خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(12)
یکی از همرزمان شهید مهدی پیر محمدی میگوید: ناگهان مهدى به زمين افتاد. با خود گفتم شايد براى استتار از اثرات سلاح شليك شده به زمين افتاده است، ولى وقتى نزديكتر شدم، ديدم به مهدى گلوله اصابت كرده است. مرتب به من مى گفت مرا بگذار و دنبال كارت برو.