شهید حسین فاتحی نژاد

شهید حسین فاتحی نژاد

یک جرعه آب

خواهر شهید حسین فاتحی‌نژاد می‌گوید: چند دقیقه بعد از آخرین درخواستش همۀ بی قراری هایش تمام شد. حسین آرام آرام روی تخت خوابیده بود. دیگر نه تشنه بود و نه بی حال.

عکس ها دل تنگ نمی شوند

خواهر شهید حسین فاتحی‌نژاد می‌گوید: از خانه که بیرون می رفتم سریع برمی‌گشتم و زل می زدم به عکس لب طاقچه، می گفتم حسین دل تنگ می شود!

خاطره‌ای از شهید حسین فاتحی‌نژاد/ دوست داشتن های غیرمعمولی

خواهر شهید حسین فاتحی‌نژاد می گوید:وقتی شنیدم که به مرخصی آمده، بدون معطلی آماده شدم تا به دیدنش بروم. از وقتی به جنگ رفته بود خیلی دل تنگش میشدم.

خاطره‌ای از شهید حسین فاتحی نژاد / دلهره های یک مجروح

خواهر شهید شهید حسین فاتحی نژاد می‌گوید: به شدت مجروح شده بود و در بیمارستان بستری بود. اقوام، آشناها و همسایه ها هم برای عیادتش به بیمارستان می‌آمدند....
طراحی و تولید: ایران سامانه