دانشجوی جبهه / شهیدی که دفاع از کشور را به مهندسی ترجیح داد
پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۱۹
نوید شاهد_ سی و سه سال است که از شهادت شهید دانشجو، "سعید آشوری" میگذرد. از این رو سایت نوید شاهد تهران بزرگ، قصد دارد طی پروندهای به مناسبت روز دانشجو به معرفی شهدای دانشجو در قالب زندگینامه، وصیتنامه، آلبوم تصاویر، اسناد و غیره بپردازد. در ادامه زندگینامه شهید "سعید آشوری" را میخوانید.
به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، شهید "سعید آشوری" در هفدهم اردیبهشت ماه سال 1346 در تهران دیده به جهان گشود. پدرش ابوالفضل و مادرش لطیفه نام داشت. او که از شهدای دانشجو مهندسی راه و ساختمان بود. یکم بهمن ماه سال 1366 در منطقه عملیاتی ماووت به شهادت رسید. پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ به مناسبت روز
دانشجو در ادامه زندگینامه این شهید دانشجو را برای علاقه مندان منتشر
میکند.
شهید آشوری در خانوادهای، مذهبی چشم به جهان گشود. کودکی را در دامان پر مهر مادری سپری نمود و تحت سرپرستی و تربیت مستقیم پدر و مادری دلسوز قرار گرفت. بعد از دوران کودکی برای تحصیل و یادگیری علم وارد دبستان گردید.
هوش سرشار شهید
و از آن جایی که هوش و استعداد زیادی در او بود، هر سال با نمرات خیلی خوب قبول میشد. بعد از گذراندن دوران ابتدایی و دوران راهنمایی وارد هنرستان صنعت نمونه شد. همزمان با ورود به هنرستان کار سخت و طاقت فرسایی، آن هم در آن سن و سال با عنوان برشکاری و جوشکاری فلزات در کارخانه آغاز کرد.
در واقع شهید عزیزمان برای رسیدن به تکامل و پرورش روح و جسم خود تلاش بی وقفه را آغاز کرد. او میرفت، که خود را در کوره مشکلات و مصائب دنیا شکل انسانی و واقعی داده و هر لحظه به مقصد خویش نزدیک تر می شد.
شهید با آن که درس میخواند، ولی در کارخانه، مانند کارگری دلسوز کار میکرد و زحمت می کشید. به هر حال این مرحله از تحصیل را با نشان دادن استعدادهای فوق العاده با موفقیت پشت سر گذارد. در همان سال آخر هنرستان در کنکور شرکت کرد، و در رشته راه و ساختمان در دانشگاه مشهد قبول شد.
در معیت امام هشتم(ع)
شهید چون برای ادامه تحصیل به شهر دیگری میرفت، که آن جا مرقد هشتمین پیشوای شیعیان قرار دارد، بسیار خوشحال بود. در مدت حضور در دانشگاه مشهد و در معیت حضرت امام رضا(ع) به خودسازی مشغول و لحظ های از آن غافل نمیشد و می رفت تا گوهر وجودش شکل بگیرد.
شهید آشوری در شانزده سالگی، برای نخستین بار به صورت داوطلب به جبهه اعزام شد، از این که توفیق حضور در کنار رزمندگان را به دست آورده، بود از خوشحالی سر از پا نمی شناخت. شهید بعد از برگشت از جبهه دیگر آن سعید سابق نبود و همواره مرغ روحش در فضای جبهه در پرواز بود.
او می گفت: «اگر انسان یک بار به جبهه برود دیگر عاشق می شود و حاضر نیست دست از جبهه بکشد» او با همین فکر بعد از مدتی برای بار دوم به جبهه جنوب اعزام شد، برای دفاع از سنگر توحید به همراه دیگر یارانش به خط مقدم رفت و در آن جا چنان تحت تاثیر قرار گرفته بود، که در قسمتی از نامهای که برای خانواده نوشته بود، چنین می گوید: «مادر جان این جاست که بعد از دوسال هنوز استخوان های بسیجیان مظلوم را از باتلاق ها بیرون می آورند. جوانانی که گل های این کشور بودند، و باید می رفتند تا نهال در خون شکفته اسلام را آبیاری کنند.»
شهید با اتمام ماموریتش با توشه ای پر از تجربه و ایمان به تهران برمی گردد. او هنگامی که در مشهد دانشجو بود، و درس می خواند همواره به یاد رزمندگان و منطقه بود. او بالاخره دست از تعلقات کشیده به همراه چند تن از دوستان دانشجوی خود رهسپار جنوب می شود.
این بار با عنوان تخریب چی در عملیات کربلای 5 شرکت میکند، و در شهرک دوئیجی حماسهای از مقاومت میآفریند. شهید در این زمان دیگر لحظه ای آرام و قرار نداشت وقتی هم در تهران بود، شب ها تا دیر وقت درس میخواند و بر روی کتاب هایش به خواب می رفت.
راز و نیاز شهید
صبح زود قبل از اذان بیدار شده و به راز و نیاز با معشوقش میپرداخت، یرای آخرین باری که به به سفری که رفت؛ دیگر برنگشت. و در یکم بهمن ماه سال 1366 در منطقه عملیاتی ماروت در عملیات بیت المقدس2 دعوت حق را لبیک گفت، و به شهادت رسید.
انتهای پیام/
نظر شما