شهید مصطفی طالبی

شهید مصطفی طالبی

نام پدر: علی
تاریخ تولد: 1339/3/2
تاریخ شهادت: 1374/3/31
محل شهادت: شلمچه
مشاغل: ...........
محل تولد: همدان - ملایر - ملایر
علت شهادت: ...........
محل دفن: بلوک: نام گلزار:بهشت هاجر شهر:همدان - ملایر
زندگینامه جانباز شهید مصطفی طالبی

سرطان آخرین هدیه جبهه به حاج مصطفی بود

شهید مصطفی طالبی هجدهم خرداد ماه سال ۱۳۳۹ در خانواده ای مذهبی در شهرستان ملایر از توابع استان همدان به دنیا آمد.

پدرش نانوا بود. مصطفی از همان کودکی در حالی که سال های اول دبستان را پشت سر می گذاشت همراه با برادر بزرگتر خود بعد از مدرسه مستقیم به نانوایی می رفتند و کارهای عقب افتاده را انجام می دادند.

مصطفی و محسن هر روز تمام آرد مورد نیاز روز بعد را الک می کردند، نانوایی و تنور را تمیز می کردند و با تنی خسته از درس و کار به خانه باز می گشتند.

با تمام مشکلات و سختی های موجود تحصیلات خود را تا پایان مقطع متوسطه ادامه داد و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.

سال های نوجوانی مصطفی مصادف بود با سال های انقلاب. او نیز در جلسات مخفی مذهبی و انقلابی شرکت می کرد و در جریان انقلاب اسلامی در مبارزات خیابانی مشارکت فعال داشت.

بعد از پیروزی انقلاب و پس از فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این نهاد نظامی - عقیدتی پیوست و با شروع غائله کردستان به مبارزه با ضد انقلاب برخواست.

با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های نبرد حق علیه باطل عزیمت کرد و تمامی مدت هشت سال دفاع مقدس را در جبهه گذراند و در عملیات های زیادی از جمله «مطلع الفجر، ثارالله، والفجر مقدماتی بدر، خیبر، رمضان، بیت المقدس، فتح المبین، والفجر ۲، والفجر ۴ و ۵، کربلای ۴ و ۵، والفجر ۸» شرکت داشت.

توانایی های مصطفی باعث شد تا مسئولیت های زیادی را به عهده بگیرد و در بخش های مختلف انجام وظیفه کند.

از جمله مسئولیت های وی معاونت فرمانده ای گردان ۱۵۱ مسلم ابن عقیل، فرماندهی گردان ۱۵۱ مسلم ابن عقیل، جانشین فرماندهی عملیات قرارگاه نجف، فرماندهی عملیات تیپ ذوالفقار، فرماندهی محور لشگر ۳۲ انصارالحسین، فرماندهی قرارگاه شهید کاظمی و آخرین مسئولیت ایشان فرماندهی عملیات لشگر ۴ بعثت بود.

پس از پایان جنگ با توانائی های علمی و عملی که از خود نشان داد موفق به گذراندن دوره تخصصی دافوس فرماندهی و ستاد شد.

مجروحیت های فراوان مصطفی در عملیات های مختلف تمام توان و بنیه او را از بین برده بود و کم کم روزهای تلخ و مستمر درد و بیمارستان شروع شد.

سال 63 شيميايي شد و هر بار كه سرفه مي كرد و خون از گلويش مي آمد، مي گفت: چيزي نيست سرما خوردگي است.

در عمليات كربلاي 4 سمت راست بدنش از شاهرگ گردن تا نوك پا، سانت به سانت تركش خورد و برای مداوا او را به تهران منتقل کردند.

چندي بعد دوباره به جبهه برگشت و در عمليات كربلاي 5 باز هم تركش خورد و دوباره به بيمارستان منتقل شد اما اين بار عوارض شيميايي هم نمايان شده بود.

سه ماه در بيمارستان بستري بود بعد از آن هم با عصا راه مي رفت. هر روز كه مي گذشت حال وی بدتر مي شد.

تير ماه 66 برای مداوای عوارض شیمیایی به آلمان اعزام شد. 14 عمل جراحي روي بدنش انجام شد و نزديك به نه ماه در بيمارستان بستري بود.

عوارض شيميايي وارد خونش شده بود با اين كه حال خوبي نداشت ولي طاقت ماندن در آلمان را نداشت با رضايت خودش به ايران برگشت.

با اينكه شرايط جسمي مناسبي نداشت ولي دوباره به جبهه رفت و تا پايان جنگ در مناطق عملیاتی ماند.

پاییز ۱۳۷۲ عوارض ترکش ها و جراحت ها و گازهای شیمیایی خودنمایی کرد و مصطفی به شدت بیمار شد.

به پزشکان زیادی مراجعه کرد و با اینکه می دانست شیمیایی است حرفی نمی زد. این حال ادامه داشت تا نوروز سال ۱۳۷۳ که پزشک معالج وی از مصطفی آزمایش مغز گرفت.

سرطان آخرین هدیه جنگ به مصطفی بود. او را برای مداوا به تهران اعزام کردند. با وجود گذراندن شیمی درمانی و تحمل درد فراوان، هیچ گاه خم به ابرو نمی آورد و هر وقت از او می پرسیدند چرا تا به حال حرفی نزدی می گفت: این خواست خدا بوده چرا باید به شما می گفتم و شما را ناراحت میکردم؟

تن رنجور حاج مصطفی طالبی فرمانده دلاور جنگ و مرد روزهای سخت نبرد دیگر توان خود را از دست داده بود و مرغ جانش به هوای کوی یار در آخرین روز از خرداد سال 1374 به پرواز درآمد.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

وصیتنامه شهید حاج مصطفی طالبی

بسمه تعالى

لاحول ولاقوه الا بالله العلى العظيم

اطيعو الله واطيعو الرسول واولى الامر منكم .

با شهادت به يگانگى قادر متعال و قبول بدون قيد وشرط پيامبرى بزرگوار اسلام محمد بن عبدالله (ص) و ولايت دوازده امام و قبول رهبريت و ولايت امام امت وصيت نامه خود را آغاز مى نمايم .

بارالها تو خود آگاهى كه ما بجز تو و خواسته هاى تو چيزى را در دنيا دنبال نمى كنيم . خدايا مرا يارى كن تا در مقابل احكام تو مطيع باشم مرا راهنما باش تا راه حق را از باطل شناخته و در راهش كه خواست توست جهاد كنم .

معبودا اگر در آخرت ياريم نكنى . چه كنم و اگر در دنيا به حال خودم واگذاريم چه كنم. اميد به عنايت تو دارم.

بارالها مرا نيز يارى ده تا جز يارى دهندگان دينت باقى بمانم مرا آگاهى ده تا آگاهى دهنده جامعه باشم و مرا استوار گردان تا در راه دينت استوار باقى بمانم. قادرا تو نيز آگاهى كه چشم اميد ما به عنايات خاص توست تا در جبهه جنگ همانا بر خورد مكتب اسلام در مقابل دنياى كفر و نفاق است ياريمان نمايى .

بارالها چشم اميد به بهشت تو مرا به سوى جبهه نكشاند و دورى از دوزخت نيز در راهت استوارم نكرد. هر چه بود اميد به انجام حكمت بود و در اين راستا از بذل جان دريغ ندارم .

معبود من تو خود آگاهى كه چه ظلمها و كجروى ها در دنيا بود و بر عليه ما به كار گرفته شد اگر يارى تو نبود تاب مقاومت را در خودم احساس نمى كردم و از تو مى خواهم كه نعمت رهبريت امام را از ما نگيرى چرا كه شايد بهترين سزاى اعمال انسانهاى نافرمان گرفتن اين نعمت است.

