دوشنبه, ۰۱ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۴۵
عملیات تنگ کورک بود و عراقی ها به ما پاتک زده بودند. وقتی توپ در آن ارتفاعات بلند به صخره ای اصابت می کرد ، سنگ ها خرد می شدند و به اطراف و سر و سینه بچه ها برخورد می کرد.

عملیات تنگ کورک بود و عراقی ها به ما پاتک زده بودند. وقتی توپ در آن ارتفاعات بلند به صخره ای اصابت می کرد ، سنگ ها خرد می شدند و به اطراف و سر و سینه بچه ها برخورد می کرد.

ناچار عقب نشینی کردیم. همه بچه ها آمدند عقب بجز حسین. تک و تنها ماند با یک گروه عراقی. تعجب می کردیم که چطور خودش را نباخته.

دو سه نا جعبه نارنجک کنارش بود . با خونسردی و آرامش تمام نارنجک ها را باز می کرد و پرت می کرد پایین صخره طرف عراقی ها. حجم آتشی که حسین روی عراقی ها می ریخت آنقدر زیاد بود که آنها فکر می کردند یک گروه زیادی ایرانی روی ارتفاع هستند.

همان موقع و یک تنه باعث شد عراقی ها عقب نشینی کنند. بعد از آن هر وقت با حسین شوخی می کردیم می خندید و می گفت : «دست و پایتان را جمع و جور کنید . من عراقی کشتم فلفل قرمز اندازه شما رو درسته قورت می داده

من عراقی کشتم فلفل قرمز اندازه شما رو درسته قورت می داده

من عراقی کشتم فلفل قرمز اندازه شما رو درسته قورت می داده

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده