روایت چند رزمنده از شبهای رمضان در جبهه و اسارت که گوارای جان بود
به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، ماه مبارک رمضان در جبههها حال و هوای عجیبی داشته، رزمندگانی که با خلوص نیت و عاشقانه در مقابل معبود خود میایستاند و نماز عشق میخواند. همان هایی که با زبان روزه در عملیاتهای مختلف شرکت میکردند و چه بسا که با همان زبان روزه به شهادت میرسیدند. در ادامه روایت چند رزمنده از روزهای ماه مبارک رمضان در جبههها و حال و هوای آن روزها را میخوانید.
روایتی از چند رزمنده
«جلیل سوری؛ یکی از جانبازان دوران دفاع مقدس است که درباره ماه مبارک رمضان و رزمندگان در آن روزها میگوید: دشمن بعثی از معنویت رزمندگان مطلع بود و در ماه رمضان بر شدت آتش توپخانه و پاتکهای خود میافزود. دشمنان خوب میدانستند که نیروهای با معنویت ایران اسلامی در ماه رمضان روزهدار هستند و از این فرصت استفاده میکردند، تا وضعیت جبههها را به سود خودشان عملیاتی کنند.»
رزمندگان در ماه رمضان با زبان روزه همه مسئولیتهای خود را به خوبی انجام میدادند و برای کم کردن تشنگی در زیر آفتاب سوزان جنوب چفیههایشان را با آب خیس کرده و روی سر و صورتشان میگذاشتند تا شاید اندکی از حرارت بدنشان کم شود و در مواقع افطار آنقدر گذشت داشتند که هیچ کدام برای افطار از دیگری سبقت نمیگرفتند.
اسارت و رمضان
سردار مرتضی حاج باقری؛ «ما در دوران اسارت جز مفقودین بودیم یعنی نه ایران از ما خبر داشت و نه صلیب سرخ جهانی نام ما را ثبت کرده بود. به همین جهت مشکلات ما از سایر اسرا بیشتر بود. هیچ نام و نشانی از ما در جایی نبود.
عراقیها به ما خیلی سخت میگرفتند جز ارتباط و تکیه به خدا هیچ راهی نبود تنها امیدمان استعانت خداوند بود یکی از راههای تحکیم ارتباط الهی بحث نماز و روزه بود بچههایی که با ما در اردوگاه 12 و 18 بودند تقریبا ماه رجب و ماه شعبان را در استقبال از ماه رمضان روزه میگرفتند، هر چند که روزه گرفتن و نماز خواندن حتی به صورت فرادی نیز جرم بود.
بارها اتفاق میافتاد که هنگام نماز دژخیمان بعثی به بچهها حمله میکردند و جهت آنها را از قبله تغییر میدادند و نماز را بهم میزدند حتی یک شب مجبور شدیم نماز مغرب و عشا را به حالت خوابیده و زیر پتو به جا بیاوریم.
روزه گرفتن جرم سنگینتری بود بچهها غذای ظهر را میگرفتند و در یک پلاستیک میریختند چهار گوشه آن را جمع کرده و گره میزدند. سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان میکردند و افطار میخوردند، اگر موقع تفتیش از کسی غذا میگرفتند او را شکنجه میدادند. آن غذای سرد ظهر با غذای مختصری که احیانا در شب میدادند را بچهها به عنوان افطار میخوردند و تا افطار بعد به همین ترتیب میگذشت.»
گرمای شدید و سوزان
«سید ابراهیم یزدی» یکی دیگر از رزمندههایی است که آن روزهای سخت را درک کردند، او در این باره میگوید؛ سال 60 ماه رمضان در اوایل مرداد ماه و گرمای بالای 50 درجه خوزستان بسیار طاقت فرسا بود. رزمندگانی که از اقصی نقاط کشور به جبهه میآمدند حکم مسافر را داشتند و کمتر میتوانستند یک جا ثابت باشند بعضی از آنها در یک منطقه میماندند و از مسئول و یا فرمانده مربوطه مجوز میگرفتند و قصد ده روز نموده و روزه دار میشدند. روزهای طولانی بالای 16 ساعت گرمای شدید و سوزان، نبرد با دشمن حتی در منطقه پدافندی شدت یافتن تشنگی و ضعف و بی حالی از جمله مواردی بود که وجود داشت اما به لطف خدا در ایمان و ارادهی رزمندگان خللی ایجاد نمیشد.
روزه دار سیزده ساله
«حبیب الله ابوالفضلی» دیگر رزمنده در این باره میگوید: «در ماه رمضان سال 1363 از طرف لشگر 25 کربلا به پایگاه شهید مدنی اعزام شدیم (پایگاه لشگر 8 نجف اشرف ) چون قرار بود به مقر عملیات منتقل شویم. حکم مسافر را داشتیم و روزه بر ما واجب نبود اما کسانی که در ماه مبارک در پایگاه اهواز میماندند، میبایست روزه میگرفتند از جمله مسئولین ستاد و امام جماعت و مکبر که نوجوان 13 سالهای بود. هوای اهواز بسیار گرم بود و حتی یک ساعت بدون نوشیدن آب قابل تحمل نبود. اواخر ماه مبارک که به اهواز برگشته بودم احساس کردم نصف گوشت بدن این نوجوان آب شده است. واقعا ایمان از چهره نحیف این نوجوان (مکبر نماز خانه) متجلی بود.»
گزارش از فائزه حیدری
انتهای پیام/