خاطرات

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌
جانباز ۵۵ درصد «محمود عباسی فرید» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «با تجربه سربازی می‌دانستم بعد از زدن خمپاره توسط منافقین و گروه‌های ضد انقلاب و جمع شدن مردم، دوباره برای تلفات بیشتر خمپاره در همان محل می‌زنند، بعد از خمپاره اول، فریاد می‌زدم مردم دور شوند و ...»
کد خبر: ۵۹۴۶۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۹

خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌
جانباز ۵۵ درصد «محمود حسینی کوکیا» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «شب در تظاهر به حمله بودیم و ما نقش طعمه را داشتیم، که دشمن آتش حمله را زیاد کرد و ...»
کد خبر: ۵۹۴۶۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۹

زیر آسمان آبی طالقان، در روستای ساده و صمیمی دیزان، کودکی متولد شد که بذر عشق به حسین (ع) با قطرات اشک مادر در جانش کاشته شد. زندگی اللهوردی آقااحمدی، از تماشای بی‌زبانی کودکی تا شهادت در عملیات کربلای یک، روایتی است از جستجوی حقیقت، گناه، توبه و عاقبتِ عاشقان‌های که در میانهٔ باران خمپاره‌ها به وصال رسید. اینجا داستان مردی است که آرزو داشت که در آتش توپ‌های دشمن بسوزد...
کد خبر: ۵۹۴۵۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۸

آخرین نوشته‌های شهید آقااحمدی از جبهه؛
دوازدهم تیر ۱۳۶۵: برای مادرم نوشتم «نگران نباش، اینجا بوی بهشت می‌آید. من زنده ام حتی پس از شهادت.».در ادامه خاطرات خودنوشت شهید را بخوانید.
کد خبر: ۵۹۴۵۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۸

خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌
جانباز ۶۰ درصد «محمد ولی اللهی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «ترکشی که به دستم اصابت کرد را با دندان بیرون کشیدم و با ملحفه ای که برای تمیز کردن سلاح استفاده می‌کردیم زخم را پوشاندم و ...»
کد خبر: ۵۹۴۴۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۷

خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌
جانباز ۶۰ درصد «محمد علی رامین» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «با انفجار مین در مسیر حرکت به گوشه‌ای پرت شدم و سپس بر اثر ریزش سنگ‌هایی که با انفجار مین اول به هوا پرتاب شده بود، مین‌های دیگر هم شروع به انفجار کردند و ...»
کد خبر: ۵۹۴۴۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۷

خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌
جانباز ۵۰ درصد «محمد رشید جو» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «اول فکر کردم خمپاره زدند و کتفم آسیب دیده است، اما ناگهان متوجه شدم پایم روی مین رفت و ...»
کد خبر: ۵۹۳۹۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۱

خاطرات شفاهی جانبازان ‌
جانباز ۷۰ درصد «مجید موسوی طالبخان» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «به سمت خاکریز رفتم و در آنجا با یکی از دوستانم بودم که مورد حمله شیمیایی دشمن قرار گرفتیم و ...»
کد خبر: ۵۹۳۲۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۱

پدر شهید «حسین شاه بخش» نقل می‌کند: برای آخرین بار به ما گفت؛ پدر و مادر عزیزم، من در آینده نخواهم بود ولی شما با همدیگر خوب باشید. انگار خودش به دلش افتاده بود که شهید می‌شود و گفت شما برایم غصه نخورید.
کد خبر: ۵۹۳۰۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۹

خاطرات شفاهی جانبازان
جانباز ۵۰ درصد «قهرمان یوسفی نژاد» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «بعد از عملیات حاج عمران مورد تک عراقی‌ها قرار گرفتیم و آن‌ها می‌خواستند همه ما را به اسارت بگیرند و ...»
کد خبر: ۵۹۳۰۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۸

مادر شهید علی جرایه نوجوانترین شهید دفاع مقدس استان ایلام در ذکر  خاطره ای از عشق فرزندش به امام چنین می گوید: پسرم هر روز عکس امام را می‌‎بوسید به او می‌گفت پاپا (پدربزرگ) علاقۀ عجیبی به امام داشت آن عکس تا لحظۀ شهادت در جیبش بود و با همان عکس به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۵۹۲۸۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۴

