خاطرات شفاهی جانبازان - صفحه 3

خاطرات شفاهی جانبازان
خاطرات شفاهی جانبازان؛

از سنگرهای جبهه تا بیمارستان ساسان؛ روایت یک جانباز شیمیایی

جانباز "محمدرضا جعفری"، از رزمندگان استان مرکزی، در عملیات والفجر در منطقه حلبچه شیمیایی شد و دوران سخت مجروحیت را در بیمارستان‌های کرمانشاه و تهران گذراند. او از روزهای حضور در سپاه ساوه، همراهی با شهید مهدی ناصری و هدف والای دفاع از میهن می‌گوید.
جانباز سعید خلج بابایی؛

روایت ۲۵ ماه اسارت و ایمان در برابر سختی‌ها

سعید خلج بابایی، جانباز دفاع مقدس، از روز‌های اعزام به جبهه در سال ۱۳۶۵ تا اسارت طولانی‌مدت خود در دست دشمن بعثی می‌گوید. او که بیش از دو سال را در اسارت گذراند، به سختی‌ها، درد‌های جسمی و روحی‌ای که تحمل کرده، اشاره می‌کند. در این دوران، با ایمان و صبر در برابر دشواری‌ها ایستادگی کرده و از تجارب معنوی خود در زمان اسارت سخن می‌گوید.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

سختی‌های ناتمام؛ روایت جانباز محرم شرف‌لی از جراحت و فداکاری در جنگ

محرم شرف‌لی، جانباز جنگ تحمیلی، از روزهای جوانی و مجروحیت خود در میدان جنگ می‌گوید. او که در هجده سالگی با اصابت ترکش از ناحیه گردن مجروح شد، به سختی‌های دوران دفاع مقدس و فداکاری‌های رزمندگان اشاره می‌کند و بر ارزش انقلاب و شهدای آن تأکید دارد.
جانباز قاسم شاکر؛

از روزهای انقلاب تا میدان‌های نبرد

در روزهای پرالتهاب انقلاب، قاسم شاکر با پخش اعلامیه‌های امام خمینی (ره) و شعارنویسی در خیابان‌ها، به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت. با آغاز جنگ تحمیلی، اگرچه سن و سالش کم بود، اما عزمش بزرگ‌تر از هر مانعی بود. او که از پایگاه‌های مسجدی تا میدان‌های نبرد راهی پر فراز و نشیب را طی کرده، روایتگر روزهایی است که با ایثار و مقاومت گره خورده‌اند.
جانباز احمد جمالی؛

از دفاع مقدس تا عزت امروز

جانباز "احمد جمالی"، رزمنده‌ای که در مهرماه ۱۳۵۹ پا به میدان دفاع مقدس گذاشت، روایتگر روزهایی است که ملت ایران با دست خالی اما با عزمی راسخ، در برابر دشمن ایستادگی کردند. او از توطئه‌های پیش از جنگ، نقش صهیونیسم در تجاوز بعثی‌ها و رشادت‌های مردمی می‌گوید که مقاومتشان، امنیت و عزت امروز ایران را رقم زده است.
جانباز اسماعیل محمدی زارع؛

از سنگر انقلاب تا میدان نبرد

جانباز "اسماعیل محمدی زارع"، از مبارزان دوران انقلاب اسلامی، خاطرات خود را از روزهای پرالتهاب آن دوران و همچنین حضورش در جبهه‌های دفاع مقدس روایت می‌کند. او از فعالیت‌های انقلابی، خدمت سربازی و سپس اعزام به جبهه می‌گوید. در این مسیر، با دشواری‌ها و سختی‌های بسیاری روبه‌رو شده، اما با ایمان و اراده‌ای راسخ، مسیر خود را ادامه داده است.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

شب خونین والفجر ۸؛ روایت جانباز احمد فیاضی از لحظه‌های تلخ جراحت

جانباز "احمد فیاضی"، از رزمندگان دفاع مقدس، در جریان عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو عراق هنگام تدارکات نیروها، هدف اصابت گلوله توپ فرانسوی قرار گرفت و از ناحیه سر و کمر مجروح شد. او از شب‌های سخت جبهه، پل‌های شناور و لحظات تلخ و شیرین آن روزها می‌گوید.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

وضو گرفتم، ترکشی آمد!

محمدرضا سهامی، جانباز دوران دفاع مقدس، از روزهای پرالتهاب جنگ تحمیلی و اعزام‌هایش به جبهه می‌گوید. او که در گردان حضرت ولیعصر (ع) حضور داشت، در یکی از شب‌های کمین، هنگام وضو گرفتن، هدف ترکش خمپاره قرار گرفت و برای همیشه یادگاری از آن شب را با خود دارد.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

عشق جبهه داشتم و می‌خواستم از وطنم دفاع کنم

جانباز «مجید راونگی» می‌گوید: سال 1364 داوطلبانه به جبهه رفتم و در تیپ 58 ذوالفقار خدمت می‌کردم. عشق رفتن به جبهه داشتم و این وظیفه هر مسلمانی بود که برود و از میهنش دفاع کند.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

