گفتگو با فرزند شهید «حسن صفائیان»
«مهدی صفائیان» گفت: «دوان دوان به بالای سر پدرم رفتم و دیدم لبخند میزند و تیر خورده است. زمین و زمان پیش چشمم تیره و تار شد. اسلحهام را به سمت دشمن گرفته بودم و فریادکنان شلیک میکردم علفها را میکَندم و بر سر و صورت خود میریختم، نمیدانستم چه کنم تجربهای نداشتم و تنها یک دانشآموز ۱۸ ساله بودم. دنیا روی سرم خراب شده بود. صورت او را به طرف کربلا کردم و در بغلم جان داد.»