زندگی با عشق خدمت به اسلام و مردم
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ، شهید جهانگیر آقازاده در سال ۱۳۴۰ در یک خانواده مذهبی و متوسط در شهر ساری به دنیا آمد. از همان اوان کودکی شور و شوق وصف نشدنی نسبت به اسلام و ائمه اطهار (ع) داشت و مرتباً به مسجد و تکایا میرفت. پدرش با توجه به شور و شوق و علاقه وی نسبت به ائمه اطهار (ع) و استعدادهایش، از این فرصت استفاده کرد و او را به کلاس آموزش قرآن فرستاد.
بنابر مقتضیات شغلی پدرش که درجهدار نیروی زمینی ارتش بود و به شهرهای مختلف منتقل میشد، شهید تحصیلات ابتداییاش را در شهرستانهای ساری و گرگان گذراند. پس از انتقال پدرش به تهران مابقی تحصیلات را در تهران ادامه داد و جوانی پرشور و شوق و دوست داشتنی بود. به خاطر روح لطیف و پاکش و صفای و جوانی که داشت مورد علاقه و احترام همه خانواده بود. با شروع نهضت رهایی بخش ملت ایران با جدیت در حرکتهای اسلامی مردم شرکت جست و همیشه در صف اول تظاهرکنندگان بود و در راهپیمائیها مکرر حضور داشت. در پخش اعلامیهها و تظاهرات دانشگاهها با شور و علاقه غیرقابل وصفی شرکت می کرد و در ایام الله دهه فجر همراه با سایر مردم خیابانها را با آب و گلاب میشست و با گل آذین میکرد.
شهید در روزهای ۲۰ و ۲۱ بهمن همراه با سایر مردم به پادگانها رفت و تا آخرین بازماندگان طاغوت را به تسلیم امت اسلامی درآورند و آخرین ریشهها و امید آن ملعون منفور را از بیخ و بن درآورند. بعد از پیروزی انقلاب از هر فرصتی برای همکاری با جهاد سازندگی استفاده میکرد. اوقات فراغتش را با کتاب خواندن و ورزش کردن میگذراند. با گرفتن دیپلم در فعالیتهای جهاد دانشگاهی شرکت کرد و یک دوره امدادگری را در بیمارستان سینا گذراند که این ایام حدوداً مصادف با روزهای شروع جنگ تحمیلی بود. با تعصبی که نسبت به دین و میهن اسلامی خود داشت و با توجه به موقعیت خطیر و حساس و نونهال بودن انقلاب، بلافاصله خود را به حوزه نظام وظیفه معرفی کرد که تاریخ اعزامش ۶ ماه بعد بود، چون تاریخ اعزامش نسبتاً طولانی بود در این دوران دائم بیتابی میکرد و به خاطر اینکه در این دوران نیز خدمت مفیدی انجام داده باشد با توجه به دوره امدادگری که دیده بود، شبها به بیمارستان سینا میرفت و بطور فی سبیل الله به مجروحین و رزمندگان جنگ تحمیلی کمک می کرد. او با عشق خدمت به اسلام و مردم زندگی میکرد و در این مدت نیز در گروه جانبازان انقلاب اسلامی ایران که زیرنظر وزارت دفاع بود شرکت کرد و یک دوره آموزشهای رزمی چریکی را گذراند.
همیشه از خداوند مسئلت داشت تا خدمتش را در جبهههای نبرد حق علیه باطل بگذراند تا اینکه روز اعزام فرا رسید و به خدمت مقدس سربازی اعزام گشت و پس از گذراندن دو ماه دوره آموزشی که در لشگرک تهران بود تقسیم شد و به تیپ (۲) قوچان افتاد و چون تیپ ۲ در آن هنگام در جبهه بود لذا از راه آهن تهران مستقیم به جبهه رفت. مدت بیست ماه در خط مقدم جبهه حضور دائم و فعال داشت و در حملههای فتحالمبین، طریق القدس و... شرکت داشت. چندین بار مجروح شد و یکبار هنگامیکه میخواستند به خاطر مجروح شدن پایش معافش کنند قبول نکرد و اظهار داشت علاوه براینکه معافیت از خدمت را قبول نخواهد کرد خدمت در هیچ قسمت دیگری را هم نخواهد پذیرفت و گفت مابقی خدمتش را فقط در جبهه خواهد گذراند تا ادامه دهنده رسالت پیامبر (ص) و ادامه دهنده راه حسین (ع) باشد تا دِینش را نسبت به اسلام و امام و امت شهیدپرور اداء نماید.
در نامههایش که از جبهه می فرستاد همیشه از روحیه بسیار خوب رزمندگان و مناجات این مجاهدین روز و زاهدان شب یاد میکرد، بخاطر رشادتهایش در جبهه به او یک لوحه سپاس و تقدیر دادند بالاخره خدمت مقدس سربازی را به اتمام رسانید و با دلی آکنده از غم دوری جبهه و رزمندگان ایثارگر به تهران بازگشت و بعد از خدمت نیز دائم به فکر جبهه بود و همیشه از رشادتها و ایثارگریهای رزمندگان با تجلیل تعریف می کرد، چون به شغل شریف پرستاری علاقه داشت.
پس از پایان خدمت مجدداً به جهاد دانشگاهی رفت و پس از دیدن دوره دیگری در بیمارستان امیرکبیر به عنوان تکنسین اطاق عمل مشغول خدمت شد و همیشه به فکر خدمت به توده محروم و مستضعف میهن اسلامی بود که بار انقلاب را بر دوش میکشیدند. خود را همیشه مدیون این مردم مستضعف می دانست تا اینکه پس از ۳ سال خدمت در بیمارستان امیرکبیر از طریق بسیج دانشگاه باخبر شد که یک گروه امدادگر متشکل از تعدادی پزشک، پرستار، تکنسین و... که برای یاری به رزمندگان عملیات کربلای ۲ داوطلب می خواستند که جهانگیر داوطبانه پذیرفت و با آن گروه به بیمارستان ارتش در پیرانشهر رفتند.
پس از دو روز عمل جراحی رزمندگان وقتی که به مسجد بیمارستان آمدند تا نماز بخوانند، در سجده بود که هواپیماهای بعثی بیمارستان را بمباران کردند و تعدادی از همراهانش همان جا شهید شدند و او را که به سختی مجروح شده بود به بیمارستان تبریز بردند و پس از یک عمل جراحی به بیمارستان دکتر شریعتی تهران آوردند و پس از چندین عمل جراحی بالاخره در روز ۱۷ شهریور ۱۳۶۵ مصادف با ۳ محرم ۱۴۰۷ به خیل دیگر شهدان سرزمین مقدس اسلامیمان پیوست.
انتهای پیام/