مصاحبه - صفحه 69

حاج رسول گفت: رهبری می‌فرمایند انقلابی شدن آسان ولی انقلابی ماندن بسیار سخت است یعنی اینکه باید در تمام زمینه‌ها انقلابی عمل کرد

جانباز هفتاد درصد جنگ تحمیلی برادر مرتضی دریائیان اهل بندر ریگ است. این رزمندة سال های دفاع مقدس در عملیات های مختلفی شرکت کرده و بارها زخمی و مجروح شده است. سرتاسر بدنش هنوز پر از یادگارهای خط مقدم و نبرد با دشمن و در عین حال افتخارآمیز است. مجموعه خاطرات این بسیجی دلاور می تواند کتابی را تشکیل دهد، کتابی که به هرحال باید روزی به نگارش درآید تا آیندگان بدانند که مردم دلیر ایران برای آزادی و استقلال میهن خود چه خون بهای سنگین و توان فرسایی پرداخته اند. در یک تابستان گرم و شرجی زده و در روز هیجدهم تیرماه 1386 به بند رریگ و منزل برادر مرتضی دریائیان رفتیم و پای خاطرات مفصل این بسیجی نشستیم.

در اردوگاه‌های عراق سالنی عریض وجود داشت که اطراف آن را مأموران عراق پر کرده بودند و اسرا را پس از انتقال به آن مکان به‌شدت کتک می‌زدند

آزاده سرافراز اردشیر فرهادی می گفت: در طول دو سال اسارتم مهمترین و شیرینترین خاطره ام شنیدن وعده آزادی از طرف صلیب سرخ بود که به ما گفتند بعد از یک ماه دیگر آزاد می شوید و شیرینتر از همه .....

در عملیات مجاهدین خلق به نام عملیات آفتاب، پس از درگیری و شهادت تعدادی از دوستان به اسارت نیروهای عراقی در آمدیم و به محض اسیر شدنمان دست هایمان را با بند بستند و ما را در چاه هایی قرار دادند ........

با این وجود که تیربارچی بودم و دوستان همه شهید شده بودند اما هنوز تیری به من اصابت نکرده بود. تعداد زیادی گلوله در کنارم فرود می آمد و حرارت برخی از گلوله ها را حس می کردم اما به من اصابت نمی کرد. ناگهان تیر بار متوقف شد و دیگر گلوله ای نداشتم.

بعداز گذشت چند روز از شهادت محمدرضا مادر شهید به منطقه سرپل ذهاب آمد هیچ یک از همرزمانم و حتی خود من توانایی خبر شهادت به مادر را نداشتیم تا اینکه من جلو رفتم و به او گفتم تسلیت می گویم مادر در جواب گفت: من ناراحت نیستم من به شهادت پسرم افتخار می کنم.

شهید فاطوری فر چه در زمان پیش از انقلاب و چه در جنگ تحمیلی یکی از افرادی بود که در همه درگیری ها با دشمنان حضور داشت.

شهید غلام ملاحی فرزند سلیم بیگ در سال 1341 دیده به جهان گشود ، از همان اوان كودكي با قرآن آشنا بودند و محبت اهل بيت (ع) در دلش نقش بسته بود تا مقطع دیپلم در رشته راه و ساختمان به اتمام رساند. در زمان جنگ فرماندهي اطلاعات عمليات لشكر حضرت امير (ع) به عهده ايشان بود وي در گرما و سرماي مناطق خرمشهر ، فاو ، آبادان و كردستان پيوسته حضور داشت تا اينكه سرانجام در اول مرداد سال 1367 در ارتفاعات ميمك در حين آرايش نيروهاي مردمي در اثر تركش گلوله توپ به درجه رفيع شهادت نائل آمد. از اين شهيد گرانقدر يك فرزند دختر به يادگار مانده است . مزار این شهید گرانقدر در جوار امامزاده علی صالح(ع) واقع شده است.

شهيد محمدرضا رضايي فرزند شاگردین در اولين روز از اسفند ماه سال 1344 در بخش چوار متولد شد. شهيد تحصيلات خود را تا سوم راهنمايي ادامه داد. به خدمت مقدس سربازی جهت دفاع از میهن اسلامی اعزام شد شجاعت شهید زبانزد عام و خاص بود پس از رشادتهای فراوان در 28 خرداد 1366 در بخش دهلران بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به مقام عظمای شهادت نائل آمد. پيكر مطهر این شهید گرانقدر در گلزار شهدای علی صالح (ع) آرمیده است.

