زندگي نامه شهید قاسم جراحیان
پدر شهید نوشته است: "فرزندم در راه اسلام به شهادت رسید، وظیفه اش را انجام داده است و از این لحاظ خوشحالم. نظرم راجع به گروهک های ضد انقلاب آن است که با قاطعیت با آنان برخورد شود، زیرا اینها قابل ارشاد نیستند. در عمل ثابت شد که تعدادی از اینها را که گرفتند و دوباره آزاد کردند به مراتب جنایات بزرگتری را انجام دادند."

به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید قاسم جراحیان بيست و نهم شهريور 1342 ، در شهرستان تهران چشم به جهان گشود. پدرش احمد، کادر شهرباني بود و مادرش فرخ نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته تجربي درس خواند. به عنوان بسیجي در جبهه حضور افت. هشتم مهر 1361 ، در سومار توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت خمپاره به سر، شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.


سال 1342 بود که در تهران "ابوالقاسم" چشم معصومانه اش به پهنه گیتی گشود. از همان کودکی تحرک و جنب و جوش فوق العاده ای از خود نشان می داد. از خصوصیات با ارزش وی، دفاع از مظلوم در برابر ظالم بود. از سن 7 تا 8 سالگی نمازهایش را به جای می آورد و روزه هایش را از ده سالگی می گرفت.

به فوتبال و کوهنوردی علاقه زیادی داشت، تابستان ها را در دماوند و نزد مادربزرگش به سر می برد. خیلی کم حرف می زد و همیشه سعی در هدایت و راهنمایی منحرفین داشت. همین که به مرز سن تحصیلی رسید، وی را به دبستان نادر سپردند و دوره راهنمایی را در مدرسه عسجدی بود. سه سال اول دبیرستان را طی کرد و تصمیم داشت سال چهارم را به صورت متفرقه امتحان بدهد که با رفتن به جبهه منتفی شد.

به هنگام ظاهر و علنی شدن مخالفت های مردم ایران بر علیه طاغوت، ابوالقاسم هم در تظاهرات وراهپیمایی ها شرکت می کرد. در پخش اعلامیه های امام امت و شعارنویسی بر روی دیوارهای شهر فعالیت زیادی داشت. حتی دو تا سه بار هم مورد ضرب و شتم مأموران ستم شاهی قرار گرفت.

در یوم الله 22 بهمن سال 57 در گرفتن پادگان عشرت آباد شرکت داشت و یک قبضه اسلحه هم از آن قبیل که به اختیار مزدوران رژیم بود، به دست آورد و در به آتش کشیدن تانک هایی که از خیابان 27 متری خاتم به طرف مردم حمله ور می شدند، فعال بود.

تا اینکه باغستان جمهوری عدل اسلامی به بهار نشست و کاخ ستم فرعونیان فرو ریخت و ابوالقاسم به پاسداری و حراست از دستاوردهای انقلاب پرداخت. به طوری که هر شب نگهبانی می داد تا محل را از حمله های احتمالی ضدانقلابیون و عناصر وابسته به رژیم گذشته محفوظ بدارد. بیشتر وقت خود را در بسیج و مسجد محل
می گذرانید. صبح ها مشغول مهار و مبارزه نمودن قاچاقچیان و گرانفروشان محل بود و بعد از ظهرها به مدرسه می رفت (شاید هم می دانسته است که امام صادق (ع) فرموده اند: "الجهاد افضل الاشیاء بعد الفرائض: جهادبالاترین چیزهاست بعد از نمازهای یومیه").

به امام امت علاقه عجیبی داشت شب های زمستان سرد زیادی را در کنار بیت امام سپری می کرد، به این امید که صبح زود بتواند خدمت ایشان برسد و 5 تا 6 بار هم موفق شده بود.

تا آنکه جنگ، نحوست ورود خویش را بر شهرهای مرزی و روستاهای جوار مرز، اعلان داشت و آتشی شد که به مزارع و دهکده های حاصلخیز غرب و جنوب زد. ابوالقاسم هم از طریق گروه جنگ های نامنظم دکتر چمران در شکستن محاصره "سوسنگرد" حضور فعال داشت.

در سال 60 برای انجام فعالیت های فرهنگی و تبلیغاتی به اتفاق جوانان دیگر محل هیأتی به نام «مکتب ارشاد» را تأسیس کردند. پس از مدتی هیئت را تبدیل به پایگاه بسیج مکتب ارشاد نمودند که در آن مسئولیت های زیادی را بر عهده داشت که آخرین آن، مسئولیت سازمان دهی پایگاه بود. در این زمان بار سفری به زاهدان بست تا شاید از طریق سپاه آنجا، برای کمک به برادران افغانی و بر علیه روسیه متجاوز به افغانستان برود ولی یکی از مسئولان سپاه آنجا، با طرح این مسئله که جبهه های کشور خودمان احتیاج بیشتری به رزمنده دارد، ایشان را به تهران بازگرداندند.

در تهران هم با توجه به فعالیت هایی که داشت، مانع از رفتن ایشان به جبهه
می شدند. ولی عاقبت در اثر پافشاری خودش، ابتدا به سرپل ذهاب سپس به اسلام آباد و آنگاه به سومار جهت حمله مسلم بن عقیل اعزام می شود که در آن به فیض شهادت نائل می آید.


منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده