کتاب زخم سیب - صفحه 2

کتاب زخم سیب

قطار بهشت

قطار کلماتم/ از ریل این خط هاي موازي/ به سمت تو می آیند

«باران تر» تقدیم به دو برادر شهید حمیدرضا و رضا شاهنده

«باران تر» سروده فرشته رستمی به دو برادر شهید حمیدرضا و رضا شاهنده تقدیم شده است.

با روشن ترین نگاه تو آفتاب سایه اي بیش نیست

زیباترین نگاه تو را قاب کرده ام/ و بر بلندترین دیوار به تماشا گذاشته ام/ سنگرنشین شب هاي بی ستاره و ماه

شور محرم

رفتی مگر بهشت مجسم بیاوري!/ بر زخم هاي حادثه مرهم بیاوري/ تا چند سال من بنشینم به انتظار / تا چند در بهار محرم بیاوري!

چه قدر فاصله!

خبر شدند گمانم، که بی خبر رفتند/ همیشه زود رسیدند... زودتر رفتند/ قطارهاي فشنگ آمدند پی در پی

کاش اي کاش که می شد که بگویم که پدر / چه کسی باز به داد دل مادر برسد

کاشکی این شب، شب مانده به آخر برسد/ تا سحر باز همان پر زده از در برسد/ آن قدر منتظرم خیره به در تا کلمات/ از تن زخمی تو بر تن دفتر برسد

سنگ ها و دست ها

شریف!/ وقتی سنگ ها دستهات را پیدا نکردند/ بلند شو!/ تکه تکه هاي تنم را بردار/ پرتاب کن/ ذره ذره هاي گم شده ام را

قدس

شهاب سنگ ها/ پرتاب سنگ اند/ به سوي ستاره هاي شکسته صهیون/ ستاره نیستند!

اسمت را براي اولین بار در «الجزیره» شنیدم وقتی که براي آخرین بار شهادت خواستی

اسمت را براي اولین بار /در «الجزیره» شنیدم/ وقتی که براي آخرین بار شهادت خواستی/ روز بعد تیتر تمام روزنامه هاي عرب بودي

شهر از رد پاي تو گلگون برادر

باز هم چشم هاي تو را خون... برادر!/ دست هاي تو در دست زیتون برادر!/ خانه ات را به روي تو آوار کردند/فوج خفاش هاي شبیخون برادر!

سمت بهار

پرنده شکل گرفت و پرید سمت بهار/ پرید سمت فلش هاي رو به زیتون زار/ پرید در کلماتی که آفریده شدند/ پرنده اي که خودش را پرنده دید این بار

هواي جنون

شایسته ات نبود که تسلیم نان شوي/ غرق سکوت شهر، اسیر گمان شوي/ این کوچه ها شبیه قفس بود و خواستی/ مانند آسمان خدا، بی کران شوي

هشتمین رکعت نماز عشق

هشتمین رکعت نماز عشق را /در هواي تو می خوانم/ تو که از خاکریزهاي نور / از تپه هاي حماسه

در امتداد خط گلگون شهادت /دلدادگان دشت خونین بلایند

اینان که مست از ساغر« قالوا بلی» یند/ فصلی نوین از صفحه کرب و بلایند /فریادشان چون موج سیل آساي دریاست

این کوچه ها شبیه قفس بود و خواستی / مانند آسمان خدا، بی کران شوی

شایسته ات نبود که تسلیم نان شوی/ غرق سکوت شهر، اسیر گمان شوی/ این کوچه ها شبیه قفس بود و خواستی

در کسوت خونین تباران

در کویر روزگاران مثل باران زیستند، مثل باران در کویر روزگاران زیستند/ زیستند اما نه چون پاییز رخوتناک و زرد، با طراوت، سبز، مانند بهاران زیستند

بیست و یک سال روی موج جنون، بیست و یک سال، ربنایش خون

جمله اش مبتدا نمی خواهد، لحظه هایش پر از خبر شده است / تیترهای عزیز ما بنویسید، سرفه هایش شدیدتر شده است/ بنویسید «داشت می سوزد!» بنویسید «داشت می میرد!»

حضور سرخ شقایق تویی به فصل جنون

زلال آینه و آفتاب معنا شد/ شمیم یاسمن و شعر ناب معنا شد/ از آن شبی که جبین تو ارغوانی گشت

مرد عاشق سنگر! تو را خداحافظ

نگاه خیس غزل ها به سنگر افتاده است/ سکوت آینه، حتی به گریه افتاده است / هوای سرخ شلمچه ببین چه طوفانی است
طراحی و تولید: ایران سامانه