باشهدای سی ام تیرماه2
سه‌شنبه, ۰۲ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۱۱
شهید غلامرضا حمصیان اتفاق پنجم دي 1338، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش عليمحمد، بنكدار بود و مادرش،بتول نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته رياضي درس خواند. سرباز ارتش بود. به عنوان لشکر21 حمزه در جبهه حضور يافت. سي‌ام تير 1361، با سمت تك تيرانداز در شلمچه بر اثر اصابت تركش به فیض شعادت نائل آمد. پیکر پاک شهید در بهشت زهرای زادگاهش آرمیده ایست.
تک تیر انداز عملیات رمضان

آخرین روز ماه رمضان ماه برکت و رحمت ماه تلالو عظمت وجود انسان در برابر نفس شیطان به انتها نزدیک میگشت و غروب را در آغوش می کشید سنگینی غروب بر گستره زمین سایه می افکند و این را شاید نظاره کردن در جبهه های جنوب بسیار ثقیل می نمود در نزدیکی شلمچه و کوشک و فکه و در تمامی قرارگاهها تلاطم خاصی حاکم بود؛ نفسها در سینه حبس شده بودند و همه در انتظار فرمان حمله بسر می بردند شاید خیلی ها بفکر حمله بودند و شهادت آنچیزی بود که ایشان را به اینجا کشانده بود؛ همانا اعتقاد به اسلام و رهبریت امام این خالصان پاک سیرت را به اینجا آورد؛ آری آنهاصرفا بخاطر اعتقادشان حاضرند بجنگند و در راه خدا بکشند و کشته شوند مگر نه این است که سیره اسلاف مومنان جهاد و شهادت و مبارزه است و پیروزی؛ مگرنه این است که تاریخ صحنه دائمی نبرد است بین حق و باطل ؛ مگرنه این است که در هر زمان یا باید در سپاه یزید بود و یا در سپاه حسین (ع) ، آیا جز این است که در زمان ما بی تردید صحنه ای از صحنه های نبرد حسینیان و یزدیان جنگ تحمیلی عراق برایران است؟! آیا می توان در مقابل حملات بیرحمانه رژیم آمریکایی عراق بر مناطق مسکونی و شهرهای مقام و قهرمان سکوت نمود؟! آیا بنا بر فرمان امام بر همه ما واجب نیست که در این مسیر گام برداریم؟! آیا جز این است که این واجب کفایی را باید عده ای از افراد از جان گذشته این امت انجام دهند جوانان ، این جان بر کفان مسلمان که به تجارت با خدا پرداخته اند و جان شیرین خود را در قبال جنات عدن به بازار خداوند می برند و با خون خویش بر این دنیا حیات و عظمت اسلام را ضامن گشته و در آن دنیا رستگاری و فلاح خویش را بدست آورند.

آری اینان مشعلداران هدایتند اینان بزرگان جوانند و مگرنه این است که بزرگی به روح است و ایثار و اخلاص و تسلیم در مقابل امر الهی؛ پس کیست برتر و بالاتر از این جوانان مومن و خدا جوی

شامگاه عید فطر مجاهدانی رزمنده که درپی فطرت انسانیت خود و تبدیل آن به عظمت و بزرگی روح تخلیص روان بودند جان و وجود یعنی تنها سرمایه خویش را در طبق اخلاص نهاده و با فریاد کلمه ایثار آنرا به آینده گان تقدیم کردند و جانی تازه در کالبد اسلام در می دهند و با حمله ای جانانه به مزدوران بعثی در پیشروی بسوی کربلاگامهایی را برداشتند .

آری آنان با اجرای عملیات تدافعی رمضان درخاک دشمن کافر یکی از بی نظیرترین عملیات انهدامی را به انجام رسانیدند و شهید غلامرضا "مجید " حمصیان شهیدی از تبار شهدای انقلاب اسلامی بود که جان خویش را در راه اسلام و تثبیت جمهوری اسلامی فداکرد و به همراهی تمامی یاران امام آنروز را در انتظار فرمان حمله نهایی بسر برد شاید انتظار وصل ، روح بزرگش را آزرده بود زیرا که او با آن روح بزرگ و عظیمش توان ماندن در کالبد خاکی را نداشت.

وی در سال 1338 در یکی از محلات اصفهان بدنیا آمد دوران طفولیت و نوجوانی را در اصفهان سپری کرد و با تربیت دریک خانواده اصیل و مذهبی توان پذیرش احکام اسلام را بوی عطا کرد پس از مدتی به تهران آمد و تحصیلات ش را در تهران دنبال نمود تا اینکه در سال 1360 با اخذ دیپلم در رشته علوم تجربی تحصیلات دبیرستان خود را به پایان رسانید و در اولین فرصت برای دستیابی به خواسته دیرینه اش یعنی اعزام ، به جبهه اقدام به گرفتن دفترچه اماده به خدمت نمود و بعد از مدتی به آموزش اعزام شد سپس در جبهه جنوب در خدمت به اسلام و مسلمین همت گمارد و آنجه که در وجود غلامرضا وجود داشت همانا خلوص و ایثار و تعبد و تبعیت از روحانیت و در راس ولایت فقیه بود او در تمام دوران درگیری های فکری با ضد انقلاب از روحانیت مبارز و متعهد دفاع می کرد و عاشق و دلبسته شهید مظلوم آیت ا.. دکتر بهشتی و دیگر روحانیون خط امام بود شاید نهایت این عشق بود که اورا نیز به دیار عاشقان لقاء ا.. کشاند.

ویژگی های بارز اخلاقی

خلوص شهید زبانزد خاص و عام بود هرکسی که او را می شناخت به سادگی اخلاص بی آلایش و صداقت در گفتارش ایمان داشت و با همین خلوص و اعتقاد بود که به عظمت ایثار دست یافت و توان از خود گذشتن در راه خدا را در خود دید .

هنگامیکه به مرخصی می آمد سرا پا خاک آلود بود ولی با نوری روحانی در صورتش و چشمانش همه را مجذوب خود می کرد او می گفت هرکس خرمشهر را ببیند گریه اش می گیرد مردم نمی دانند محل خانه شان کجابوده است و با وجود اینکه بعثی ها هر روز شهرهای ما را با توپ می زنند اما ما این کار را نمی کنم و حتی تاسیسات آنها را نمی زنیم .

یکی از دوستانش می گفت غلامرضا خیلی پسر با محبتی بود و دوستان زیادی داشت یکبار راننده یک ماشین که مجروحین را حمل می کرد زخمی شد من و غلامرضا فورا راننده را به قسمت پشت ماشین منتقل کرده تا به بیمارستان برسانیم پس از حمل او از مسئول جهاد التماس کنان اجازه عبور گرفت تا بتوانند باز هم مجروح ببرد و یکبار که مجروحین را به بیمارستان اهواز رساندیم چون می دانستم که به مادرش خیلی علاقه مند است به او گفتم برو به مادرت تلفن بزن و از حال خودت به اوخبر بده او گفت بجای اینکه در صف تلفن بایستم میروم تعدادی مجروح دیگر را به بیمارستان می رسانم بالاخره تلفن نزد.

او به خانواده اش بسیار علاقه مند بود و پدر و مادرش را بسیار دوست می داشت و به آنها عشق می ورزید ولی عشق به جهاد فی سبیل الله و مجاهدت در راه ایزد منان بر این عشق غلبه کرد و او را به جبهه ها کشاند و سرانجام در عملیات رمضان روز سی ام تیرماه سال 61 به خون پاک خویش در غلطید و به دیدار حق شتافت .

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده