مروری بر زندگینامه شهید والامقام محمدعلی راجیان به روایت برادر شهید
مروری بر زندگینامه شهید والامقام محمدعلی راجیان به روایت برادر شهید
شهید محمدعلی راجيان، يكم فروردين 1340، در شمیرانات چشم به جهان گشود. پدرش براتعلي و مادرش،رقيه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. پاسدار بود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. چهارم آبان 1360، در کامیاران بر اثر انفجار مین انفجار مین شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
محمد علی در سال 1340 در خانواده ای مذهبی در تهران دیده به جهان گشود و پا به عرصه ابتلا و آزمایش گذاشت و خدا را شکر که سرانجام با یاری حق و تلاش خود با کارنامه ای درخشان و سرافرازی از این عرصه بیرون رفت محمد از همان سالهای اولیه نوجوانی در حین ادامه تحصیلات تا اول مکانیک به ورزش هم علاقه زیادی داشت. در کاراته و کنگفو آخرین ورزشش بوکس که به مقام سوم در جام الکس نائل گردید.
در سال 1352 طی مسافرتی به زادگاه پدرش (وزوان اصفهان) در خانه یکی از اقوامش رساله امام خمینی را میبیند و به هر طریقی که شده آنرا به تهران آورده و به مطالعه آن میپردازد.
از همان موقع علاقه وافری به امام و رهبر تبعیدی مسلمانان جهان پیدا میکند. در سال 1357 و با اوجگیری مبارزات امت مسلمان به رهبری عظیم الشأن چشمه سار قیام و پاسدار قرآن خمینی بزرگ علیه رژیم وابسته و منحوس پهلوی در شب اول محرم الحرام در محله خود ندای جاویدان ا... اکبر را سر میدهد.
که در همان موقع همسایگان این موضوع را به مأمورین رژیم اطلاع داده و روز بعد مأمورین رژیم برای شناسائی به منزل میایند و قبل از اینکه چیزی دستگیرشان شود با هوشیاری پدرش وی را به زادگاهش میفرستد مدت زمانی را که در آنجا بود به پخش اعلامیه و سرودن ندای ا... اکبر مشغول بود و روزها جوانان را به آنچه که در شهر میگذشت آشنا میکرد.
محمد در کلیه تظاهرات خونین بر علیه رژیم پهلوی شرکت میکرد به حدی که وقتی به خانه بازمیگشت پیکر او غرقه در خون بود. با پیروزی انقلاب بعد از 22 بهمن محمد یکباره تغییر کرده و بوکس را به دستور آیت ا... منتظری که فرموده بودند از نظر شرع مقدس اسلام این ورزش بدون پوشش جایز نیست به همین دلیل بوکس را کنار گذاشته و به پاسداری از خون شهیدان انقلاب اسلامیمان مشغول شد. آنقدر علاقه زیادی به پاسداری داشته که درس خود را هم کنار گذاشت و با تشکیل شدن کمیته وارد کمیته شد و به فعالیت خود ادامه داد.
تا اینکه از طریق کمیته به دوره یک ماهه به پادگان امام حسین اعزام میشود این دوره را با موفقیت کامل به پایان میرساند و از همانجا به عضو سپاه درمیاید و به کردستان اعزام میشود تا بر علیه دمکراتها بجنگد حدود چهار ماه را در کردستان گذرانید.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از همانجا به جبهه های سرپلذهاب و گیلانغرب ایلام اعزام میشود.در تاریخ 26/11/59 در یک عملیات برعلیه صدامیان از ناحیه دست و پا تیر میخورد و بهترین دوستانش را از جمله حبیب احسانی را از دست میدهد و بعد از چند روزی که در بیمارستان ایلام بستری بود برای تشیع جنازه حبیب به تهران میاید بعد از بهبودی کامل دوباره به جبهه میرود.
او همیشه از عملکرد بنی صدر خائن در رنج بود. تا اینکه امام امت خمینی کبیر او را از فرماندهی کل قوا عزل کردند، آن روز او خیلی خوشحال بود. تا اینکه ماههای آخر مبارزات پرافتخارش را در کرمانشاه گذرانید. از همانجا به فرماندهی عملیات سپاه کامیاران منصوب شد.
در سحرگاه روز چهارشنبه 4/8/60 در سرزمین تفتیده کامیاران به هنگام حمل مهمات با چند تن از برادران همرزمش در اثر برخورد خودرو به مین ضدتانک ضدانقلابیون داخلی و شیطان بزرگ آمریکایی جهانخوار به فیض شهادت نائل گردید. به لقاء ا... پیوست.
منبع: اداره اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