- خاطراه ها و نيايش

navideshahed.com

خاطرات/ زحماتت را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم

خاطرات/ زحماتت را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم

مادر شهید «رضا شاکری» می‌گوید: «آخرین باری که داشت به جبهه می‌رفت، آمد منزل ما، پدرش نبود مرا با حوض حیاط دوش گرفت و تا ایوان خانه برد و گفت: مادر جان زحمت شیر دادن تو فراموشم نمی‌شود.»
خاطرات/ مهربانی به پدر و مادر

خاطرات/ مهربانی به پدر و مادر

مادر شهید «سید کمال حسینیان» می‌گوید: «رفتار ایشان نسبت به پدر و مادر بسیار خوب و مهربان و نسبت به ما دلسوز بود. شهید همیشه می‌گفت: «نسبت به دیگران خوب رفتار کنید که دیگران با فرزندانتان خوب رفتار کنند.»
جنگ را مسافرتی می‌دانست که مقصدش کربلاست

جنگ را مسافرتی می‌دانست که مقصدش کربلاست

برادر شهید «ابراهیم بابامحمودی» می‌گوید: «شهید رفتن به جنگ را مسافرتی می‌دانست که مقصدش کربلا و میزبانش شهدای کربلا و تمامی شهیدان از هابیل تا خاتم‌الانبیاء هستند.»
خاطرات/ با آمدن ماه رمضان به یاد خوبی‌های او می‌افتم

خاطرات/ با آمدن ماه رمضان به یاد خوبی‌های او می‌افتم

مادر شهید «رسول صالحی» می‌گوید: «ایشان برای من افطاری آماده می‌کرد و سفره را پهن می‌کرد و می‌گفت: مادر! برای شما زولبیا، بامیه و خرما خریدم و چای و آب جوش هم ریختم هر کدام را دوست داری بخور. من هر سال با آمدن ماه رمضان به یاد خوبی‌های او می‌افتم.»
خاطرات/ آتش را در نبرد با دشمن هدایت می‌کرد

خاطرات/ آتش را در نبرد با دشمن هدایت می‌کرد

برادر شهید «مجید دوستداری» می‌گوید: «ما الان عملیات داریم و نمی‌توانیم به شما آموزش دهیم. تو کنار دست ما باش تا کم کم آشنا شوی بعد از شهادتش فرمانده اش تعریف می‌کرد در همان چند روز چنان به کارش مسلط شده بود که ما که آموزش دهنده بودیم، نمی‌دانستیم دارد چه کار می‌کند؟ چنان آتش را در نبرد با دشمن هدایت می‌کرد که تعجب می‌کردیم.»
دفاع از میهن را تکلیف خود می‌دانست

دفاع از میهن را تکلیف خود می‌دانست

خانواده شهید «خدایار عباس زاده» می‌گوید: «فردی بود که اعتقاد عجیبی به اسلام داشت، در نماز جمعه و مراسم‌های مذهبی شرکت داشت، عاشق جبهه و جنگ و شهادت بود و دفاع از میهن را تکلیف خود می‌دانست.»