در راه سازندگی کشور کوشا باشد
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ، شهید «جواد صاحب الزمانی» در۲۱ تیر ۱۳۴۳ دراراک چشم به جهان گشود. پدرش حسن، خوار و بار فروش بود و مادرش،ربابه نام داشت. دانشجو کاردانی در رشته تربیت معلم بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و پنج سال حضور مستمر در جبهه های نبرد حق علیه باطل داشت و در این سالها مدال جانبازی را بر سینه او نقش بست. دوم تیر ۱۳۶۴، با سمت آر پی جی زن در سن۲۱ سالگی در سد دز بر اثر غرق شدن در آب حوادث غیرمترقبه شهید شد. مزار او در قطعه ۲۷ بهشت زهرای تهران واقع است
در وصیت نامه این شهید آمده است:
با درود و سلام به پیشگاه حق تعالی و حضرت ولی عصر (ع) و نایب برحقش خمینی کبیر و با سلام به خانواده معظم شهدا و سلام به شهیدان به خون تپیده انقلاب اسلامی در جبهههای حق علیه ظلمت وصیت خود را شروع میکنم.
خدایا تو را شکر میکنم برای تمام نعمتهایی که به من عطا کردی و من را لایق نعمتهای خود دانستی و از اینکه قدر نعمتهای بیکران تو را ندانستم از تو طلب آمرزش میکنم.
خدایا تو را شکر میکنم از برای اینکه مرا در سختترین و پیچیدهترین مسائل یاری فرمودی. از بدو تولد و حتی از قبل تولد تا به حال و مرا به وسیله انبیا و اولیایت راهنمایی کردی تا حق را از باطل تشخیص دهم و راه تو را که راه حق است بپیمایم و این راهی است که تمامی شهدا پیمودند و خدایا از تو میخواهم که به من مرگ باعظمت در این راه عطا فرمایی که این راه حسین (ع) و عشاقان حسین(ع) است.
حالا ای مادر مهربان و ای پدر رنجدیده از شما ممنونم که مرا آنچنان تربیت کردید که بتوانم خود و خدای خود را بشناسم و پای خود را بر جایی نهم که مشتاقان دیدار حق گذارند و مانند شمعی در این راه سوختند. شمعی که تمام جهان را روشن کرد و آب شد و سیل شد تا توانست کشتزارهای حقیقت را آبیاری کند.
ای مادر و پدر مهربان من از اینکه شما توانستید این امانت ناقابل را سالم به صاحبش برگردانید متشکرم و میدانم مادر که چقدر برای این امانت ناقابل زحمت کشیدی و من نتوانستم جبران این زحمات را کنم و اما تو ای پدر عزیز از اینکه مرا همیشه متوجه حق کردی و زحمتم را کشیدی، سپاسگزارم و امیدوارم که رویتان را در دو جهان سفید کرده و باعث سربلندی شما شوم و اکنون ای خواهران و برادران از شما هم متشکرم که همیشه یار و یاور من بودید و مرا در راه رسیدن به حق یاری کردید از شما میخواهم که همچون زینب پیام خونبار شهیدان را به گوش جهانیان برسانید و از شما میخواهم که دلجوی مادر و پدر رنجیدهام باشید. هر چند که آنان مانند کوهی استوار خواهند بود.
حال برای شما دوستان عزیز که همیشه همراه من در ستیز با ظالمان بودید، از شما میخواهم که نماز جماعت و جمعه را که وحدت دهنده مسلمین است ترک نکنید و در دعاهای کمیل و توسل و جلسات قرآن شرکت کنید که ما هر چه داریم از این دعاهای شما داریم و بسیج را ترک نکنید و همیشه در راه سازندگی با یکدیگر باشید که دشمن در کمین است تا اسلام را نابود کند و همیشه حامی این پیر جماران که هر نفسش برای اسلام است، باشید.
مبادا او را تنها گذارید که در حقیقت اسلام را تنها گذاردهاید. اکنون که او ندای هل من ناصر ینصرنی را سرداده شما مانند یاران حسین (ع) که در کربلا پاسخ دادند بگویید لبیک لبیک ای حسین زمان ما همیشه همراه تو هستیم و نخواهیم گذاشت که خدشهای به این انقلاب که ادامه انقلاب حسین(ع) است وارد آید.
من دیگر صحبتی ندارم و از اینکه خداوند شهادت را نصیبم نمود بسیار از او سپاسگزارم و امیدوارم که لایق آن بوده باشم و از همه حلالیت میطلبم و اگر کسی را اذیت کردهام میخواهم که مرا ببخشد و حلال کند و از شما خانوادهام میخواهم که اگر کسی طلبی دارد به او بپردازید و مبلغ پانصدتومان برای جبهه بدهید.
من از اینکه افراد ضد انقلاب و ضد اسلام و ضد رهبر بالای سر جنازهام حاضر شوند سخت بیزارم و از شما دوستان و خانوادهام میخواهم که از آمدن آنها به مراسم من جلوگیری کنید و از دوستانم میخواهم که سه سال برای من نماز بخوانید و روزه بگیرید که انشاءالله خداوند شما را توفیق دهد که همیشه در راه اسلام باشید و نمیخواهم که برایم علم کشی شود و از شما دوستانم میخواهم دلداری دهنده قلب مادر و پدر باشید. و شما ای پدر و مادر عزیزم این دوستان مرا مانند من بدانید و از رفتن من گریه و زاری نکنید و قلب دشمنان اسلام را شاد نکنید. اگر هم گریه میکنید برای فرزند فاطمه (ع) گریه کنید.
ای کسانی که بر مزار من و تمامی شهدا میآیید آیا میدانید که ما برای چه هدفی رفتیم؟
«والسلام»