در سالروز عروج شهید«رضا مقدم» منتشر می شود؛
آخر من نمي‌توانم كه طاقت بياورم كه مردم در زير ظلم باشند و من آرام بنشينم. بايد كاري كنم، كار كردن حرف زدن، پشت عمل كردن است. بايد هر كس در اين موقعيت كاري از دستش برمي‌آيد براي خدا و براي مردم بكند.
نامه ای از شهید

نویدشاهد البرز؛ شهید «رضا مقدم» در تاریخ دی ماه سال 1342، در شهر تهران دیده به جهان گشود و در کودکی دچار بیماری خاصی شد و برای مداوای او والدینش از همه دارایی خود گذشتند و همه راههای معالجه را رفتند و خداوند شفای ایشان را حاصل نمود اما نقص عضو در یک پا باقی ماند و پس از طی دوره تحصیلی دوم متوسطه به شغل تابلو نویسی روی آورد. وی در اوایل شکوفایی انقلاب شکوهمند ایران در مسجد و پایگاه بسیج فعالیت می نمود.

در بر پایی کتابخانه ای در مسجد و فعالیت در کمیته «سر آسیاب» مهر اباد به اوج مبارزه در کنار مردم شهید پرور و همیشه در صحنه ایران رسید و برای شرکت در جنگ و رویارویی با ضد انقلاب داخلی در پاوه اقدام نمود و به علت اینکه به منطقه به یک تحصن در فرودگاه دست زد و در این مدت پس از اسباب کشی ما به کرج در بسیج عظیمه شهرک رسالت به فعالیت پرداخت و چندین بار هم به جبهه های نبرد نور علیه ظلمت اعزام گردید و پس از دو سال و اندی که در جبهه بود از ورود به جبهه گیلانغرب در تاریخ نهم فروردین ماه 1363، در یک نبرد رویاروی با جیره خواران امپر یالیسم جهانی و متجاوزان بعثی رفیع شهادت نائل گردید.تربت پاک شهید در بهشت زهرا تهران نمادی از ایثار و غیرتمندی می باشد.

نامه ای به یادگار مانده از شهید بسیجی با غیرت

از شهید گرانقدر «رضا مقدم» نامه ای به یادگار مانده است که در ادامه مطلب می آوریم:

با سلام و درود فراوان به روان پاك شهيدان راه آزادي و اسلام؛

با سلام به خدمت پدر عزيزم و مادر مهربان و خواهر و برادر عزيزم، اميدوارم كه حال همه تان خوب و سلامت باشد. پدر و مادر جان! دلم برايتان تنگ شده است، پدرجان! اميدوارم كه مرا ببخشيد كه اينطور به جبهه آمدم. بايد مرا ببخشيد ولي شما بايد متوجه باشيد كه دليل من چيست كه به جبهه مي‌آيم. آخر من نمي‌توانم كه طاقت بياورم كه مردم در زير ظلم باشند و من آرام بنشينم بايد كاري كنم، كار كردن حرف زدن پشت عمل كردن است بايد هر كس در اين موقعيت كاري از دستش برمي‌آيد براي خدا و براي مردم بكند. نمي‌شود ساكت نشست و فقط از مشكلات ناليد. بايد كار كرد. امروز مستضعفين به ما احتياج دارند. بايد مرا ببخشيد كه نمي‌توانم كمكي كه شما از من انتظار داريد برايتان انجام بدهم و حق فرزندي را ادا نكردم مرا ببخشيد.

ضمناً به فرزانه و اكبر و خانواده مسعودي سلام گرم مرا برسانيد همين جور خانواده طلائي و تمامي همسايه‌ها و فاميل به همه سلام برسانيد. ديگر عرضي ندارم جز ديدار شما و پيروزي رزمندگان اسلام.

ضمناً فعلاً در قبضه‌ها مشغول خدمت هستم. تا بعداً ببينيم خدا چه مي‌خواهد. به اميد ديدار. بیستم شهریورماه 1362،

نامه ای به یادگار مانده از شهید بسیجی با غیرت

منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده