آخرین قربانی...
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ خاطره شهید هاشم عقیقی/ یازده بهمن 1344، در شهرســتان تهران چشم به جهان گشود. پدرش اســدالله و مادرش فاطمه نام داشــت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست دوم اسفند 1363، با ســمت نیروی واحد اطلاعات و عملیات در جزیره مجنون عراق بر اثر برخورد تیر بر سر شهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
خاطره:
شهدا شمع محفل بشریتند شهدا در محفلشان عندربهم یرزقونند
خاطرهای از شهید هاشم عقیقی که در عملیات بدر با اقتدا به مولایش اباعبدالله به فیض عظیم شهادت نائل شد و به دیدار معبود شتافت. این خاطره مربوط به زمانی است که شهید از مرخصی جبهه برگشته بود؛ البته این را هم بگویم که به غیر از شهید هاشم یکی دیگر از پسرهای خانواده نیز سرباز بودند و در جبهه انجام وظیفه میکردند، هر دو با هم از جبهه برگشته بودند. این رسم در خانواده بود که به بچهها که از جبهه برمیگشتند، پدر به رسم سنت الهی که نذر و دعا سبب برگشت قضای الهی میشود و به هم نیت سلامتی بچه ها در جبهه گوسفند قربانی میکرد. و این قضیه قربانی گوسفند بارها با آمدن بچهها از جبهه ها تکرار میشد. این باعث ناراحتی شهید هاشم شده بود. در یکی از صحبتهایی که با جمع خانواده داشت، میگفت چرا آقا برای ما گوسفندی کشته؟ مگر خون ما رنگین تر از دیگر بچه ها میباشد؟ این ریختن خون و قربانی کردن گوسفند باعث میشود که ما به لیاقت شهادت نمی رسیم. معتقد بود این نذر و قربانی سبب جلوگیری از شهادتش شده است؛ لذا در آخرین ملاقات و برخورد بود که این صحبت را کرد، در نهایت آخرین قربانی در کنار جنازه شهید در جلوی تابوت شهید قربانی شد و پدرم خدا را به خاطر شهادت برادر و قبولی قربانی و به حرمت شهید و سرافرازی خانواده سپاسگزار کرد. امید آنکه خداوند مرگمان را شهادت و در کنار اباعبدالله الحسین قرار دهد.