ورقه ی شهادتم را امضا کردی!
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید محمود آذرپندار، بیست و هشتم تیر 1345 ، در شهرســتان تهران چشم به جهان گشود. پدرش غلام و مادرش کلثوم نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته اقتصــاد درس خواند. بــه عنوان ســرباز ارتش در جبهه حضور یافت. چهاردهم مرداد 1366 ، در پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به کلیه ها شهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
دوران راهنمایی شهید آذرپندار با ایام قبل از انقلاب مصادف گردید. از همان ابتدا پیشگام مبارزه با طاغوت بود و همیشه با دوستانش در مسجد به نصب آگهی و اعلامیه ها اقدام می کرد. در طی این دوران با اینکه جوانی بیش نبود خیلی با تجربه و پخته عمل می نمود.
پس از پیروزی انقلاب، ضمن اینکه در مدرسه درس می خواند، بعدازظهرها در کفاشی کار می کرد؛ با این وجود شب ها نیز در مسجد با دوستانش به پاسداری می پرداخت. خیلی کم اتفاق می افتاد که شب را در منزل بخوابد. به امام رحمة الله علیه عشق می ورزید. شب های جمعه همیشه در دعاهای کمیل شرکت می نمود. به ائمه اطهار علاقه عجیبی داشت.
پس از فرمان امام قدس سره، با خواهش و التماس موافقت مادرش را جهت اعزام به جبهه جلب نمود. پس از امضا ورقه بوسیله مادرش، خطاب به مادرش گفت ورقه شهادتم را امضا کردی!
در سال دوم نظری بود که از طرف سپاه پاسداران به منطقه عملیاتی اعزام گردید. پس از چندن ماه مبارزه در یک نبرد حماسی با بعثیون، ترکش های خمپاره آسیب های فراوانی بر بدنش وارد کرده بود که از همانجا به بیمارستان منتقل شد. پس از یک ماه بستری بودن و بهبودی نسبی یافتن، مجدداً در عملیات جزیره مجنون شرکت می نماید و در آنجا نیز دوباره مجروح و جهت مداوا بستری می گردد. پس از بهبودی او را متقاعد می سازند که به سربازی برود. او علاقه وافری داشت که با دوستانش که در سپاه بسیج بودند، در جبهه باشد.
در مدتی که جهت درمان به تهران اعزام شده بود، پس از مرخص شدن از بیمارستان به پاسداری شبانه در محل اقدام مینماید. همیشه در بسیج و مسجد محل فعالیت چشمگیری داشت. بطوریکه کلیه دوستانش علاقه خاصی به او داشتند.
از سال 62 تا سال 65 ضمن اینکه در بسیج و در جبهه در رفت و آمد بود و چندین بار مجروح شده بود، به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید. این بار در مریوان و در خط اول جبهه، همان چیزی که همیشه مشتاق آن بود مشغول خدمت گردید.
در تمام نامه هایی که می نوشت به مادرش دلداری می داد و پدرش را می ستود؛ سعی می کرد که محل خدمتش را خیلی راحت و آسوده جلوه دهد. با اینکه ما می دانستند، در بدترین شرایط محیطی خدمت می کند.
ایام مرخصی او تنها در بسیج سپری می شد، مادرش همیشه از او می خواست که وقتی به مرخصی می آیی حداقل چند ساعتی در خانه بمان تا تو را بیشتر ببینیم؛ ولی او عاشق خدمت بود.در سال 1366، در عملیات نصر 7 در یک مبارزه رو در رو با کافران بعثی در خاک عراق به فیض عظیم شهادت نائل می گردد.
منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