خاطراتی خواندنی از دفتر خاطرات شهید والامقام علی رضا احمدی
شنبه, ۰۲ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۲۵
روز جمعه بعد ازنماز صبحگاه نبود و استراحت كرديم روزهاي جمعه كار غواصي هم تعطيل بود و استراحت ميكرديم در اين روزها ازعشاير دوربرمان برايمان شاه توت شير و ماست ميآوردند و ميخريد و در صبحانه و نهار و شام استفاده ميكرديم تا اينكه روز جمعه هم با مقداري شنا كردن به پايان رسيد
بسم الله الرحمن الرحيم
در روز سه شنبه تاريخ 66/1/30وارد كرخه شديم به همراه برادر عبداله حمزوي و به دسته نجف معرفي شديم روز سختي نبود كمي با برادران دسته آشنا شديم و به كنار كرخه رفتيم و مقداري نشستيم و با برادر عبداله گفت و گو كرديم تا اين روز به پايان رسيد.
در اين روز بادو برادر به نام علي حاج احمدي و ابوالفضل شعباني آشنا شديم.
روز چهارشنبه 66/1/31 با برادر عبداله صبح از خواب بيدار شديم و براي صبحگاه خود را آماده كرديم تا صبحگاه تمام شد صبحانه خورديم و استراحت كرديم و مقداري دور بر اردوگاه را ميگشتيم تا به منطقه آشنايي پيدا كنيم در اين روز هم خبري نبود و به خوبي خويش به پايان رسيد.
66/1/1: روز پنجشنبه هم از خواب بيدار شديم و بعد از خواندن نماز خود را براي صبحگاه آماده كرديم و بعد از صبحگاه صبحانه خورديم چون كاري هم نبود فقط يا استراحت ميكرديم يا دور بر را ميگشتيم در اين روز كنار رودخانه كرخه عبداله را كمي اذيت كردم كه اميدوارم مرا ببخشد و اين روز هم تا شب به خوبي خويش به پايان رسيد.
66/1/2: روز جمعه از خواب بيدار شديم و بعد از خواندن نماز صبح خود را براي صبحگاه آماده كرديم و بعد از آن صبحانه خورديم و بعد از صبحانه ما را براي دسته؟؟؟ معرفي كردند با چند نفر از برادر آشنا شديم باز هم طبق معمول چون خبري نبود مشغول استراحت بوديم يا زدن چادر كه اين روز هم به پايان رسيد.
روز شنبه باز هم از خواب بيدار شديم طبق معمول بعد از خواندن نماز صبح خود را براي صبحگاه آماده كرديم بعد از صبحگاه مشغول خوردن صبحانه شديم باز هم بعد از صبحانه بيكار بوديم و وقت خود را به بطالت گذراندم و گاهي قرآن ميخوانديم تا اينكه اين روز هم به پايان رسيد.
روز يكشنبه هم طبق معمول صبحگاه و صبحانه و بعد از اينها به همراه برادران شادلويي ـ شعباني ـ اوسطي و حاج احمدي به چشمه رفتيم و مقداري متعلقات خورديم تا به شب بيكار بوديم و اين روز هم به پايان رسيد.
روز دوشنبه بعد از نماز صبح و در صبحگاه برادر حسيني معاون گردان اعلام كرد كه برادران بايد براي آموزش غواصي بروند بعد از صبحگاه و صبحانه خود را آماده كرديم و وسايل را جمع كرديم تا اتوبوسها آمدن و سوار شديم تا ظهر به منطقه با صفاي سفينه النجات ؟؟؟ رسيديم با گرفتن چادر و وسايل چادر زديد تا كارهايمان تمام شد و اين روز هم به پايان رسيد.
روز سه شنبه باز هم طبق معمول بعد از نماز و صبحگاه و صبحانه براي تحويل گرفتن وسايل غواصي به چادر مخصوص رفتيم و وسايل را تحويل گرفتيم و بعد باز هم چادر را مرتب كرديم و بعدازنماز ظهر و عصر برادر مسئول صحبتي كردن از محوله پادگان و اين روز هم به پايان رسيد.
روز چهارشنبه صبح بعد از نماز و صبحگاه و صبحانه و بعد از يك ساعت بعد براي دسته بندي روي اسكله رفتيم كساني كه شنا بلد بودن به طرفي رفتند و آنها هم كه بلد نبودند به طرف ديگر و از برادران امتحان شنا ميگرفتند كه من در دسته كساني كه شنا بلد بودند رفتيم و كارمان از فردا شروع شد.
روز پنجشنبه طبق معمول بعد از نماز و صبحگاه كه راهپيمايي در كوههاي آنجا بود و بعد از صبحانه در ساعت معين شده به طرف اسكله رفتيم و گفتن كه طرز كار با وسايل به صورتي ميباشد و بعد ازنماز ظهر و عصر باز هم در ساعت معين شده به طرف اسكله رفتيم و باز هم وسايل ديگري را آموزش دادند كه اين روز هم به پايان رسيد.
