درد و دلی از راه دور
به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید حميد آفرينــی، پنجم اردیبهشــت 1340 ، در شهرستان همدان چشم به جهان گشود. پدرش حسن و مادرش طلعت نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. دهم شهریور 1360 ، در کرخه دزفول بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.
متن نامه؛
به خدمت پدر و مادر عزيزم،
اين نامه ها و احساسات قلب من است و اميدوارم كه با قلبي پر از مهر و محبت پذيرفته شود.
پس از عرض سلام به خدمت عزيزانم اميدوارم كه خوب و سلامت بوده باشيد و نگراني در بين شماها نباشد. اگر از احوالات اينجانب خواسته باشيد، به ياري خداوند متعال سلامتي برقرار است و هيچ نگراني و كمبودي در ميان نيست، جز دوري عزيزانم. همچنين سلامتي يكايك اميدانم را از درگاه خداوند متعال خواستارم.
ميخواهم برايتان يك كمي از قزوين تعريف كنم؛ اول برايتان بگویم كه من اين قدر از قزوين می گویم، فكر نكنيد كه از سربازي آمدن ناراحتم، نخير اين طور نيست. چون من نيامدم براي يك شخص به خصوص خدمت كنم؛ من آمدم براي ملتم، وطنم و مكتبم خدمت كنم و خدمت مي كنم. يا فكر نكنيد كه مي خواهم شما ناراحت بشويد، خير اين طور نيست. شما خودتان مي دانيد نمي خواهم حتی يك كمي غم و ناراحتي در چهره شما ببينم. چرا؟ چون تنها اميد من در زندگي هستيد؛ تمام شماها. پس در اين صورت دوست ندارم ناراحت بشويد.
فقط منظور از اين صحبت ها اين است كه با هم درد دلي كرده باشيم. دليل اينكه اينقدر از قزوين تعریف می کنم اين است كه كساني در اين پادگان خدمت مي كنند كه دوره طاغوت با تانك روي ملت قزوين در حمام زنانه رفتند؛ پس حال ديگر مردم قزوين يادشان نمي رود. الان اكثريت مردم قزوين از ارتشي بدشان مي آید اما در کل مردمان خوبی هستند.
با عرض معذرت كه خسته تان كردم. راستي قرار است ما از يك شب بخواب به سه يا چهار شب بخواب تقسیم بشويم. البته قرار است انشاءالله! اين چيزي كه نوشتم "شتر ديدي نديدي" بود.
چون 450 نفر آمدند ولي 56 نفر يك ماه بيشتر خدمت ندارند.
سلام گرم مرا به همه اهل خانواده برسانيد.
از اميد و نادر برام بنويسيد كه سركار مي روند. از اميد بيشتر برام بگویيد.
قربان و فداي يكايك خانواده ام،
حميد آفريني
منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