سالروز ولادت/خاطرات
صبح از خواب بیدار شدم و جلوی کانون رفتم .صبحانه هم نخورده بودم عقیده داشتم چیزی در بیرون به جای صبحانه هر روزی که در خانه می خوردم بخورم اما چون در کانون کسی نبود به خانه برگشتم و صبحانه را در خانه خوردم من چون دیشب به آقای مسعودیان پیشنهاد کرده بودم که به مسجد برویم...