شهيد حميدرضا عزيزي فرزند حبيب الله که در پنجم مردادماه 1342 در روستاي طاقطاوي از توابع بخش چوار در ميان خانواده اي مذهبي به دنيا آمد با وجود وضعيت مالي ضعيف خانواده توانست مدرك ديپلمش را اخذ نموده و پس از آن براي خدمت مقدس سربازي به خيل سربازان ارتش پيوست و به پادگان 10 لشکرک تهران به منظور طي دوران آموزشي اعزام گرديد، پس از طي دوران آموزشي به لشكر 84 خرم آباد منتقل و به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل به مهران اعزام گرديد .سرانجام در 17 مردادماه 1365به همراه جمعي از همرزمانش در منطقه ي قلاويزان به علت اصابت تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت نائل آمدند و به خيل شهيدان دفاع مقدس پيوست. مزار اين شهيد در مزار شهداي صالح آباد مي باشد.

شهید مهدی خیبر در سال 1353 در شهر مقدس قم متولد شد و در تیرماه سال 1390 در منطقه سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

من حسین خودم رو فدای حسین فاطمه کردم . اصلا هم ناراحت نیستم ، خدا با علی اکبر و قاسم همنشین اش کنه . وصیت کرده بود که سنگرش و خالی نگذاریم . خدا نوه هام هم به راه راست هدایت کنه . من اسم حسین رو روی یکی شون گذاشتم . قد وبالاو حرکاتش مثل حسین خودم می مونه .

طاهره سعادت فرزند بزرگوار شهید دانشجوی کارشناسی ارشد شبکه های کامپیوتری دانشگاه فردوسی مشهد

هنگام شناسایی منطقه عملیاتی کربلای‌١٠درارتفاعات کوه‌های سردشت بر اثر انفجار گلوله‌ توپی در روز سوم خرداد١٣٦٦ به فیض شهادت رسید

بعضی از خاطرات جنگ آن‌قدر شیرین و جالب هستند که می‌توانند موضوع ساخت فیلم‌های سینمایی یا کتاب‌های جذاب و پرمخاطب قرار گیرند.

پسرخواهرم که سید و طلبه هست آمد وگفتم ، خاله میخواستم خودم جوادم روبسپارم دست خاک . ولی حالا که تواومدی خودت این کار رو بکن . همون اندازه ای که به دنیا اومده بودبا همون اندازه تحویل خدا دادمش .

وقتی شهید شد ما اصلا اطلاع نداشتیم . اون روز پدرش به من گفت ، برای من آب وغذا بزار میخوام برم سرزمین . من هم بلند شدم که نماز بخونم . وضو گرفته بودم و همین که چادرم انداختم روی سرم و قامت بستم نماز بخونم . یه دستی اومد روشونه ام وگفت ، استوار باش الان برات شهید میارن . من همون لحظه آتش گرفتم . چادرم واز سرم وگرفتم و سطلی که کنارم بود موقع دویدنم پرت شدم . دویدم جلوی درکه ببینم کی بود . دیدم کسی نیست . توی اتاق ها رو هم گشتم ولی خبری نبود . یه دفعه صداشو از تو خونه عموش که کنار ما بود شنیدم .

همیشه میگم خدایا یه پسرم ودرراه تو دادم ، یکی دیگه دارم به من ببخش . من دو تا پسر داشتم که یکی شهید شد والان یکی دارم . من انقدر خدارو شکر میکردم که خدا می دونه . من هیچ وقت پیش پسر ودخترم وشوهرم گریه نمی کردم . شبها تا صبح از گوشه ی چشم هام اشک میامد . برادرم همیشه میگفت ، شاه پسند از حسین آقا خیلی صبورتر هست . زنداداشم یه روز گوشه خونه خواب بود ، من داشتم عکس پسرم ونگاه میکردم وآرام گریه می کردم که اون ها بیدار نشن . زنداداشم رو به برادرم گفت ، چهل روز گذشته این زن چهل ساعت خواب نکرده . فقط پیش شما حرفی نمیزنه .

دو کارگاه تاریخ شفاهی در استان‌های تهران و همدان از سوی سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس برگزار خواهد شد.