کتاب زخم سیب - صفحه 2
۰۷/مرداد/۱۴۰۴
۲۳:۰۵
فا
فارسی
English
العربیة
خانه
اخبار
اسناد
عکس
فیلم
کتاب و ادبیات
پژوهش
ویژه نامه ها
شاهد الکترونیک
استانها
موزه شهدا
جستجوی شهدا
بخش ویژه «شهدای غریب»
تفال به وصایای شهدا
تفال به وصایای شهدا
کتاب زخم سیب
هنوز چشم به راهت نشسته مادر تو
قطار بهشت
قطار کلماتم/ از ریل این خط هاي موازي/ به سمت تو می آیند
«باران تر» تقدیم به دو برادر شهید حمیدرضا و رضا شاهنده
«باران تر» سروده فرشته رستمی به دو برادر شهید حمیدرضا و رضا شاهنده تقدیم شده است.
با روشن ترین نگاه تو آفتاب سایه اي بیش نیست
زیباترین نگاه تو را قاب کرده ام/ و بر بلندترین دیوار به تماشا گذاشته ام/ سنگرنشین شب هاي بی ستاره و ماه
شور محرم
رفتی مگر بهشت مجسم بیاوري!/ بر زخم هاي حادثه مرهم بیاوري/ تا چند سال من بنشینم به انتظار / تا چند در بهار محرم بیاوري!
چه قدر فاصله!
خبر شدند گمانم، که بی خبر رفتند/ همیشه زود رسیدند... زودتر رفتند/ قطارهاي فشنگ آمدند پی در پی
کاش اي کاش که می شد که بگویم که پدر / چه کسی باز به داد دل مادر برسد
کاشکی این شب، شب مانده به آخر برسد/ تا سحر باز همان پر زده از در برسد/ آن قدر منتظرم خیره به در تا کلمات/ از تن زخمی تو بر تن دفتر برسد
سنگ ها و دست ها
شریف!/ وقتی سنگ ها دستهات را پیدا نکردند/ بلند شو!/ تکه تکه هاي تنم را بردار/ پرتاب کن/ ذره ذره هاي گم شده ام را
قدس
شهاب سنگ ها/ پرتاب سنگ اند/ به سوي ستاره هاي شکسته صهیون/ ستاره نیستند!
اسمت را براي اولین بار در «الجزیره» شنیدم وقتی که براي آخرین بار شهادت خواستی
اسمت را براي اولین بار /در «الجزیره» شنیدم/ وقتی که براي آخرین بار شهادت خواستی/ روز بعد تیتر تمام روزنامه هاي عرب بودي
شهر از رد پاي تو گلگون برادر
باز هم چشم هاي تو را خون... برادر!/ دست هاي تو در دست زیتون برادر!/ خانه ات را به روي تو آوار کردند/فوج خفاش هاي شبیخون برادر!
سمت بهار
پرنده شکل گرفت و پرید سمت بهار/ پرید سمت فلش هاي رو به زیتون زار/ پرید در کلماتی که آفریده شدند/ پرنده اي که خودش را پرنده دید این بار
هواي جنون
شایسته ات نبود که تسلیم نان شوي/ غرق سکوت شهر، اسیر گمان شوي/ این کوچه ها شبیه قفس بود و خواستی/ مانند آسمان خدا، بی کران شوي
هشتمین رکعت نماز عشق
هشتمین رکعت نماز عشق را /در هواي تو می خوانم/ تو که از خاکریزهاي نور / از تپه هاي حماسه
در امتداد خط گلگون شهادت /دلدادگان دشت خونین بلایند
اینان که مست از ساغر« قالوا بلی» یند/ فصلی نوین از صفحه کرب و بلایند /فریادشان چون موج سیل آساي دریاست
این کوچه ها شبیه قفس بود و خواستی / مانند آسمان خدا، بی کران شوی
شایسته ات نبود که تسلیم نان شوی/ غرق سکوت شهر، اسیر گمان شوی/ این کوچه ها شبیه قفس بود و خواستی
در کسوت خونین تباران
در کویر روزگاران مثل باران زیستند، مثل باران در کویر روزگاران زیستند/ زیستند اما نه چون پاییز رخوتناک و زرد، با طراوت، سبز، مانند بهاران زیستند
بیست و یک سال روی موج جنون، بیست و یک سال، ربنایش خون
جمله اش مبتدا نمی خواهد، لحظه هایش پر از خبر شده است / تیترهای عزیز ما بنویسید، سرفه هایش شدیدتر شده است/ بنویسید «داشت می سوزد!» بنویسید «داشت می میرد!»
حضور سرخ شقایق تویی به فصل جنون
زلال آینه و آفتاب معنا شد/ شمیم یاسمن و شعر ناب معنا شد/ از آن شبی که جبین تو ارغوانی گشت
مرد عاشق سنگر! تو را خداحافظ
نگاه خیس غزل ها به سنگر افتاده است/ سکوت آینه، حتی به گریه افتاده است / هوای سرخ شلمچه ببین چه طوفانی است
<
1
2
3
4
>
تازهها
تاکید امام علی (ع) بر ضرورت بیداری معنوی در آرامش و سختی
طراحی و تولید: ایران سامانه