سه‌شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۳۶
نوید شاهد: سميناري در منطقه برگزار كرده بوديم. بچه ها از گروه هاي مختلف توپخانه در آنجا حضور داشتند.
دفتر خاطرات - نماز اول وقت

سميناري در منطقه برگزار كرده بوديم. بچه ها از گروه هاي مختلف توپخانه در آنجا حضور داشتند.
 پيشبيني شده بود كه برادر شفيع زاده قبل از اذان ظهر راجع به توپخانه سخنراني كنند. صحبت سخنران هاي قبل از ايشان تا نزديكي اذان ظهر طول كشيد. وقتي نوبت به برادر شفيع زاده رسيد، بلند شد. آهسته رفت جلو و برابر حضار، نشست پشت ميكروفون و به برادران نگاه كرد.
هنوز چند نفر آهسته با هم حرف ميزدند. يكباره همه سرها بسوي او برگشت و نگاه همه به حركات او جلب شد. سكوتي سنگين همه جا را فرا گرفت. شفيع زاده نگاهي به ساعتش انداخت و گفت: برادران با توجه به اين كه وقت نماز شده همه با صلوات ميرويم براي اقامه نماز.
همه صلوات فرستادند: اللهم صل علي محمد و آل محمد.
پس از اداي آن جمله رسا و عميق همه به پا ايستادند و به اتفاق هم براي برگزاري نماز جماعت آماده شدند. 
*
وقتي كه آخرين الله اكبر اذان تمام شد.
گفت: نگه دار!
گفتم: براي چي؟
گفت: نماز!
گفتم: آن هم توي بيابان.
گفت: آره. اينجا كه مشكلي نداره. آتش دشمن هم كه اين طرفها نيست.
هميشه دائمالوضو بود.
من هم وضو داشتم.
توقف كرديم و رفتيم پايين.
منظره باشكوهي بود.
حسن شفيع زاده فرمانده توپخانه سپاه در وسط بيابان با آن قيافه گيرا، با پاي برهنه و با حالتي حاكي از تسليم و فرمانبرداري از پروردگار جهانيان نمازش را اقامه كرد.
تا قرارگاه 10 دقيقه بيشتر فاصله نداشتيم.
شفيع زاده هميشه نمازش را اول وقت ميخواند. 
 راوي: غلامحسين رضايت
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده