آن قدر در جبهه می مانم که با اصابت هرترکش گناهانم مانند برگ درختان خزان کنند و شکوفه های پاکی و بندگی درنزد خدای قادر رشد کند و میوه شیرین آن یعنی شهادت را در کامم احساس کنم.
او رفت و بعد از مفقود شدنش، چهارده سال در انتظار بودم تا اینکه در خواب دیدم پسرم با هواپیما آمد، گفتم: محمدصادق جنگ که تمام شده و تو هم دیگر نباید بروی و نزد ما بمان...
شهید ناظریه می گوید:حرف پدر و مادر شرط است اما جايى هم هست كه بايد حرف پدر و مادر را گوش نكرد و آنجايى كه بايد حرف پدر و مادر را گوش نكرد قيام براى خدا و جهادكردن براى خداست.
به منزل والدين شهدا مي رفت و آنها را دلجويي مي داد و به پدر و مادر دو شهید بزرگوار مي گفت كه ناراحت نباشيد زيرا اسلام براي پايداري خون مي خواهد و خون ماهم از خون امام حسين رنگين تر و با ارزش تر نيست.
"علی اصغر ورزشکار بود وقبل ازاینکه بره جبهه هم ورزش می کرد . رفت سربازی و تو ورزشگاه های مشهد هم این ورزش رو ادامه داد . خیلی هم تشویقی گرفت .نزدیک جبهه رفتنش گفت ، من این بازوها رو قوی کردم که با دشمنان اسلام بجنگم" آنچه خواندید بخشی از مصاحبه نوید شاهد سمنان با "عالیه بیگم قابلی" مادر شهید و "طیبه شمس" خواهر شهید علی اصغرشمس است که توجه شما را به خواندن این مطلب جلب می کنیم.
مادر شهید کماندار روایت می کند که وقتی از پسرم خواستم به جبهه نرود در جواب من به شهادت سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) و باقی شهدای اسلام اشاره کرد و هوشمندانه رضایت مرا گرفت.
برادران و خواهران پيروزى شما در گرو سه چيز است، اول اعتقاد و ايمان به خدا و بندگى در برابر او و نفى تمام عبوديتها،دوم وحدت و يكپارچگی و پرهيز از تفرقه و نفاق كه خواست دشمن است و سوم اطاعت بى چون وچرا از رهبرى بيدار و تزلزل ناپذير امام خمينى که در مقابل ابرقدرتهاى شرق و غرب ایستادگی کرده اند.
دوستش که همراه اون بوده بهش گفته رحیم نرو ، بیا با هم باشیم . رحیم گفته من قرآن و باز کردم وسوره ی یوسف آومده و باید برم . دیگه رفته و شهید شده واز این سنگر که میره بیرون شهید میشه