به مناسبت روز داشجو
آخرین باری که به جبهه اعزام شدند نیز به خاطر پیام امام بود که فرمودند که جبهه رفتن واجب کفایی است و به همین دلیل ایشان درس و دانشگاه را به حضور در جبهه ترجیح دادند.

شهید عبدالاحد گرامی فرد در سال1340 در ارومیه متولد شدو بعد از شرکت در عملیاتهای مختلف ، در مورخه دوم اردیبهشت سال 65 در جبهه جنوب بر اثر خفگی در آب در رودخانه دز به شهادت رسید.

 

-          لطفا شرحي مختصر از وضعيت زندگي بردارتان شهید عبدالاحد بفرمائید :

شهید عبدالاحد گرامی فرد در سال1340 در ارومیه متولد شد و بعد از اخذ دیپلم وارد سپاه شد و چهار سال بعد از خدمت در سپاه وارد دانشگاه تهران جهت تحصیل شد و در حین تحصیل در سپاه نیز فعالیت می نمود.

بنا بر احساس وظیفه از فرامین رهبری به جبهه اعزام شد. شهید گرامی فرد در عملیات های مختلفی از جمله فتح المبین و والفجر3 و اهواز در منطقه عملیاتی کردستان شرکت کرده بود و در مورخه دوم اردیبهشت سال 65 در جبهه جنوب بر اثر خفگی در آب در رودخانه دز به شهادت رسید.

 

-          بخشی از فعاليتها و  مبارزاتي ایشان قبل و بعد از انقلاب را بفرمائید :

ایشان در راهپیمائیها شرکت کرده و اعلامیه پخش می کرند و فعالیتهایی در آن انجام می دادند اما بیشتر دور از چشم خانواده بود .

همچنین در کلاسهای قرآن شرکت کرده و از این طریق با سایر دوستان انقلابی خود ارتباط و مکاتباتی را انجام می دادند.

 

-         از خصوصيات بارز (از نظر اعتقادي، ولايت فقيه، جمهوري اسلامي، امام راحل، عاشوراي حسيني و ...)شهید برایمان صحبت کنید:

ایشان به حق مومن واقعی بودند ،  ولی فقیه و جمهوری اسلامی اطاعت می کردند و عاشق امام راحل بودند و می گفتند بعد از نماز امام را دعا کنید. دعای خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی(عج)، خمینی را نگه دار؛ از یادتان نرود.

عبدالاحد هر موقع هر نامه ای می نوشتند این جمله را نیز اضافه می کردند و می فرمودند همه کارهایتان برای خدا باشد و امام را از یاد نبرید.

 

-          عوامل مؤثر براي اینکه شهید به جبهه برود چه بود؟:

اعتقادی که به ولی فقیه داشتند و اطاعت  از ولی فقیه را امری واجب می دانستنند چرا که عاشق راه حق بودند و در بیشتر عملیات در زمان جنگ حضور داشتند و به خصوص در جبهه های کردستان در مبارزه با ضد انقلابیون .

آخرین باری که به جبهه اعزام شدند نیز به خاطر پیام امام بود که فرمودند که جبهه رفتن واجب کفایی است و به همین دلیل  ایشان درس و دانشگاه را به حضور در جبهه ترجیح دادند.

-         خاطراتي از زمان اعزام به جبهه:

به خاطر اینکه ایشان هرگز اعزام به جبهه خودشان را به خانواده شان اطلاع نمی دادند و همیشه از جبهه خبر می رسید که ایشان در جبهه هستند و این به خاطر این بود که خانواده شان را ناراحت و نگران نکنند. چون راضی نبودند که آنان آزرده خاطر شوند .  به خصوص در اعزام آخر که سه ماه بود ما ایشان را زیارت نکرده بودیم یعنی از تعطیلات عید تا زمانیکه به دانشگاه رفتند. تنها تماس تلفنی با ایشان داشتیم.

 

-          خاطراتي ازشهید در دوران حضور در جبهه  را بفرمائید :

ایشان فردی کم حرف بودند و نمی خواستند کارهایی که در جبهه ها انجام می دادند و یا وقایعی که اتفاق می افتاد  کسی از آنها خبر داشته باشد، برای همین هیچ چیزی بیان نمی کردند.

ایشان دوست نداشتند که خودشان را مطرح کنند و طوری که ما از کار ایشان در سپاه اطلاع چندانی نداشتیم ، حتی نمی دانستیم چه سمتی دارند.

  فقط خاطره ای که ایشان از جبهه کردستان تعریف کرده اند را به یاد دارم و آن دیدن امداد های غیبی در جبهه بود که ایشان و همراهانشان وقتی در جبهه گم می شوند امداد غیبی ایشان را نجات می دهد و ایشان تعریف می کنند که نوری ظاهر می شود و ایشان را به سمت دوستان خود هدایت می کند.

 

-          خاطراتي از تأثير ايشان در دوستان و آشنايان كه به جبهه اعزام و شهيد يا جانباز شده باشند:

تأثیر ایشان در خانواده و بلکه اهل اقوام و خویشان این بود که ایشان یک برادر یا فرزند نبودند بلکه یک معلم بزرگ و یک الگوی کامل مسلمان برای همه بودند و همه اهل محل و خودشان احترام عجیبی برای ایشان قائل می شدند و برای من یک الگوی کامل بودند و راه ایشان را ادامه خواهم داد و سفارشی که کردند به تحصیل ادامه بدهیم و دیگر اینکه ایشان این قدر خانواده خود را آماده برای شهادت خود کرده بودند و همیشه این احساس برای ما بود که ایشان فردی این دنیایی نیستند.

 

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده