راوی برادر شهید

راوی برادر شهید
حکایت شهیدی که از شهادت خود خبر داشت

حکایت شهیدی که از شهادت خود خبر داشت

نوید شاهد_بردار شهید حسین درگوئی از برادر شهید خود این چنین نقل می کند: سرانجام برای آخرین بار قبل از اعزامش به جبهه، در یکی از مسجد های چغادک (استان بوشهر)، مثل کسی که از تحصیلات عالی برخوردار باشد، سخنرانی مهیجی نمود. ‏با همه خداحافظی کرد ‏و گفت که من دیگر برنمی‌گردم.

بسیجی مخلص

برادر شهید " علی خانزادی" می گوید: وقتی من و علی با هم در حال آماده باش برای اعزام به جبهه بودیم پدرم که خود نیز بسیجی بود به ما پیوست اما از اینکه ما هر سه به عملیات اعزام شویم نگران بود و اصرار داشت دو نفر از ما به خانه برگردد. علی با آن عظمت روح که خطر استکبار را حس کرده بود با بر خوردی لطیف و زیبا اما استوار و ثابت قدم گفت :پدرجان ای کاش ده پسر داشتید تا همه شان خالصانه در جنگ علیه دشمنان اسلام شرکت کنند. او به واقع یک بسیجی مخلص بود.

13 آبان و خبر شهادت شهید سلیمانی

برادر شهید "مظفر سلیمانی" می گوید: زمانی که خبر شهادت برادرم را به خانواده اعلام کردند من دانش آموز دوره ابتدایی بودم و مشغول نوشتن انشاء در مورد 13 آبان که نوشتن انشایم مقارن شد با خبر شهادت برادر! برای همین هر سال با شروع 13 آبان خاطره شهادت برادر برایم تداعی می شود.
قاسم کلوندی خاطره ای از «برادرش شهیدش یوسف» چنین می گوید؛

مگر می شود کسی بوی برادرش را احساس نکند!

وقتی دیدمش در حال کندن سنگری در پشت تپه بود حواسش به من نبود از پشت دو دستم را رو چشمانش گذاشتم و گفت مگر می شود کسی بوی برادرش را احساس نکند! همدیگر را بغل کردیم از حرفی که زد بغض گلویم را گرفته بود و زبانم قادر به تکلم نبود...
طراحی و تولید: ایران سامانه