گوش به ندای آسمانی
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید مرتضي ابراهيم آبــادی، بیســت و دوم بهمن 1342 ، در شهرســتان تهران چشــم به جهان گشــود. پدرش یدالله و مادرش شهین دخت نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم آبان 1362، در پنجویــن عراق بر اثر اصابت ترکش به ســر و گردن، شهید شــد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش قرار دارد. برادرش مصطفی نیز شهید شده است.
شهيد مرتضي ابراهيم آبادي اولين فرزند خانواده اي مذهبي و طبقه كارگر سال 1342 متولد شد. مرتضي دوران تحصيلات ابتدايي خود را در تهران گذراند. به علت منتقل شدن پدرش به كارخانه آلومينيم سازي اراك، دوران راهنمايي را در شهر صنعتي گذراند. سال 1357 بعد از گذراندن دوره راهنمايي وارد هنرستان شهيد باهنر اراك شد؛ اين سال با انقلاب شكوهمند ملت غيور و شهيد پرور مصادف بود و مردم آزاده براي بدست آوردن استقلال، آزادي و برقراري جمهوري اسلامي تلاش مي كردند. مرتضي ابراهيم آبادي نيز به نوبه خود براي به ثمر رسيدن انقلاب دست به فعاليت زد. او در گشت هاي شبانه، پخش اعلاميه هاي امام و جمعآوري اعلاميه هاي منافقين و ضد انقلابيون شركت داشت. هميشه فقط براي رضاي خدا و معبودش فعاليت ميكرد. هر قدمي كه برمي داشت قربت الي الله بود.
ادای دِین
شهيد مرتضي ابراهيم آبادي در حالي كه هنوز هنرجو بود، در سال 1359 به خاطر احساس مسئوليت در مقابل خون شهيدان، براي اداي دين خود به خدمت افتخاري سپاه پاسداران شهر صنعتي درآمد و شروع به فعاليت نمود. براي اولين بار در سال 1360 داوطلبانه براي مبارزه با مزدوران بعثي به جبهه غرب(كردستان) اعزام شد. بعد از سه ماه مبارزه و جنگ با كفار بعثي به آغوش خانواده اش بازگشت. در همين سال بعد از برگشت از جبهه سال آخر هنرستان را با موفقيت گذراند و سپس به عضويت رسمي سپاه پاسداران اراك درآمد. قريب دو سال در سپاه پاسداران اراك خدمت کرد.
اعزام به جبهه
سال 1362 به جبهه هاي جنوب اعزام شد. بعد از 8 ماه جنگ و ستيز با بعثيان كافر به مرخصي آمد و آخرين ديدارش را با خانواده، خويشان و دوستانش نمود. محرم همان سال، روز بیست و هفتم مهرماه به جبهه غرب عازم گشت. شانزدهم آبان در پنجوين عراق در عمليات والفجر4 مرحله سوم به درجه رفيع شهادت نایل آمد.
در آخرين لحظات شهادت وصيت كرد كه كتاب هايش به كتابخانه كانون ارشاد اسلامي شهر صنعتي هديه شود، تمامي پولي كه از او باقي مانده به حساب 100 امام واريز شود و از برادري كه در كنارش بود خواست كه قرآن تلاوت كند.