در پس پرده ای از اشک
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ ؛ شهید حســين آرم، یکم شــهریور 1344، در شهرستان تهران چشــم به جهان گشود. پدرش غلام و مادرش شــاه بیگم نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. یازدهم مهر 1364 ، در کلاشین عراق بر اثر اصابت ترکش شهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
شش ماه مانده بود تا به خدمت اعزام شود، ولي او تمام اين شش ماه را صبر نكرد. بعد از چهار ماه به سربازي رفت و آموزش خود را در عجب شير گذراند. در آن دوران بارها به مرخصی آمد و به همه آشنایان سر زد. تا اينكه به جنوب منتقل شد. از آن به بعد ما همديگر را كمتر ملاقات مي كرديم. هيچ وقت از دوري خانواده یا گرماي محل خدمتش شكايتي نداشت. نسبت به همه چیز احساس رضایت نشان می داد.
آخرین یادگاری
8 ماه از انتقالش مي گذشت. در اين مدت هيچگونه تغييري در رفتار با خانواده اش و يا هم محلي هایش ديده نمي شد. تا آن زمان حتی عكسی هم از خود در جبهه نداشت. ولي آخرين بار عكسي از خود در منطقه با دوستانش گرفت و به ما هديه داد. در مدت 10 روزي پيش ما بود، تمام فاميل و دوستان را ديد. انگار خودش مي دانست كه آخرين بار است آن ها را مي بيند. حتي به دوستانش گفته بود: آرزو دارم در راه ميهن و اسلام شهيد شوم. احساس مي كنم اين لحظه فرا رسيده است.
آخرین دیدار
در واقع اين آخرين ديدار ما بود. بعد از اينكه 10 روز مرخصي اش تمام شد، به سمت جبهه به راه افتاد تا به جنگ با دشمنان دين و قرآن بپردازد و با خون خود نشان دهد كه باكي از آن ها ندارد. رفت تا آخرين قطره خون خود را در راه انقلاب نثار كند. با چشماني اشك آلود با ما وداع گفت.
حسين رفت و ما دیگر حسين را نديديم. با اينكه نامه اي از او به دستمان رسيد كه نوشته بود: از اهواز جابجا شده ایم و به غرب مي رويم. برايم نامه نفرستيد تا آدرس برايتان بفرستم. حدود 15 روز بعد از اين نامه بود كه خبر شهادت حسين را آوردند.