الله اکبر گفتیم و تا به خودمان آمدیم خاکریز دست ما بود

جانباز «غلام ناظری» می‌گوید: سال ۱۳۶۰، بعد از عملیات فتح‌المبین، در جبهه حضور داشتم. یک خاک‌ریز بود که شکل عصا داشت و در اختیار عراقی‌ها بود. با ذکر "الله اکبر" عملیات را شروع کردیم و درگیر شدیم. آن‌قدر غرق در نبرد شدیم که نفهمیدیم چطور خاک‌ریز را گرفتیم.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

سرباز بودم و می‌خواستم به کشورم خدمت کنم

جانباز «محمدشریف حسین‌پور» می‌گوید: سرباز بودم و می‌خواستم به کشورم خدمت کنم، برای همین در جبهه نام‌نویسی کردم. در یکی از عملیات‌ها، بعثی‌ها حمله شیمیایی سنگینی انجام دادند؛ آن‌قدر شدید که تا شعاع ۱۵ متری اطرافم را نمی‌دیدم. در این عملیات، تعدادی از همرزمانم به شهادت رسیدند و من هم دچار آسیب شیمیایی شدم.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

محدودیت سنی مانع رفتنم به جبهه نشد

جانباز 50 درصد «عیسی خادمی» می‌گوید: به دلیل سن کم، فرمانده اجازه نمی‌داد به جبهه بروم اما با اصرار و تلاش خودم، سوار اتوبوس شدم و برای دوره آموزشی به بندرعباس رفتم. پس از آن نیز به اهواز اعزام شدم. همین نوجوانان ۱۳ ساله، مثل شهید حسین فهمیده بودند که به جبهه رفتند و باعث پیروزی ما شدند.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

حاضرم تا جایی که توان دارم برای وطنم جان‌فشانی کنم

جانباز و آزاده «شهریار قلندری» می‌گوید: تمام پنج سال و دو ماه اسارتم را داخل یک سلول بودم. من و تمام شهدا و ایثارگران تمام هم و غم‌مان حفظ نظام بود و تا جایی که توان داشته باشم حاضرم برای وطنم جان‌فشانی کنم.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

روایت جانباز از نحوه مجروحیتش در عملیات فاو

جانباز «علی آتش‌دهقان» در بیان خاطرات خود می‌گوید: در نیروی دریایی سپاه امام سجاد(ع) خدمت می‌کردم. خط‌ شکن بودم و از سه محور در حال اجرای عملیات بودیم که در همین عملیات بود که از ناحیه پا، شکم و جمجمه دچار مجروحیت شدم و در عملیات فاو نیز دوباره مجروح شدم و موج انفجار مرا گرفت.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

جبهه رفتن برایم یک وظیفه بود

جانباز «عباس کرمی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: سال ۱۳۶۰ بود که از طریق سربازی برای جبهه نام‌نویسی کردم. چون در گردان تکاوری بودم، هر جا که دشمن حمله می‌کرد، ما برای پاتک به همان منطقه اعزام می‌شدیم. وقتی جنگ شروع شد، تمام مردم یک‌دل و یک‌صدا می‌گفتند که باید کشورمان را نجات دهیم. من هم احساس وظیفه می‌کردم که باید به جبهه بروم.
خاطرات شفاهی جانبازان،

انگشتر و ساعتم را به عنوان یادگاری شهید از دستم بیرون آوردند

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، همسران، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» گفتگو با جانباز سرافراز «کمال فلاح یخدانی» پرداخته است. این جانباز سرافراز بیان کرد: زمانی که جنگنده‌های عراقی مقر فرماندهی را بمباران کردن زخمی شدم و دو چشم را از دست دادم. همرزمانم انگشتر و ساعتم را به عنوان یادگاری شهید از دستم بیرون آوردند. پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد یزد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.

پیشرفت های علمی کشور در سایه امنیت حاصل شده است

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، همسران، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» گفتگو با جانباز سرافراز «عبدالعظیم آقایی پور»پرداخته است. این جانباز سرافراز بیان کرد: پیشرفت علمی در سایه امنیت حاصل می شود و برای همه عرصه ها باید احساس امنیت داشته باشیم تا به پیشرفت برسیم. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
خاطرات شفاهی

روایت جانباز از نحوه مجروحیتش در عملیات والفجر 8

«علی نبی‌پور گیسی» جانباز جنگ تحمیلی می‌گوید: به صورت داوطلب عازم جبهه شدم و در عملیات‌های والفجر 8، کربلای 4 و کربلای 5 شرکت نمودم. عملیات والفجر 8 شروع شده بود و داشتیم به طرف فاو پیشروی می‌کردیم که بمب شیمیایی زدن و ...
خاطره‌نگاری جانبازان

با ذکر «یا ابوالفضل» آب به خط مقدم رسید

در این کلیپ جانباز «محمد صدیقی» نقل می‌کند: «وقتی تشنگی بر رزمندگان غلبه کرده بود، ذکر «یا ابوالفضل» ناخودآگاه از زبانم جاری شد و  همون شب آب به منطقه رسید.»
خاطره‌نگاری جانبازان

شهیدان از طرف خداوند برگزیده شدند

نوید شاهد استان سمنان به مناسبت هفته دفاع مقدس، خاطرات شفاهی جانباز دفاع مقدس «رستم متولی» را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
طراحی و تولید: ایران سامانه