مروری بر زندگینامه شهید هادی بیک زاده
شهید هادی بیک زاده از تبار هابیلیان و پویندگان راه راستین الله بود. او که در زندگی سراسر مبارزه اش هرگز از پای ننشست اکنون اگر می بود بی شک یاورمان بود و ما را در پاسداری از انقلاب اسلامی یاری می داد. زندگی پر از محنت و سختی او با مبارزه اش علیه باطل چهره دیگری بخود گرفت تلاش پایان نیافتی اش برای مبارزه در برافکندن پایه های ظلم اسوه ای از او ساخته بود که بی شک نسل انقلابگرمان را می نمایاند.
برادرمان در همین اثنا با گروه توحیدی صف در ارتباط قرار گرفت و در حالی که نهضت اسلامی در حال شکل گیری بود و نطفه های شورش و عصیان بسته می شد. هادی با ایمان را سخش و با تمام توان در کنار برادران گروه صف با تکیه بر ایدئولوژپی توحیدی، مسلحانه به دفاع از اسلام برخاست.
همکاری با صف:
شهید هادی بیک زاده در گروه صف پس از پشت سرگذاشتن یکسری آموزشهای نظامی و دوره های لازم برای آمادگی رزمی بنا به تصمیم گروه در قسمت تخریب شروع به فعالیت می کنند او که آشنا به فن تراشکاری بود مسوولیت ساخت بمبها و نارنجکهای مورد نیاز گروه را بعهده گرفت تا بدینوسیله پایه های خود کفایی گروه پی ریزی شود.
برادر شهید پس از فراگیری اصولی در مورد بمبها و تخریب شروع به ارائه ابتکار در این زمینه نمود، استعداد عجیب او و قدرت خلاقیتش باعث شد که اینکار را با موفقیت شروع و ادامه دهد. هادی در نظر داشت که حتی سلاح کمری بسازد و تلاشهایی هم در این زمینه آغاز کرده بود. از جمله روی اسحله های مختلف کار و در برخی از آنها تغییرات ایجاد می کرد.
ایجاد کارخانه برای تهیه اسلحه و مهمات :
برادران گروه توحیدی صف با توجه به اینکه هادی درتهیه بمبها و وسایل تخریب از جمله نارنجک استعداد خوبی داشت و از این گذشته نیاز گروه به مهمات روز افزون بود تصمیم می گیرند تا کارخانه ای برای اینکار تهیه کنند. مقدمات آن آماده می شود پس از خریدن دستگاههای ریخته گری و تراشکاری کارخانه شروع بکار می کند که مسوولیت آن بعهده هادی بود که با استفاده از تجربیات و مهارتش در کار تراشکاری کیفیت کار کارخانه به مرور بهتر می شد. نارنجکهای تهیه شده بسیار شبیه اصل و در نوع خود کم نظیر بودند و حتی بعضا در کیفیت و نحوه عملکرد از نارنجکهای مشابه بهتر عمل می کرد.
با اوجگیری نهضت اسلامی در آغاز سال 57 و تشدید عملیات نظامی گروه فرصت هادی برای پرداختن به کارخانه کمتر شد او در این زمان در عملیات نظامی شرکت می کرد از جمله حمله به چند ریوی ارتشی که با موفقیت توام بود.
ورود امام :
با نزدیکی ورود امام گروه توحیدی صف تصمیم می گیرد تا فعالانه برای حفاظت امام تمام نیروهای خود را بکار گیرد گروههای مسلح دیگری نیز در این مورد تقاضا کرده بودند که مورد قبول واقع نشده بود و تنها برادران صف این توفیق را یافتند که حفاظت امام از فرودگاه تا بهشت زهرا و پس از آن حفاظت بیت امام را بعهده گیرند.
شهید هادی بیک زاده به همراهی یک تیم این ماموریت را انجام می دهند . در مدتی که او به همراهی دیگر برادران مسوولیت حفاظت از خانه امام را بعهده داشت به فعالیتهای دیگری نظیر شناسایی منزل و ساواکیها و مزدوران رژیم می پرداخت. از کارهای دیگر او در این مدت تلاش خستگی ناپذیرش در شناسایی های لازم برای ترور بختیار (که بدلایلی علیرغم آماده بودن امکانات انجام نشده) را می توان ذکر نمود.
از 12 تا 22 بهمن باید لحظه لحظه اش را نگاشت و حادثه اش را پیگیری کرد و هر حرکت را تفسیر نمود .نهضت اسلامی با شور و اشتیاق مردمی که امامشان را در نزدشان داشتند به پیش می رفت آخرین ترفندهای رژیم بی اثر ماند و سرانجام لحظه موعود فرا رسید 21 و 22 بهمن با اعلان حکومت نظامی از سوی مزدوران وابسته به بیگانه و هجوم و خیزش مردم برای مقاومت و نبرد برادران توحیدی صف که حفاظت از بیت امام را بعهده داشتند یک تیم کشتی به شهر می فرستند تا اخبار لازم را بموقع رسانده و در اختیار گروه بگذارند و بدینوسیله بتوانند عکس العمل لازم را در قبال آن نشان دهند.
هادی هم به همراه یک تیم که مسولیتش با او بود در تسخیر کلانتری 14 فعالانه شرکت جست و گروه که تیمهای خود را به نقاط مختلف می فرستاد با استقبال مردم روبرو می شد دیگر مردم آگاهانه همه جا بودند و مشتهای گره کرده شان کم کم سلاح را می فشرد.
چگونگی شهادت:
صبح روز 22 بهمن گروه تصمیم می گیرد که با حمله به رادیو آنجا را به تصرف در آورد و برای این کار یک تیم مجهز به سلاحهای کلاشینکوف ، پ .پ. ش و نارنجک و مهمات قابل ملاحظه به سمت میدان ارگ حرکت می کنند برادرمان هادی در این تیم دیگر برادران را همراهی می کند لحظات عزیزی است . هادی با دیگر براردان شوخی می کند. او که همیشه در عملیات علاقه داشت جلوتر از همه برود، این بار نیز چنین می خواست سراسر وجودش را شادی و عشق گرفته بود. وقتی برادران به محوطه میدان رسیدند. رادیو این بلند گوی رژیم در دست نیروهای مسلح بود و مردم هنوز به آنجا نیامده بودند تیم مزبور ابتدا یک شناسایی از محل و اطراف آن نمود و مکانهای مناسب برای موضعگیری را مشخص کرد و پس از آن لحظه خداحافظی فرا رسید که امکان داشت دیگر یکدیگر را نبینند هرکدام دیگری را در آغوش فشردند و وعده دیدار را در منزل امام گذاشتند.
مردم همیشه بیدار آگاهی و حضور یکپارچه شان را در آن روز نشان دادند که فقط همین هایند که دژهای ستم را فتح می کنند و نه یک گروه و یک دسته.
مردم دسته دسته راهی محل می شوند و از اینکه تعدادی از فرزندان آنان در نبرد بودند بسیار شعف زده شدند یکدیگر را به آرامش و سکوت دعوت می کردند که اجازه دهند اینان (چریکها) کار خود را انجام دهند. جوانان، آنان که سلاح داشتند خود را به برادران می رساندند تا مکان مناسبی بیابند و به پیکار مشغول شوند و آنان که سلاح نداشتند با رساندن مهمات و...همه گونه کمک و یاری می کردند. عملیات نزدیک ظهر به اوج خود رسید هادی ابتدا درگیری با برادران در تماس بود ولی بعلت شدت عملیات این تماس قطع شد و برادران دیگر تا پایان روز خبری از او نداشتند. آنان که آخرین لحظات با او بودنده اند و حرکات او را بیاد دارند از شجاعت بی نظیر او که مرگ را براستی درکفهایش گرفته بود سخن می گفتند از عشق او به شهادت از بی تا بیش برای پیوستن و رفتن... عصر عملیات پایان پذیرفت و مزدوران تسلیم می شوند و بقیه ساعات تا هنگام شب را برداران در درگیریهای مختلف شرکت داشتند و شب هنگامی که قرار برود یکدیگر را در بیت امام ملاقات کنند. تمام برادران حاضر شدند ولی انتظار برای رسیدن هادی بیهوده بود زیرا او بدیدار خدا شتافته بود.