زندگینامه شهید "جمشید احدی"
از پدر شهید اسماعیل ناظری، از دوستان شهید احدی نقل است که شهید در مراسم هفتم پسرش از ایشان خواست از جدشان بخواهد که او هم شهید شود.

به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید جمشيد احدی، بیست و یکم مرداد 1343 ، در شهرســتان تهران چشم به جهان گشود. پدرش غضنفر، کارمند سازمان آب بود و مادرش سریه نام داشت. تا دوم متوســطه در رشــته اقتصاد درس خواند. به عنوان بســیجی در جبهه حضور یافت. هفتم مــرداد 1361، در دارخوین بر اثر اصابت ترکش به قلب، شهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.

این شهید طلب دعا برای شهادتش نمود

شهید جمشید احدی دانش آموز سال چهارم اقتصاد بود و در دبیرستان الهی تحصیل می کرد. اوایل و بعد از انقلاب در راهپیمایی ها شرکت می کرد. در درست کردن کوکتل مولوتوف و کلیشه، و بعد از انقلاب در مسجد در پخش اعلامیه و پوسترهای گوناگون فعالیت می کرد.

هرکار که می گفتند بدون چون وچرا انجام می داد. فعالیت هایش را مخفیانه انجام می داد و حتی خانواده اش را هم از فعالیت خود مطلع نمی کرد. وی پسری نجیب و سر به زیر بود. به ورزش علاقه وافری داشت.

شهید جمشید احدی از سال 1358 فعالیتش را بیشتر کرد. حتی باعث شد از تحصیلش هم عقب بیافتد.

در سال 1360، زمانی که اقدام به ثبت نام در گروه چمران کرد، سنش کم بود و برای تشکیل پرونده احتیاج به فتوکپی شناسنامه با شرایط سنی 18 سال بود، تاریخ تولدش را به 1341 تبدیل کرد تا بتواند در این گروه ثبت نام کرده و به جبهه برود؛ همچنین یک رضایت نامه از پدر و مادر و یک رضایت نامه از مدرسه می خواستند، که آنها راهم تهیه کرد. در اسفند ماه همان سال یک دوره یک ماهه آموزش دید و بعد ازاتمام دوره به اهواز اعزام شد. در حدود یک ماه بعد از اهواز برگشت، ناراحت بود که چرا شهید نشده است. چون امام فرموده بود، مدرسه ها سنگرند سنگر مدرسه را حفظ کنید. بعد از اتمام ماموریت و بازگشت به تهران در کلاس درس حاضر شد و به تحصیل ادامه داد.

کمی به پایان مدرسه مانده بود که می خواست دوباره به جبهه برود، ولی خانواده اش موافقت نکردند و گفتند که تو به تحصیلت ادامه بده و بعد می توانی به جبهه بروی. او شوق زیادی برای اعزام مجدد به جبهه داشت. درست در حدود یکسال طول کشید تا بتواند برای بار دوم و برای آخرین بار به جبهه برود.

در این یکسال در تهران فعالیت زیادی از قبیل، درست کردن کلیشه هایی مانند کلیشه امام و شعارهای امام داشت. خودش با کمک دوستانش با اسپری هایی که از پول جیبی خودش می خرید، بر روی دیوارها می نوشت؛ همچنین پوسترهای گوناگون از جهاد، حزب جمهوری، سپاه پاسداران و مجاهدین انقلاب اسلامی به مساجد و خــــــانه می آورد و آنها را پخش می کرد.

شهید جمشید احدی تا آنجا که می توانست ضد انقلابیون را از انحرافی که داشتند باز می داشت و آنها را ارشاد می کرد. اگر بــــه راه راســـــت نمی آمدند دیگر از آنها کناره گیری می کرد. او از یاد دادن نماز به فرزندان فامیل دریــغ نمی کرد.علاوه بر اینکه عضو گروه چمران بود، عضو جهاد منطقه 8، عضو بسیج مسجد امام حسن (ع) و سرپرست گروه فرهنگی مسجد نوبنیاد علی اکبر(ع) هم بود. وی مقدار پولی را که برای خرجی روزانه اش می گرفت، جمع آوری و صرف مسجد، دیدار از مجروحین و جهاد سازندگی می کرد.

به هر بیمارستانی که در آن مجروحین جنگ بودند سر می زد و از آنها عیادت می کرد. در بیمارستان امام خمینی، هنگام عیادت از مجروحین، با یکی از دکترها آشنا شده بود و به وی در امور بیمارستان کمک می کرد. او در جهاد و بسیج و گروه فرهنگی مسجد امام حسن(ع) فی سبیل الله فعالیت داشت.

شهید اسماعیل ناظری، یکی از دوستان صمیمی شهید جمشید احدی بود. پدر شهید ناظری می گوید وقتی پسرم شهید شد، دیدم که پسری در مراسم ختم پسرم شرکت کرده است و شبانه روز در خانه ما می ماند تا هرکاری که باشد انجام دهد. من تا آن موقع او را نمی شناختم. بعد از هفتم پسرم پیش من آمد و مرا بوسید و دستش را دور گردنم انداخت و گفت که آقای ناظری، تو از جدت، حسین، بخواه که من هم شهید شوم، تا پیش پسر شهیدت بروم. من در جواب گفتم که نه، مملکت به شما جوانان احتیاج دارد، تا اینکه بعد از مدتی شنیدم که شهید شده است.

******

سخنی از پدر و مادر شهید

این قربانی ناچیزی را که ما در راه برقرار ماندن اسلام و دین خدا داده ایم، خیلی خوشحال هستیم. حاضریم 5 پسر دیگر از بزرگ تا کوچک از علی اکبر تا علی اصغر و حتی خودمان را در راه دین اسلام قربانی کنیم. باشد که این قربانی مورد قبول خداوند تبارک و تعالی قرار گرفته باشد.

ما پیرو خط امام هستیم و خواهیم ماند. صحنه را هیچگاه ترک نخواهیم کرد و پشتیبان ولایت فقیه خواهیم ماند.


منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده