برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«عملیات دوم بیتالمقدس بود. آن شب با شروع حمله، باران واقعی گلوله به طرف ما سرازیر شد. طوری که ما در جلوی خودمان چیزی جز گلوله نمیدیدیم و یک لحظه تعداد زیادی از نیروها شهید، زخمی و بقیه زمینگیر شده به اصطلاح کپ کردند ...» ادامه این خاطره از «محمد رحمانی» را همزمان با گرامیداشت سوم خرداد و سالروز فتح خرمشهر در عملیات بیتالمقدس در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۰۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۳
شهید«مزار بهاره» فروردین 1343 در قرقری شهرستان هیرمند متولد شد، با اتمام تحصیلات به عضویت ارتش درآمد با اتمام دوره آموزش به لشکر 88 زرهی سیستان وبلوچستان پیوست. سرانجام دوم خرداد 1365 در فکه به فیض شهادت نایل آمد.
کد خبر: ۵۳۵۰۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۲
در قسمتی از کتاب «خاکریز» که گزیدهای از خاطرات دفاع مقدس استان قزوین است، میخوانید: «فرمانده پادگان به آن فرد گفت: همه دور پادگان را با کفش دویدهاند، ولی تو برای تنبیه باید با پای برهنه بدوی. حالا کفشها و جورابهایت را دربیاور، خودش نیز کفشهایش را درآورد تا همراه او بدود. فرماندهان پایینتر به او گفتند: شما یک بار دور پادگان را دویدهاید، اجازه بدهید شخص دیگری او را ببرد ...»
کد خبر: ۵۳۵۰۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۲
«اولین بار بود درد خاصی در انگشت شصتم احساس میکردم، حالت عجیبی داشتم، نوعی ترس وجودم را فرا گرفته بود، در این لحظه با خودم زمزمه میکردم و میگفتم برای چه آمدی جنگ، تو که رفته بودی غائله کردستان دیگه چرا اینجا آمدی ...» ادامه این خاطره را از زبان جانباز ۵۵ درصد «علیرضا دولتآبادی» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۹۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۲
روایتی خواندنی از مادر شهید «مرتضی مهدیانی»؛
مادر شهید «مرتضی مهدیانی»می گوید: مرتضی همیشه در کمین منافقین و ضد انقلابیون بود حتی تبری درست کرده بود و می گفت اگر منافقین را پیدا کنم با این تبر سرشان را می زنم و می گفت منافقین باید ریشه کن شوند چون بیگانه پرست هستند.
کد خبر: ۵۳۴۹۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۱
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«پس از مدتی ما را به خرمشهر و آبادان بردند. ما در آنجا چادر زدیم، ولی چادرها نمیتوانست جلوی گلولههای توپ و بمباران عراقیها را بگیرد. سنگرهایی هم که در زمین حفر میشد با سطح زمین همسطح بود و جریان هوا در آن گرمای خرماپزان در آنها صورت نمیگرفت و محیط سنگرها را به طور شدیدی خفهکننده میکرد ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «بهرام ایراندوست» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۹۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۱
«خبر نداشتیم که به زودی عملیات بیتالمقدس برگزار میشود. به هر تیپ یک گروهان دادند و گروهان ما را به تیپ بیتالمقدس معرفی کردند که بچههای مشهد بودند. رفتیم و با مسئول یگان هماهنگ شدیم و راه فتادیم در راه رمز عملیات را گفتند. یگانها هم درگیری را شروع کرده بودند. تا صبح نزدیک کارخانه سپنتا رسیدیم. خط دشمن حدود سه، چهار کیلومتر آن طرفتربود. هیچ کاری پیش نرفت. یعنی نیروهای پیاده نتوانسته بودند جلو بروند و عراقیها هم مقاومت میکردند ...» ادامه این خاطره را از رزمنده دفاع مقدس «ولیالله محمدی» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۸۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۳۱
«مستقیم آمد کنار تابوت فرزند عزیزش زانو زد و چندیان بار بوسید و بلند شد سه بار به دورش چرخید و سر جنازه را باز کرد. متلاشی شده بود و در همان زخمها را چند بار بوسید و با یک لحن سوزناک گفت: حسینم، پسرم! آیا تو حسین منی؟ با این کلمات پر رمز و راز محبتآمیز همه حاضرین را به گریه انداخت ...» ادامه این خاطره از پدر شهید نبیالله هاشمی و برادر شهید عبدالله هاشمی را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۷۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۹
کتابهای «حسن ژیپاد» و «عاشقان وطن» در حوزه هنری استان گیلان تولید شده و انتشارات نکوآفرین، آنها را در سال 1397 به چاپ نخست رسانده است. درباره این دو کتاب چند ویژگی مشترک است. یکی این که هر دو خاطرات تکاوران را در بر دارند. آنها در سیر خاطرات خود درباره دورههای آموزشی تکاوری گفتهاند. این ویژگی خواننده را با نوع توانایی آنها آشنا میکند.