خدايا ما را نيز در راهمان همچون رهبرمان ثابت قدم بگردان تا همچون او برسر دنياى شرق و غرب نهيب زده وآنان را به خاك مذلت بنشانيم .

بارالها جانم را در راه تو دادم و با خونم درخت اسلام و دينت را آبيارى نمودم از من بپذير چرا كه اگر نپذيرى چه كنم .

خونم را با آگاهى كامل در راهت اهدا نمودم چرا كه بر خودم واجب ديدم .

خدايا نعمت شهادت را از عاشقان راهت نگير چرا كه اگر بگيرى چه كنيم . چشم اميد به نوشيدن شربت شهادت دلها را تسكين مى دهد . بارالها رهبر ما را از ما خشنود كن و ما را در آخرت با نيكان و صالحان و مقربين درگاهت محشور كن . چند كلمه هم بعنوان وصيت به ملت شريف بگويم .

حجت بر ما تمام است دفاع در سنگرها ى اسلام واجب است به اميد حكم جهاد نباشيد چرا كه اگر باشيد كوتاهى كرده ايد . امروز خداوند لياقت دفاع از سنگرهاى اسلام را به ما عنايت كرد و اين دفاع احتياج به خون دارد تا لياقت كامل شود . خدايا آن روز نيايد كه دست از جنگ ودفاع بكشيم و به ماديات روى آوريم كه اگر چنين شود در پيشگاه تو و رسولت چه جوابى دهيم . چشم اميد به نصرتت داريم ما را يارى كن تا اين لياقت را حفظ نماييم .

واما قبول قطعنامه از طرف نظام جمهورى اسلامى بعنوان يك حكم شرعى است كه از طرف رهبريت و ولايت امر ابلاغ شده است . و مقلدين اين بزرگوار بايد با جان ودل پذيرا باشند چرا كه مصلحت اسلام بوده و هست واتمام حجتى است با استكبار و دنيا كه ما را جنگ طلب جلوه دادند و در اين برهه از زمان تنها وظيفه حفظ لياقت در دفاع از سنگرهاى اسلام كه همانا جنگ با دشمن بعثى است به شايعات و نفاق و دورويى فريب خوردگان كج فكر و لاابالى گوش ندهيد كه اگر گوش دهيد همانا دشمن علنى اسلام هستيد . فرامين رهبرى را با جان و دل پذيرا باشيد چون راه نجات و سعادت در اين است .

امروز امام با آبرويش معامله كرد و فردا ما بايد با خونمان معامله كنيم . يادمان باشد كه چه بوديم وچه شديم و هر وقت فراموش كرديم ذلت و خوارى بشرى را در زمان طاغوت بياد بياوريم .

همسرم و فرزندانم :

آنچه امروز باعث جدايى بين ما شد ثمره چند سال تلاش بود و در انتظار چنين روزى بودم ولحظه شمارى كردم و هميشه از خداوند خواستم تا لياقت خدمت و شهادت در راه خودش را به من ارزانى دارد وظيفه بر گردن تو به عنوان مادر فرزندانم اين است كه همچون زينب رسالت انقلاب را بر دوش گيرى و از هيچ چيزى هراس به خود راه ندهى چرا كه ما براى اعتلاى كلمه حق جنگيديم و شما نيز براى حفظ اين دستاوردها بايد تلاش كنيد هر چه در زندگى ماديم وجود دارد متعلق به تو و فرزندانم مى باشد و هيچ كس حق دخالت ندارد .

در راستاى قوانين شرع اقدام شود وشما را همسرم بعنوان سرپرست و قيم فرزندان خود انتخاب كردم زيرا شايستگى اين كار را در شما بخوبى حس مى كنم .

در پايان از همه حلاليت مى طلبم و چشم اميد به عفو و رحمت پروردگارم دارم .

باميد پيروزى نهايى در تمام جبهه ها . والسلام . 29/4/67

چندرسانه‌ای
طراحی و تولید: ایران سامانه