روز جمعه بعد ازنماز صبحگاه نبود و استراحت كرديم روزهاي جمعه كار غواصي هم تعطيل بود و استراحت ميكرديم در اين روزها ازعشاير دوربرمان برايمان شاه توت شير و ماست ميآوردند و ميخريد و در صبحانه و نهار و شام استفاده ميكرديم تا اينكه روز جمعه هم با مقداري شنا كردن به پايان رسيد.
منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
در روز سه شنبه تاريخ 66/1/30وارد كرخه شديم به همراه برادر عبداله حمزوي و به دسته نجف معرفي شديم روز سختي نبود كمي با برادران دسته آشنا شديم و به كنار كرخه رفتيم و مقداري نشستيم و با برادر عبداله گفت و گو كرديم تا اين روز به پايان رسيد.
در اين روز بادو برادر به نام علي حاج احمدي و ابوالفضل شعباني آشنا شديم.
روز چهارشنبه 66/1/31 با برادر عبداله صبح از خواب بيدار شديم و براي صبحگاه خود را آماده كرديم تا صبحگاه تمام شد صبحانه خورديم و استراحت كرديم و مقداري دور بر اردوگاه را ميگشتيم تا به منطقه آشنايي پيدا كنيم در اين روز هم خبري نبود و به خوبي خويش به پايان رسيد.
66/1/1: روز پنجشنبه هم از خواب بيدار شديم و بعد از خواندن نماز خود را براي صبحگاه آماده كرديم و بعد از صبحگاه صبحانه خورديم چون كاري هم نبود فقط يا استراحت ميكرديم يا دور بر را ميگشتيم در اين روز كنار رودخانه كرخه عبداله را كمي اذيت كردم كه اميدوارم مرا ببخشد و اين روز هم تا شب به خوبي خويش به پايان رسيد.
66/1/2: روز جمعه از خواب بيدار شديم و بعد از خواندن نماز صبح خود را براي صبحگاه آماده كرديم و بعد از آن صبحانه خورديم و بعد از صبحانه ما را براي دسته؟؟؟ معرفي كردند با چند نفر از برادر آشنا شديم باز هم طبق معمول چون خبري نبود مشغول استراحت بوديم يا زدن چادر كه اين روز هم به پايان رسيد.
روز شنبه باز هم از خواب بيدار شديم طبق معمول بعد از خواندن نماز صبح خود را براي صبحگاه آماده كرديم بعد از صبحگاه مشغول خوردن صبحانه شديم باز هم بعد از صبحانه بيكار بوديم و وقت خود را به بطالت گذراندم و گاهي قرآن ميخوانديم تا اينكه اين روز هم به پايان رسيد.
روز يكشنبه هم طبق معمول صبحگاه و صبحانه و بعد از اينها به همراه برادران شادلويي ـ شعباني ـ اوسطي و حاج احمدي به چشمه رفتيم و مقداري متعلقات خورديم تا به شب بيكار بوديم و اين روز هم به پايان رسيد.
روز دوشنبه بعد از نماز صبح و در صبحگاه برادر حسيني معاون گردان اعلام كرد كه برادران بايد براي آموزش غواصي بروند بعد از صبحگاه و صبحانه خود را آماده كرديم و وسايل را جمع كرديم تا اتوبوسها آمدن و سوار شديم تا ظهر به منطقه با صفاي سفينه النجات ؟؟؟ رسيديم با گرفتن چادر و وسايل چادر زديد تا كارهايمان تمام شد و اين روز هم به پايان رسيد.
روز سه شنبه باز هم طبق معمول بعد از نماز و صبحگاه و صبحانه براي تحويل گرفتن وسايل غواصي به چادر مخصوص رفتيم و وسايل را تحويل گرفتيم و بعد باز هم چادر را مرتب كرديم و بعدازنماز ظهر و عصر برادر مسئول صحبتي كردن از محوله پادگان و اين روز هم به پايان رسيد.
روز چهارشنبه صبح بعد از نماز و صبحگاه و صبحانه و بعد از يك ساعت بعد براي دسته بندي روي اسكله رفتيم كساني كه شنا بلد بودن به طرفي رفتند و آنها هم كه بلد نبودند به طرف ديگر و از برادران امتحان شنا ميگرفتند كه من در دسته كساني كه شنا بلد بودند رفتيم و كارمان از فردا شروع شد.
روز پنجشنبه طبق معمول بعد از نماز و صبحگاه كه راهپيمايي در كوههاي آنجا بود و بعد از صبحانه در ساعت معين شده به طرف اسكله رفتيم و گفتن كه طرز كار با وسايل به صورتي ميباشد و بعد ازنماز ظهر و عصر باز هم در ساعت معين شده به طرف اسكله رفتيم و باز هم وسايل ديگري را آموزش دادند كه اين روز هم به پايان رسيد.
روز جمعه بعد ازنماز صبحگاه نبود و استراحت كرديم روزهاي جمعه كار غواصي هم تعطيل بود و استراحت ميكرديم در اين روزها ازعشاير دوربرمان برايمان شاه توت شير و ماست ميآوردند و ميخريد و در صبحانه و نهار و شام استفاده ميكرديم تا اينكه روز جمعه هم با مقداري شنا كردن به پايان رسيد.
منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
نظر شما