يکشنبه, ۱۳ تير ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۱۳
نوید شاهد: يكي مي گفت : "تازه رسيده بودم به قرارگاه تاكتيكي و دلم مي خواست حاج احمد را ببينم . همين طور كه داشتم قدم زنان به طرف قرارگاه مي رفتم ، صحنه عجيبي ديدم .
خاطره ای از شهید حاج اححمد متوسلیان

يكي مي گفت : "تازه رسيده بودم به قرارگاه تاكتيكي و دلم مي خواست حاج احمد را ببينم . همين طور كه داشتم قدم زنان به طرف قرارگاه مي رفتم ، صحنه عجيبي ديدم .
درميان آن سكوت وخلوتي بعد از ظهر كه هر كدام از بچه ها از شدت گرما به سنگري پناه برده بود و چرت مي زدند، حاج احمد در كنار تانكر آب نشسته بود و با دقت و وسواس خاصي ، ظرفهاي ناهار بچه هاي قرارگاه را مي شست .
اول باور نكردم كه حاج احمد باشد ولي وقتي به آرامي نزديك رفتم ، ديدم كه خود اوست . با خودم گفتم آدم مثل حاج احمد با آن همه يد و بيضا، فرمانده تيپ ?? حضرت رسول (ص ) و مسوول قرارگاه تاكتيكي باشد و بيايد كنار تانكر آب ، كاسه بشقابهاي بچه ها را بشويد؟! در همين فكر بودم كه يك هو به ياد دوربينم افتادم . به تندي ، با دوربين قراضه اي كه روي دوشم داشتم ، جلو رفتم و قبل از اين كه متوجه شود، او را درون كادر دوربين جا دادم و با فشار تكمه اي ، براي هميشه ثبتش كردم
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده