هيچ چيز مانع رفتن او به جبهه نمي شد
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهيد حميدرضا اميني ميلاني يكم فروردين 1341 ، در شهرستان تهران چشم به جهان گشود. پدرش حبيب و مادرش صديقه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. دوازدهم آبان 1362 ، در پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهيد شد.مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
روایتی خواندنی از "شهيد حميدرضا اميني ميلاني" در ادامه می خوانید:
همزمان با طنين الله اكبر اذان ظهر روز دوازدهم اسفند سال 1341 در يك خانواده مذهبي و متدين در تهران چشم به جهان گشود و در دامان مادر وضودارش پرورش يافت.
هنگاميكه به سن قانوني رسيد وارد دبستان شد و از همان ابتدا با پشتكار و تلاش بيوقفه به پشت سر نهادن سالهاي تحصيل همت گماشت. دراين دوران او با از دست دادن پدرش در حقيقت تكيه گاه اصلي خود راازدست داد وغمي بزرگ بر خانوادهاش مستولي گشت. ولي وجود مادري فداكار و دلسوز توانست تا حدودي كمبود پدر را برطرف كند.
با پشت سر گذاردن دوران ابتدايي وارد دبيرستان البرز شد و با تلاش مستمر و با موفقيت سالهاي درس را يكي پس از ديگري پشت سر مينهاد.
وصلت محمد بنكدار (كه در جنگ تحميلي به خيل شهداي اسلام پيوست) با همشيرهاش باعث گشت تا سرآغاز گام نهادن در راهي باشد كه برايش تازگي داشت او به كمك شهيد بنكدار كه سهم عمدهاي در ارتفاع بينش وآگاهي فكري و مذهبي وي داشت با شركت در برنامههاي جمعي و مجالس مذهبي به مخالفت با رژيم دست نشانده شاهنشاهي پرداخت و با آغاز حركت رهايي بخش امت قهرمان ايران به رهبري امام خميني با شركت در تظاهرات و فعاليتهاي علني به تعطيلي مدارس بخصوص مدرسه مورد تحصيل همت گماشت. او براي تعميق اعتقادات خود، در كلاسهاي آموزش زبان عربي شركت نمود و با همكاري نزديك با مساجد و با تشكيل كتابخانه و گروه كوهنوردي و اجراي نمايش نامههايي همچون حجر و حر و حسنك كجايي در اوج خفقان و سركوبي رژيم پهلوي به انتقال آموختههاي سياسي ـ اجتماعي خود به بچههاي نسل انقلاب پرداخت و در طي اجراي همين نمايشنامه به اتفاق برادرش مورد تعقيب ساواك قرارگرفتند كه با زيركي توانستند از جنگ آنها بگريزند.
يكبار نيز با تمام تظاهرات و پخش اعلاميههاي حضرت امام رهبر انقلاب در كوه به همراه 60نفر از همفكرانش دستگير و پس از دو شبانه روز آزاد شد در روزهاي خون و آتش در بهمن 1357 با ساختن سه راهي و كوكتل در تسخير مراكز نظامي اوج شهامت و ايثارگري يك نوجوان مسلمان را به نمايش گذاشت.
او چه در دوران انقلاب و چه پس از پيروزي انقلاب از فعاليتهاي فرهنگي غافل نبود و به اتفاق دوستانش كتابخانه كوچكي تأسيس نموده و در آن به كار مداوم مطالعاتي و تدريس قرآن و عربي ميپرداخت. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران مجدداً به فرمان رهبر انقلاب و با بازگشايي مدارس سر كلاس حاضر شد و به ادامه تحصيل پرداخت و با همكاري دوستانش انجمن اسلامي مدرسه البرز را تأسيس نمودند و در اوقات فراغت به كارهاي انجمن ميپرداخت با وجود اينكه در فعاليتهاي فوق برنامه شركت ميجست و به كارهاي فرهنگي و تبليغي انجمن رسيدگي ميكرد با اين حال هيچ كدام مانع درس خواندن وي نشد و با معدل18 در رشته رياضي فيزيك دوره متوسطه را به پايان رساند. به خاطر تعطيلي دانشگاهها نتوانست در دوره عالي به ادامه تحصيل بپردازد به همين جهت به همراه خواهرزادهاش يوسف ملك شامران (كه وي نيز در جريان جنگ تحميلي به شهادت رسيد) و چند تن از دوستانش از طريق جهادسازندگي عازم يكي از روستاهاي استان زنجان شدند و براي خدمت به محرومين و روستائيان زحمتكش خود را آماده نمودند.
در جريان اين حركت هجرت گونه با تفكرات منافقين كه در مقابل انقلاب و رهبري آن قرار گرفته بود به مقابله برخواست و با بحثهاي مداوم سعي و تلاش خود را در هدايت آنها به كار ميگرفت و در اين راه بعضاً موفق بود.
با تجاوز همه جانبه و گسترده صدام و ارتش مزدور وي به خاك جمهوري اسلامي ايران قلب وي نيز همچون ديگر جوانان مسلمان و متعهد ايران براي دفاع از دستاوردهاي با شكوه انقلاب كه اينك در خطر قرار گرفته بود به شدت ميتپد و فكر دفاع از حريم انقلاب لحظهاي او را رها نميكرد.
با شهادت محمد بنكدار كه در سازندگي فكري و روحي وي نقش اساسي داشت تحمل ماندن و دوري از نزديكترين دوستانش را نداشت و درصدد بود تا به جبهههاي نبرد حق عليه باطل بپيوندد ولي حضور برادر وي در صحنههاي نبرد باعث گشت تا مسئوليتهايي در منزل بر دوش وي گذاشته شود و او نتواند به خواسته خود جامه عمل بپوشاند. و از حضور در دانشگاه انسان سازجبههها محروم بماند. وي در طي اين مدت توانست با مطالعه و خودسازي از طريق خواندن قرآن و ادعيه كسب و روحيه كند و با تأثير عميق شهادت نزديكانش آمادگي بيشتري يافت.
در پايان اولين سالگرد جنگ تحميلي فرصتي يافت با به همراهي گروه جنگهاي نامنظم (شهيد) چمران عازم جبهههاي نبرد حق عليه باطل شود و در طي مدت حضور در جبههها مردانه جنگيد و از حريم نظام استوار و محكم به دفاع برخواست.
مدتي بعد براي گذراندن خدمت نظام فرا خوانده شد و با معرفي خود از طريق تيپ 184 خرم آباد روانه جبهههاي جنگ شد و مسئوليتهاي بخش سياسي ـ ايدئولوژيك گروهان مربوطه را به عهده گرفت و در هماهنگي بين واحد خود و سپاه و بسيج تلاش بسيار مينمود. تا اينكه در حمله مشترك نيروهاي سپاه و ارتش جمهوري اسلامي در عمليات محرم در جبهه عين خوش از ناحيه كتف مجروح و دست چپ وي از كار افتاد.
ولي عليرغم شهادت يارانش از محمد و يوسف و عباس و محسن و قدرت ..... كه داغي در قلب پاك و كوچكش بود و با اينكه دستش از كار افتاد و درد مستمر و سختي را همواره تحمل ميكرد اما هرگز تبسم رضايت از فضاي الهي از لبانش دور نميشد.
در طي مدتي كه مشغول مداوا و استراحت بود به مطالعاتش ادامه داد و در كلاسهاي اخلاق اسلامي مرتباً شركت ميجست. در طي اين مدت همچنين به همكاري مجدد براي تدوين و تكميل و گردآوري مجموعه موضوعي سخنان امام پرداخت او عشق و علاقه غيرقابل وصفي به امام داشت و با شور و پشتكار عجيبي براي تنظيم اين مجموعه كار ميكرد و هميشه ميگفت: سخنان امام را هر چه بيشتر مطالعه ميكنم تأثير بيشتر و عميقتري بر افكار و عقايدم ميگذارد و جلوههاي نوي از عظمت اين مرد خدا برايم آشكار ميشود. از خصوصيات اخلاقي و افعال وي ميتوان از: عشق به قرآن و دعا و به امام و همچنين رافت و مهرباني بخصوص با بچهها واحساس مسئوليت و همدردي براي همه و تلاش براي يافتن راه حل گرفتاريهاي آنان وسواس و دقت در انجام هر كاري شجاعت و بيباكي و از جان گذشتگي در راه خدا و ترس از خدا پرهيز از غيبت و لغو سركشي مرتب به خانواده شهيد او عيادت از مجروحين و معلولين نام برد.
وي در حالي كه بعلت از كار افتادگي دست چپ از بقيه خدمت نظام معاف شده بود ولي شوق حضور در جبههها نتوانست مانع از اراده خلل ناپذير وي شود. به همين سبب در شهريور سال 62 با ذوق زايد الوصفي از طريق بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي عازم جبهههاي غرب كشور شد و در واحد عقيدتي مشغول خدمت گشت همزمان در كنكور عمومي و امتحان كتبي دانشگاه امام صادق (ع) پذيرفته شد و به علت اصرار خانواده به تهران بازگشت و پس از گذراندن امتحانات تخصصي و مصاحبه به منطقه بازگشت.
او در طي حضور خود در جبهههاي نبرد حق عليه باطل به خودسازي و پرورش روح خود ميپرداخت هرگز از خواندن نمازهاي طولاني و دعاها سير نمي شد و هر بار نيز چشمانش از اشك خيس بود در مجالس دعا و عزاداري سرور شهيدان همچون باران بهاري اشك ميريخت و به مانند آبشاري بر گونه هاي مرمرينش ميباريد و همچون مادري فرزند مرده صداي هق هق وي بلند ميشد.
آري او كه در مكتب انسان ساز اسلام پرورش يافته بود و با قوانين و احكام نوراني آن خود را شناخت سرانجام در راه اعتلاي مكتب اسلام جان شيرين خويش را بر طبق اخلاص نهاد و براي سرافرازي پرچم توحيد در سراسر جهان در پيكاري مقدس و با دستي ناقص به مصاف شب پرستان جغد صفت شتافت.