يک امداد خدائي که براي من آمد اين بود که در آن موقع در زير آتش دشمن نزديک پايگاه عراق موضع گرفته بودم در حال تيراندازي بودم که يک مرتبه در پشتم چيزي شبيه به ترکش احساس کردم در اين موقع خود را پيچ دادم و در گودالي انداختم يکي از بچه ها آمد و گفت از عقب به تو تيراندازي کردند در پشت من در کوله پشتي ام 7 عدد نارنجک تفنگي و دو عدد نارنجک دستي و مقدار زيادي فشنگ بود...