کد خبر: ۵۳۴۷۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۹
به مناسبت برگزاری اجلاسیه شهدای روحانی مدافع حرم کشور به میزبانی کرمان، فایل پی دی اف، شامل تصویر ۲۸شهید از۳۹شهید روحانی مدافع حرم کشور به همراه فرازی از وصیت نامه یا خاطرات شهدا ی روحانی را مشاهده نمایید.
کد خبر: ۵۳۴۷۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۹
«کمی که تاکسی دور شد، متوجه شدند چمدان و همه وسایلی که خریده بودند، داخل صندوق عقب تاکسی جا مانده و او هم رفته است. نیم ساعتی نشسته بودند و کاملا مستاصل که چه کنند. خسرو دستهایش را بالا برد و گفت: یا صاحبالزمان (عج) من همه تلاشم این بود که جشن نامزدیام در شب ولادت شما باشد، حالا خودت کاری بکن که آبروی من در خطر است ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «خسرو وفایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۴۷۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۸
«اخبار عملیات بیتالمقدس و پیروزیهای رزمندگان، حسابی حالم را عوض کرد و افسوس خوردم که چرا به جبهه نرفتم تا در این عملیات شرکت کنم. بقیه دوستان هم نظر مرا داشتند. اما بالاخره عملیات انجام شد و بسیاری از دوستان و همرزمان ما که در این عملیات شرکت کرده بودند شهید شده و یا مجروح برگشتند و ما همچنان افسوس میخوردیم ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «عزیزالله فرجیزاده» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۶۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۷
همسر شهید «اسحاق شاقوزایی»
شهید «اسحاق شاقوزایی» 1321 در زابل متولد شد، پس از اتمام تحصیل و اعزام به خدمت وظیفه به عضویت نیروی انتظامی درآمد. سرانجام در اردیبهشت 1369 در جکیگور راسک به فیض شهادت نایل آمد. همسر شهید در سالروز شهادتش به بیان خاطرهای از شهید پرداخته، در ادامه متن این خاطره را میخوانیم.
کد خبر: ۵۳۴۵۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۶
«نقش حساس و اساسی در برقراری آرامش و امنیت در هنرستان محل تحصیلش داشت، ضمن اینکه در این سالها نیز با تجمع و همراه نیروهای انقلابی در همه صحنهها برای مبارزه با ضد انقلاب و منافقان حضور فعال داشت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «علی میوهچین» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۴۴۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۵
برگی از خاطرات شهید مدافع حرم «محمدرضایی»؛
«یک شب پژاک به یکی از سنگرها نفوذ کرد و یکی از بچهها به نام حسن حسینپور را به شهادت رساند. آن شب حاجی به همه نیروها سرکشی میکرد و خیلی خونسرد میگفت: تیراندازی به خاطر اشتباه یکی از نیروها رخ داده و هیچ اتفاقی نیفتاده است ...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «حمید محمدرضایی» را همزمان با سالروز شهادت این شهید بزرگوار در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۴۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۴
خاطره خودنوشت شهيد مولایی «2»
شهيد «سيدمحمود مولایی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «فردای آن روز به جبهه دارخوين نزديک اهواز منتقل شديم که الان که اين خاطره را می نويسم و...» متن کامل قسمت دوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۳۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۲
برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«بالای سر پیرزن هم عکس یک جوان و یک گل لاله. مثل همین عکس مکسهای شهدا. آره زیرش هم اسمش را نوشته بود. با سر به عکس اشاره کردم و گفتم، پسرته؟ پیرزن سرش را به علامت مثبت تکان داد و گفت شهید شده؟ پیرزن باز هم سرش را تکان داد ...» آنچه میخوانید گزیدهای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۴۳۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۱
«مادرم برایش دختری را خواستگاری کرده بود و به رسم و عرف زمانه، قطعهای طلا خریده بود تا ابوالفضل آن را به عروس هدیه بدهد. اما برادرم، آن را قبول نکرد و به جای آن یک حبه قند از قندان آنان برداشت و در بشقاب عروس خانم گذاشت ...» ادامه این خاطره از شهید «ابوالفضل خوئینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۲۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۰
«هنوز مین منور روشن بود و روشنایی میداد. مجید و همرزمانش در حال پیشروی بودند، که یک لحظه دیدم مجید آقا بلند شد و به شدت به زمین کوبیده شد. به مجید آقا که رسیدم، از ایشان پرسیدم چی شد؟ گفت: تیر خوردم. گفتم: کجایت تیر خورده؟ گفت: کمرم! این را که گفت به کمرش دست زدم و دیدم گلوله کمرش را شکافته و خون از آن جاری است ...» ادامه این خاطره از شهید جانباز «مجید نبیل» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۰۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۷
در خاطره ای از شهید مرتضی جاویدی نقل شده است: «صبح مرتضی صدایم زد و زمین های کشاورزی شهر امیدیه را نشانم داد و گفت : ایوب، همراه حسن مایلر برو سر زمین و هر چی می تونید گوجه فرنگی بخرید!...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۳۹۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۳