کتاب زخم سیب - صفحه 4

کتاب زخم سیب

از تو مانده استخوانی، چفیه ای، سربند سرخی

درحریم پاک سنگر نور پاشیدی دلاور/ برهجوم زخم ها، مردانه خندیدی دلاور / با لبانی خشک و دستی پینه بسته پر صلابت

درس ایثار و وفا

اول پاییز بود و در کلاس/ دفتر خود را معلم باز کرد/ بعد با نام خدای مهربان / درس اول آب را آغاز کرد

نوجوان است و نارنجک و تانک

نیمی از پای او مانده برخاک، نیم دیگر دوان توی پوتین/ این چنین است رزم و شهادت، این چنین است میدانی از مین / نوجوان سیزده سال دارد، سیزده سال شمس الضحایی

اگه یه روز شهید شم کوچه من کدومه ؟

زل می زنی تو چشمام/ از تو یه قاب خالی/ من بی تو خسته از خود!/ اما تو در چه حالی؟
طراحی و تولید: ایران سامانه