مروری بر زندگینامه شهید محمد شیرین
شهید محمد (رضا) شیرین در اول خرداد ماه 1322 در قریه سولقان در یک خانه کوچک روستایی به دنیا آمد و تحت تکفل پدر و مادر کشاورز خود دوران کودکی را گذراند و در سال 1338 وارد دبستان شهید عباس عسگری (دبستان دولتی شفیعی سابق) گردید. وی چون از هوشی سرشار برخوردار بود در تمام دوره ابتدایی در بین همشاگردیانش رتبه اول را حائز شد و او در ضمن تحصیل در کارهای کشاورزی و دامپروری به پدر خود کمک می کرد و در شب جمعه های تابستان در بین راه امامزاده داود در یک میوه فروشی به کار می پرداخت و پس از پایان دوره ابتدایی چون امکان ادامه تحصیل به علت کمی امکانات و دور بودن از مراکز آموزشی متوسطه به مدت 11 سال ترک تحصیل کرده و به تهران آمد و مدتی در آریاشهر و میدان کمند به میوه فروشی پرداخته و شب جمعه ها که به زادگاه خود باز می گشت مرتب در جلسات درس قرآن که هر هفته در خانه یک نفر تشکیل می شد شرکت می کرد.
وی در سال 1353 به خدمت سربازی اعزام شد و در گارد جاویدان مشغول سربازی شد و فنون و تاکتیک های نظامی را آموخته و در بین سربازان همدوره خود رتبه سوم را کسب کرده و بعد از آن مدتی در تهران به ریخته گری پرداخته و در سال 1355 به مدت 8 ماه درگاه فنی شعبه قصابخانه به آموزش تراشکاری پرداخته و شب ها به تحصیل خود ادامه می داد و پس از گذراندن دوره تراشکاری در یک کارگاهی با حقوق ناچیز شروع به کار کرد ولی چون محیط کار از لحاظ جو مذهبی مناسب نبود دست از کار کشید ولی همچنان به تحصیل خودادامه می داد و در همین اوان بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام شروع شد.
وی علاوه بر شرکت خود در تظاهرات با روشنگری و برشمردن جنایات شاه مردم محل را هم دعوت به این کار می کرد و در صبح روز 22 بهمن 1357 در کنار برادران و خواهران با کوکتل مولوتف به پادگان عشرت آباد حمله کرده و پس از تسخیر پادگان و باز کردن در انبار مهمات تفنگی برداشته و مدتی در تهران به پاسداری از انقلاب پرداخته و بعد از آن به زادگاه خود برگشته و به نیروهای داوطلب کل سر و سامانی داده و به حفظ و حراست از محل و آبادی های اطراف پرداخته و در سال 1358 از طرف مردم به عضویت شورای اسلامی سوبقان درآمد و با یاری گرفتن از مردم محل موفق به لوله کشی آب و ساختن حمام و برق کشی محل شد.
با شروع جنگ تحمیلی در تابستان 1360 از طریق بسیج سپاه منطقه 2 تهران به جبهه دار خونین اعزام شد و پس از سه ماه خدمت از جبهه بازگشت و مدتی در میدان طاهری به میوه فروشی پرداخت ولی در این مدت قرار نداشت و مرتب هوای جبهه در سرش بود و می گفت ای امام زمان آیا من سرباز حقیقی شما نبودم که شهید نشدم؟ یک شب آقا را خواب می بیند و حضرت می فرماید تو بهترین سرباز من هستی ولی صبر کن.
وی برای بار دوم در آذرماه 1360 از طرف سپاه منطقه 2 تهران به جبهه سر پل ذهاب اعزام شد و در عملیات مطلع الفجر با رمز ادرکنی یا مهدی پس از حمله به قلب دشمن مزدور در بیست و چهارم آذر ماه سال 60 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید تهران بزرگ