خاطرات شفاهی جانبازان
جانباز ۴۵ درصد «صمد گرامی فرد» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «هر درختی شکوفه‌ای و سپس میوه‌ای دارد، ایثار بهترین شکوفه و ارثی بود که یک نفر می‌توانست از دوران جنگ برای خود بردارد و ...»
کد خبر: ۵۹۱۲۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۷

خاطرات شفاهی جانبازان
جانباز معزز ۲۵ درصد یوسف افشانی در بیان خاطرات خود می‌گوید: «به عنوان یک تخریبچی برای عبور نیرو‌ها یک معبر کوچک باز کردم تا بتوانند از میدان مین عبور کنند، محل حضورمان برای دشمن لو رفته بود و دشمن درحال آتش ریختن بر روی ما بود...»
کد خبر: ۵۹۱۰۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱

خاطرات شفاهی جانباز قمی
با آغاز جنگ تحمیلی، علیرضا ملکوتی‌نژاد که تنها ۱۵ سال داشت، مجاز به حضور در خط مقدم نبود، اما با توصیه شهیدی از دوستانش، تصمیم گرفت هم‌زمان مسیر طلبگی و دفاع از میهن را دنبال کند. وی با اشاره به وصیت‌نامه آن شهید گفت: «دوستم نوشته بود: حوزه را رها نکن» ... در ادامه فیلم این مصاحبه را ببینید.
کد خبر: ۵۹۰۹۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۰

خاطرات شفاهی
زهرا علیزاده همسر شهید «شهید قربانعلی زمان زاده» درباره شهادت همسرش می‌گوید: «با حزب دموکرات درگیر شده بودند و حزب راکت و خمپاره بسوی پادگان پرتاب کرده بود و ایشان از ناحیه سر زخمی شده بودند...»
کد خبر: ۵۹۰۷۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۶

اندر خاطرات اسارت؛
با توجه به اینکه در حوزه علمیه آیت‌الله یثربی کاشان درس می‌خواندم یکی از برنامه‌های مفید، کلاس‌های آموزش سخنوری بود همین طرح را من در آسایشگاه یک برگزار کردم و از همۀ افراد علاقمند خواستم بیایند برای کلاس آموزش سخنوری ثبت نام کنند. ادامه این خاطره را از آزاده ایلامی محمد سلطانی در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۵۹۰۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۰

خاطراتی از شهید «حسن لرستانی» به مناسبت سالروز ولادتش
«رمضان فرمانی» همرزم شهید «حسن لرستانی» نقل می‌کند: بهترین آرزوی شهید، پیروزی اسلام بر کفر جهان بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی شرکت فعال داشت. اعتقاد و التزام عملی به ولایت فقیه و اطاعت از امام را واجب می‌دانست و به من و دوستان دیگر توصیه می‌کرد که همیشه گوش به فرمان ولی فقیه و در خط آن باشیم.
کد خبر: ۵۸۹۷۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۱

همسر شهید«شاه محمد صیادی» نقل می کند: در روز عاشورای سال 1373 هوا خیلی گرم بود، دو بچه خردسال با من بودند که در آن شلوغی من همسرم را گم کردم و هرچه به دنبالش گشتم پیدایش نکردم و مجبور شدم پیاده با فرزندانم به خانه بروم.
کد خبر: ۵۸۹۷۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۳۰

حجت الاسلام «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز ایلامی است که در عملیات کربلای ۵ سال ۱۳۶۵ در منطقه مرزی شلمچه به اسارت دشمن درآمد و تا مدت‌ها جز اسرای مفقودالاثر بود وی در بیان خاطرات ی از عید نوروز در اسارت چنین می‌گوید: هفت‌سین ما در اولین عید نوروز در اسارت سیم‌خاردار بود و سنگریز‌های جارو شده، سنگدلی بعث‌ها بود و سرزمین نفرین شده تکریت و سردی هوا و سینه‌های پر از غصه و سر‌های پائینِ ما.
کد خبر: ۵۸۸۶۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۷

همسر شهید «موسی محسنی» می‌گوید: «در غروب یکی از روز‌های ماه رمضان ۱۳۶۱ موسی زودتر از همه روز به منزل آمد و گفت: هر چه برای افطار آماده کرده‌ای در سبدی بگذار تا به جایی ببرم، من نیز افطاری که آماده کرده بودم در سبدی گذاشته و با هم حرکت کردیم و به خانه محقری که فقر و تنگدستی از آن می‌بارید، رفتیم.»
کد خبر: ۵۸۷۹۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۴