وصیت نامه انقلابی شهید "عسگر باقری ویشکانی"
شهید باقری ویشکانی در وصیت نامه خود از ارزش والای شهادت می گوید و از خداوند می خواهد تا شهادت در جبهه ها را نصیبش بگرداند.

به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ عســگر باقری ويشكانی، یکم اردیبهشــت 1344 ، در شهرستان رشــت چشم به جهان گشــود. پدرش تقــي، نگهبان بود و مادرش مــاه بانو نام داشــت. تا دوم متوسطه در رشــته مکانیک درس خواند. سال 1364 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. یازدهم تیر 1365 ، با سمت فرمانده دســته زرهي در قلاویزان مهران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت خمپاره به شــهادت رسید. مزار او در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.

با درود به روان پاک شهدا از صدر اسلام تا بحال و از قتلگاه شهدای کربلا تا قتلگاه دشت خوزستان؛ و با درود بروان پاک شهدای محراب و با درود به شهیدانی همچون شهید مظلوم دکتر بهشتی؛

خدایا یاران امام یکی پس از دیگری به شهادت می رسند؛ ولی افسوس که یک عده هنوز خوابند. حال من عسگر باقری با آگاهی به این مسئله که می دانم شهادت را به بهانه نمی دهند بلکه به بها می دهند، و با اینکه در خود لیاقت شهادت را نمی‏بینم از خداوند مهربان و بخشنده میخواهم مرا بپذیرد که نسبت به این مسئله امیدوارم؛ بنابراین بنده ی حقیر خداوند، امروز بیست و ششم اردیبهشت 1365 وصیت نامه خود را می نویسم؛

بار خدایا، پروردگارا، شهادت میدهم به حقانیت وجود مقدست، خدایا شهادت می دهم که حضرت آدم اولین و حضرت محمد ابن عبدالله (ص) خاتم پیامبر اسلام بوده اند.

خدایا تو آگاهی و بینش کامل داری که جان و مال خود در راه تو گذاشته و برای تو قدم بر می دارم.

ای برادران بسیج مسجد سجادیه قدر همدیگر را بدانید که پس از شهادت افسوس خواهید خورد. ای برادران شما می دانید که چقدر از بچه های مسجد به شهادت رسیده اند و وقتی در حال حیات بودند پشت سر هم غیبت می کردیم. ای برادران مهر و الفت بین هم دیگر را بیشتر کنید و اگر کسی در پشت سر من غیبت کرده است من او را حلال می کنم و شما نیز مرا به خون آقا امام حسین (ع) قسم می خورم حلالم کنید. ای برادران بسیجی نگذارید این کسانی که هنوز گمراه و از خدابی خبرند در سر کوچه ها و محله ها بایستند و به ناموس شما و خانواده های شهدا توهین کنند؛ مگر یادتان رفته است که شهید نصر الله عابدی در وصیت نامه اش از شما خواست خانواده های شهدا سر بزنید؟ آیا سر زده اید؟

همسر عزیزم، از تومی خواهم در شهادت من گریه و زاری نکنی؛ از خداوند برای شما صبر عظیمی خواهانم. همسرم اگر فرزندتان به دنیا آمد و پسر بود نامش را احمد بگذارید چرا که یادی از برادر شهیدم احمد بیگ لو باشد واگر دختر بود هرچه خواستید بگذارید.

مادرم، ای مادرم، ای کسی که از کوچکی به درستی زحمت زیادی کشیدی، در خردسالی ام شب ها را بر بالینم بیدار ماندی و مرا با مشقت زیادی بزرگ کردی، مرا می بخشی که نتوانستم خدمت ارزنده در این دنیا برای شما بکنم، ولی قول می دهم اگر شهید شدم اولین کسی که شفاعت می کنم تو باشی. پس ای مادر عزیزم، برای من گریه و زاری نکنید و افتخار کنید که همچون فرزندی داشتید و در راه خداوند فرستادید.

پدرم، ای پدری که در زمان کودکی به خاطر درمان بیماری من انگشتر خود را فروختی و مرا درمان کردید، پدر جان بدانید که نسبت به شما خیلی ارادتمند بودم و شما خود جبهه رفته اید و حقیقت را بهتر می دانید، که باید از اسلام دفاع کرد. پس افتخار کنید که همچون پسری داشتید و در راه خداوند فدا کردید.

و ای برادران و خواهرانم، از شما میخواهم که اسلحه افتاده مرا بردارید و با دشمنان اسلام بجنگید؛ این اسلحه می تواند با درس خواندن باشد. خواهران عزیزم شما هم می توانید با بر پا داشتن حجاب خود مرا خوشحال کنید. از شما نیز می خواهم که در شهادت من در عموم گریه نکنید که خدای ناکرده دشمنان سو استفاده کنند .

و حال سخن آخر من این است که ای کسانی که هنوز حجاب خودتان درست نکرده اید؛ این سنت حضرت فاطمه است؛ پس عمل نمائید اگر مسلمان هستید.

پروردگارا ما چون صدای منادی ترا که خلق را به ایمان می خواند شنیدیم و اجابت کردیم وایمان آوردیم .

پروردگارا از گناهان ما در گذر و زشتی کردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن ما را به نیکان محشور بگردان.

والسلام علیکم

به امید زیارت کربلا

عسگر باقری ویشکانی

بیست و ششم اردیبهشت 1365

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده