وصیتنامه شهید والامقام سيدحسين سادات حسيني کربلايي (اسفندفرد)
شهید سید حسین اسفند فر یازدهم تیرماه سال یکهزار و سیصدو سی و هشت مصادف با عاشورای حسینی در کربلا دیده به جهان گشود و در یازدهم آبانماه سال شصت و یک به فیض شهادت نائل آمد.
خاطرات شهید از زبان پدرش
حسين بچه ي نترس و شجاعي بود مخصوصا در دوران انقلاب بسيار کارهاي بزرگي انجام ميدادند کارهايي که هيچوقت از يک بچه به سن و سال ايشان توقع نميرود.

درست انگار همين ديروز بود که با بدن زخمي به خانه آمد در حاليکه دو عصا در دست داشت و لبخند کمرنگي بر لب. با اضطراب پرسيدم که حسين چه اتفاقي افتاده ميگفت بابا نگران نباش يه تصادف کوچولو بود الحمدالله چيزي نيست تا چند وقت چيزي نميگفت و از اتفاقي که برايشان رخ داده بود حرفي نميزد تا اينکه بعد از گذشت چند ماه راضي شد که واقعيت را بگويد خودش اينطور ميگفت که در تظاهراتي که در جلوي دانشگاه تهران داشتند تيراندازي ميشود و يک تير هم به سمت ايشان شليک ميشود که گلوله از دست راست خارج و وارد ران پاي راستشان ميشود.
 وقتي ايشان را به بيمارستان منتقل ميکنند قرار ميشود که بطور مخفيانه عمل شود زيرا در آن زمان ساواک براي پوشاندن جنايات خود مجروحين و کساني که به آنها کمک ميکردند را دستگير و يا شهيد ميکرد و حسين هم از اين امر مستثني نبود.
 
خلاصه اينکه وقتي که دکتر راه پايش را براي خارج کردن گلوله ميشکافت چون امکانات بيهوشي نبود ايشان ابتدا ناله هایی ميکنند که براثر برخورد آقاي دکتر که گفته بودند شما که تحمل درد را نداريد چرا به راهپيمايي ميرويد؟! ديگر ايشان تا آخر عمل و دوختن و بخيه کردن جاي گلوله توسط دکتر هيچ عکسالعمل از خود نشان نداده بودند و درد را تحمل کردند، و در جواب پدر که چرا واقعيت را از همان ابتدا به ايشان نگفتند فرمودند پدر جان خودت که بهتر ميداني اگر ماموران ساواک از جاي من با خبر ميشدند حتما شما و بقيه را مورد اذيت و آزار قرار ميدادند من توضيح دادم که شما و بقيه چيزي از اين موضوع نفهميد من حتي آدرس خانه را به دکتري که مرا عمل کرده بود ندادم از ترس اينکه شايد او هم با ماموران ساواک همکاري داشته باشد با وجود اينکه ديدم او چقدر برايم تلاش کرد و مرا از مرگ نجات داد اما نميتوانستم به او و ديگران اطمينان کنم مرا ببخشيد.

يک روز ديدم حسين با زيرپوش به خانه آمد نگران با تعجب پرسيدم چه اتفاقي افتاده با غصه گفت امروز کشتاري در خيابان بود درست يادم است 17 شهريور بود گفت کمک مجروحان کرديم و آنها را به بيمارستان شهدا بوديم اتفاقا دکتر صدوقي هم بودند خيلي ناراحت بود با گريه ميگفت جوانهاي ما مثل گل پرپر در خيابان افتاده بودند و کسي نبود که بتواند کمکشان کند.

انگار خيابان را با خون شسته بودند فقط گريه ميکرد و همين اتفاقها بود که او و ديگر همرزمان و دوستانش را در هدفي که انتخاب کرده بودند و هدفي بس والد بود مصممتر ميکرد و با عشق به شهادت هرروز از خانه بيرون ميرفتند.
حسين عاشق امام حسين (ع) بود در عاشورا به دنيا آمد و در ماه محرم هم شهيد شد. حسين بسيار سخاوتمند بود هرچه که درآمد داشت را به ديگران و نيازمندان ميبخشيد هرکسي که مراسم عروسي درپيش داشت حسين در کمک کردن به او پيش قدم بود عاشق کمک به ديگران بود او حتي گاهي اوقات پول توجيبي خواهرانش و خرجي مادرش را هم ميداد صبحها به مدرسه ميرفت و شبها در بيمارستان در قسمت تزريقات کار ميکرد شبها تا صبح بيدار بود کاري که کمتر جواني در اين دوره انجام ميدهد و در وصيت نامهاش هم نوشته که نيمي از دارايي من را به نيازمندان بدهيم که من تمام دارايي حسين را به افراد نيازمند دادم.

يادم است در خيابان بوعلي مسجد نبود در آن محل جايي بود که آن موقع مردم زباله و نخالههاي خود را آنجا ميريختند به گونهاي بلااستفاده بود يک روز حسين به دوستانشان ميگويد فرشهاي کهنه را جمع کنيد و همه را تميز بشوريد وقتي همهي کارها را که حسين گفته بود انجام دادند آن محل را از زباله و کثيفي پاک ميکنند و فرشهاي تميز را پهن ميکنند و از آن به بعد آنجا تبديل به مسجد بوعلي ميشود که ما مسجد ميخواهيم اين محله مسجد ندارد و آنها هم نميتوانستند ديگر کاري بکنند که بعدا خود حسين براي آن مسجد کتابخانه ساخت و اين يکي از کارهاي قشنگ و به ياد ماندني حسين بود.

وصیتنامه شهید

ان الذين لايحب المعتدين و ان رحمت الله قريب من المحسنين

بدرستيکه خداوند متعال متجاوزين به ( جان و مال و ناموس و خاک ) مردم را دوست ندارد و بدرستيکه رحمت پروردگار جهان به نيکوکاران خيلي نزديک است.

اعوذبالله من الشيطان الرجيم پناه ميبرم به معبودم از شر شيطان رانده شده

بسم الله الرحمن الرحيم بنام خداوند بخشنده و مهربان

ربنا افرق علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علي القوم الکافرين

با سلام و درود فراوان بر مهدي قائم (عج) و نائب بر حق او رهبر مستضعفان جهان و درهم کوبنده مستکبران ( شرق و غرب ) روح الله الموسوي الخميني روحي فداه و با سلام و درود فراوان بر امت هميشه بيدار حزب الله و با درود فراوان بر شهداي کربلاي ايران و با سلام بر خانواده گراميام اميدوارم که هميشه در حال ذکر کردن معبود و تنها پشتوانه خود باشيد.

خانواده عزيزم ميخواهم کمي با شما درد دل کنم چون اين آخرين وصيت بنده حقير و کوچک شما ميباشد و بعد از آن با ملت شهيد پرور قهرمان ايران خانواده گرامي با سلام به تک تک شما (پدر و مادر و برادران و خواهرانم ) که اميدم به شما است که در حقيقت اميد آينده اسلام هستيد ميرسانم و از دور کف دست پدر و مادرعزيزم و بهتر از جانم که حقي به گردن من گنهکار دارند ميبوسم و انشاءالله در نماز جمعه اين فريضه عبادي و سياسي شرکت کنيد که همانا رسيدن به رب العالمين است. خانواده گرامي از تمام شما و فاميلها اگر کوتاهي در انجام وظيفه و يا گزندي و يا ناراحتي به آنها رساندهام اميدوارم که مرا ببخشيد تا در برابر عظمت قادر متعال شفاعت بطلبم و براي انسداد هوسها و شهوات دروني و بروني روزهاي دوشنبه و پنجشنبه را روزه بگيريد و بهترين سفارشي که به شما دارم هميشه خدا که در وجود شما است فراموش نکنيد و پشتيبان ولايت فقيه باشيد که همانا استمرار حرکت انبيا است و به کلمات جان بخش و جان نثار امام است. گوش فرا دهيد و بدانها عمل کنيد. و در آخر سخنم اين است که بعد از من برادرانم اسلحهام را بردارند و با غارتگران و منافقين بجنگند. و تکرار ميگويم انشاءالله اگر خدا بخواهد و از تقصيرات اين بنده عاجز جز به درگاه او پناه آورده با دلي مقاوم و پاک نصيب بنده بشود و شهادت خدا واقعا شاهد است بر تمام اعمال و رفتار بندهاش است افتخار داشته و دارم چون شهادت نوشيدني کميابي است که به هرکس اعطا نميشود و شهيد هميشه و در همه حال نظر ميکند به وجه الله و اگر همچو شهادتي نصيب ما شد ناراحت نشويد چون راه خود را پيدا کردهام و آنقدر آنرا جستجو کردم تا پيدايش کردم و برايم گريه نکنيد و گريه بر شهيد جايز نيست بلکه هميشه زنده و جاويد است تا روز محشر و قيامت خانواده گرامي شهادت راهي است که هرقدر هم در آن استقامت شود حتي تا نزديک آن ارزشمند و ناياب است. ديگر عرضي ندارم بجز صبر و استقامت شما.

صحبتي با ملت شهيد پرور :

اي خون خدا ثارالله اي امام مظلوم و سرور و سيدالشهداء جانم به فدايت برخيز و بنگر کربلاي عاشقان شهادت ايران را که از همديگر سبقت ميگيرند تا بديدار حق بشتابيد نظر کن به اين امت حزب الله يا اباعبدالله ملت شهيدپرور و قهرمان ايران امام است و روحانيت مبارز را که مستکبران را بلرزد درآوردهاند تنها نگذاريد. و پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به اين مملکت و احکام خدا و اسلام نرسد ولايت فقيه پلي است محکم در برابر ستمگران و منافقان و مستکبران براي قلع و قمع و نابودي آنها ميباشد. امت حزب الله آنان که به ولايت فقيه اين اسطوره و محور اسلام معتقد نيستند و به هيچ اصل و قانوني معتقد نيستند اينان مارقند و فاسقند. و بايد آنها را از صفحه روزگار و انقلاب اسلامي محوو نابود کرد ولايت فقيه از زمان پيامبر اسلام پياده شده و همان ولايت ائمه اطهار و بعد از دوازدهمين امام در زمان غيبت صغرا نواب خاص آن حضرت و در زمان غيبت کبري مجتهدين و مراجع اعظم و اعلم و فقها که رابط امام زمان و ملت مومن و مسلمان ميباشد که در اين برهه از زمان امام و رهبر بزرگوار روح الله الموسوي الخميني روحي له الفدا ميباشد و خصوصيات اين بزرگواران مرجعيت و قضاوت و رهبري و حکومت بر امت و کشور مسلمان است و حکومت آنها براي رسيدگي به گرفتاريهاي امت و جلوگيري از فساد و کارشکني و غيره دولتمردان و مردم است. و آخرين سخنم اين است که در مجالس و فرايض ديني و مذهبي از قبيل شرکت در نماز جمعه و دعاي کميل و کلاس قرآن براي فراگيري امور دنيوي و اخروي و معنوي شرکت کنيد تا دست منافقان و کافران و ملحدان قطع و نابود شود نااميدي به مقاصد شوم خود نداشته باشند. ديگر عرضي ندارم بجز آنکه سايه پرمحتواي امام و اسلام در پناهتان باد. (استغاثه به درگاه خداوند عزوجل ) پروردگارا به درگاهت پناه ميبرم از خود خواهيهاي ميسر نشدنيام و از دل که درک عظمت ترا نکند يا رب آمرزش و بخشش تو اميدوارتر از عمل من است و اگر بنده شايستگي آنرا نداشته باشم که به رحمت حق و شهادت در راه تو را نداشته باشم لطف و کرمت بگونهاي است که تمام وجود مرا فراگيرد معبودا از تو طلب عفو و مغفرت ميکنم و بسوي تو برميگردم اي که اهل تقوي و آمرزشي از تو مسئلت دارم به حق ؟؟؟ روز که آنرا براي من (مسلمين) مقدار ساختي و مانند عسل شيرين (شهادت) کردي و ذخيره و شرف و بزرگواري و زيارت خاتم الانبياء و ائمه قرار ميدهي مرا نيز داخل آن نمائي خدايا مرا از عذاب آتش و سوزندگيهاي ان نگهدار. يا وهاب دانائي تو مرا از بيان حاجتهايم بينياز کرده و کرم و سخاوت تو کافي است از اينکه از وجود تو سوال و تقاضايي کنم.

سرمايه اين حقيراز نظر مادي و اقتصادي :

خانواده گرامي اميدوارم که هميشه و در همه حال از نظر جسمي و روحي با عنايات خداوند متعال هيچ کمبودي نداشته باشيد و در برابر معبود خود خاضع و فروتن و ثابت قدم باشيد کتابهاي مرا به کتابخانه بيمارستان بوعلي و تعدادي از آنها را هرکدام که بخواهد به برادرم بدهيد و وقف بکنيد. مقداري پول بعنوان قرض الحسنه به برادر ناصر صدوقي و مهدي صدوقي و محمد مظفرپور و پورمعصومي دارم آنها را مطالبه بکنيد و مقداري هم در مسجد امام حسين و مسجد بيمارستان و مقداري در جبهه دارم همه آنها را مطالبه کنيد و نصف آنرا به پدرم و نصف ديگر را به حساب جنگزدگان واريز فرماييد. به اميد پيروزي نهايي اسلام بر غارتگران شرق و غرب. نه شرقي نه غربي جمهوري اسلامي.

بتاريخ 4 آبان 1361 ، 7 محرم الحرام 1403

انتهای پیام/
منبع: مرکز اسناد ایثارگران تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده