فرماندهان شهید - صفحه 3

نوید شاهد - فرمانده سپاه گیلانغرب شهيد «محمد مرتضی‌قلی» در نامه‌ای خطاب به پدرش نوشت: «هیچ توفیقی بالاتر از این نیست که انسان کار را فقط برای رضای خدا انجام دهد.»

نوید شاهد - «پدر جان از وضع خودم بگويم من در گيلانغرب به علت كمبود مدرسه و دبير موفق به كلاس رفتن نشدم و مجبور شدم خودم بخوانم و متفرقه در اسلام آباد امتحان بدهم و در روز 1361/08/19 در بسيج مستضعفين گيلانغرب مستقر در سپاه ثبت نام نمودم. در بخش روابط عمومي سپاه پاسداران گيلانغرب به كار مشغول هستم و مسئول روابط عمومي برادر جواد عليزاده مي‌باشد و من الان در چادر كه به‌اصطلاح دفتر روابط عمومي مي‌باشد كار مي‌كنم و اين نامه را در سپاه براي شما مينويسم.» آنچه خواندید بخشی از نامهِ فرمانده سپاه گيلانغرب شهید «محمد مرتضی‌قلی» به خانواده‌اش بود، که در ادامه متن کامل تقدیم مخاطبان می‌شود.

نوید شاهد - بهنام(امیر) ملکی با توجه به لياقت‌هايی كه از خود نشان داده بود به سمت فرماندهی سپاه بانه منصوب شد. از طرفی قرارگاه حمزه او را به سمت فرماندهی گردان خيرالله منطقه پيرانشهر منصوب كرد، چرا كه اين سردار فداكار تاكتيک‌های بی‌نظيری را در سركوب دشمن از خود نشان داده بود.

نوید شاهد - شهید «بهنام ملکی» از فرماندهان شهید شهرستان رباط کریم است، که در بخشی از وصیت‌نامه‌‎اش آورده است: «راهی است كه بايد پيمود و سفری است كه بايد رفت، پس چه بهتر قدم را الهی و حب نفس را از دل بيرون نماييم و می‌بايست فرمانبر او كه فرمانبردار خداست باشيم، تا بتوانيم مبارزه كنيم.»

نوید شاهد - مرحوم مردان ملاآقایی پدر فرمانده شهید «حجت الله ملاآقایی» در روایتی از فرزندش گفته است: «يک‌بار در آستانه ماه محرم آمد و گفت: بابا! با کمک بچه‌های محل می‌خواهیم یک هیئت عزاداری درست کنیم. با خوشحالی تشویقش کرده و مقداری پول به او دادم تا وسایل مورد نیازش را خریداری کند. هر روز عصر وقتی به خانه می آمدم، او را می‌دیدم که با جدیت تمام مشغول انجام کار است. بالاخره اولین شب محرم از راه رسید. من آماده شده بودم به مسجد بروم که از کوچه صدای طبل و سنج شنيدم.» ادامه ماجرا را در نوید شاهد بخوانید.

نوید شاهد - قائم مقام لشكر 10 سيدالشهدا (ع) شهید «یدالله کلهر» در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: «شما خواهران مهربانم! زینب گونه باشید و مانند زینب پیام شهدا و برادر کوچک خود را به همه جا برسانید و مبادا گریه کنید که دشمن از این گریه کردن‌ها خوشحال خواهد شد و حجاب اسلامی داشته باشد و آن را به همه گوشزد نمایید.»

نوید شاهد - از قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله(ص) شهید «سیدمحمدرضا دستواره» روایت شده است: «بیرون سنگر خوابیده بود. ممکن بود بر اثر اصابت خمپاره‌های دشمن آسیبی به او برسد. بیدارش کردم و گفتم: حاجی خوابیدی؟ وقتی بیدار شد، سئوالم را با این قطعه شعر جواب داد: گر نگه‌دار من آن است که من می‌دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد.»

نوید شاهد - «سیدمحمدرضا دستواره» با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان یکی از نیروهای سپاه پاسداران عازم جبهه های حق علیه باطل شد و با سمت قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در مهران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به قلب و پهلو، و در سن 23 سالگی به شهادت رسید. پیکر این شهید والامقام در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپردند. در ادامه تصاویری این شهید گرانقدر را می‌بینید.

نوید شاهد - بررسی شخصیت و جایگاه شش فرمانده شهید سپاه در شهر آسمانی خرمشهر، با مدد از کلام معطر سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی را می خوانید.

نوید شاهد - شهید "مرتضی خانجانی" فرمانده گردان کمیل لشکر 27 محمدرسول الله(ص) بود که در سن 22 سالگی به شهادت رسید. ویژه‌نامه اینترنتی، شامل منتخب مطالب پربیننده «وصیت نامه، مناجات شهید، آلبوم تصاویر، خاطرات شهید و ...» در سایت نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران تقدیم علاقمندان می‌گردد.

نوید شاهد - در بخشی از مناجات فرمانده گردان کمیل شهید «مرتضی خانجانی» می‌خوانید: «خدا می‌داند گرفتارم، گرفتار شیطانم، نفسم غالب هوایم پیروز اراده‌ام سست، به فریادم برس، خدایا؛ هر دری را میزنم، باز نمودی که مصلحت است بسرویم بگشای بدنم را زنجیر گرفته، روحم در تاریکی زجه می‌زند حالم پریشان، زبانم نالان، قلبم از کار افتاده خواهم را بسویت آیم، راه را بنمایان.»

نوید شاهد - «مرتضی خانجانی» با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان یکی از نیروهای سپاه پاسداران عازم جبهه های حق علیه باطل شد و با سمت فرمانده گردان کمیل لشگر 27 محمدرسول الله(ص) در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره، و در سن 22 سالگی به شهادت رسید. پیکر این شهید والامقام در بهشت هاجر به خاک سپردند. در ادامه قسمت دوم تصاویر این شهید گرانقدر را می‌بینید.

نوید شاهد - در بخشی از مناجات فرمانده شهید «مرتضی خانجانی» آمده است: «مرتضی نمی‌خواهد جانش را در بستر بگیری مرتضی نمی‌خواهد که جانش را بدون خونریزی بگیری...پس بگو به عجل بگو به عزرائیل که بگیرد روحش را از جسمی که خونش رفته از تو پیکری که قطعه قطعه شده از پیکری که غسل و کفن نمی‌خواهد از پیکری تطهیر گشته، این آرزوی من است.»

نوید شاهد - فرمانده شهید «مرتضی خانجانی» در بخشی از مناجات خود نوشته است: «ما منتظریم تا چراغ هدایت بیاید، شبها بیدار می مانیم و انتظار فرج می کشیم تا آقا بیاید، سالها می مانیم و می سازیم تا مهدی بیاید، سر رسد و گیرد جام جهان بر دست، برکوبد بر ظالمان شمشیر و جدا می سازد...»

نوید شاهد - «سعید تراب» معاون گردان الزهرا (س) در شلمچه بود که پس از دلاوری های فراوان در 25 سالگی به شهادت رسید. از این رو ویژه‌نامه اینترنتی، شامل منتخب مطالب پربیننده «وصیت نامه، عکس نوشت، آلبوم تصاویر و خاطرات شهید» در سایت نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران تقدیم علاقمندان می‌گردد.

نوید شاهد - فرمانده گردان میثم و کمیل شهید «اصغر ارسنجانی» در مناجات نامه‌اش نوشته است: پروردگارا! تو خود گواهی که مثل شمع می سوزم و آب می شوم. و آنقدر دلم گرفته که اگر به من جرات می‌دادی خود را به دریا می انداختم خود را به آب و آتش می انداختم...»

نوید شاهد - فرمانده گردان میثم و کمیل شهید «اصغر ارسنجانی» در مناجات نامه‌اش نوشته است: «بار پروردگارا! خودت میدانی که در این دنیای رنگارنگ، در این دنیای پرزرق و برق و گول زن، در این دنیای پر تجملات که خیلی چیزها در آن نهفته است و باعث می شود که هر کسی به هر سویی کشانده شود، حال بستگی به کمال معرفت شناخت.»

نوید شاهد - «محمدرضا فاضلی‌دوست» که مسئول مخابرات گردان شهادت لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) بوده است،خاطره‌ای از فرمانده شهید «علی اصغر ارسنجانی» روایت می‌کند: «موقع بیرون رفتن از سوله، دیدم شهید ارسنجانی روی دو تا جیب و پشت پیراهن و جیب شلوارش نوشته است: علی اصغر ارسنجانی، اعزامی از تهران...» ادامه این ماجرا را در نوید شاهد بخوانید.

نوید شاهد - «اصغر ارسنجانی» با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان پاسدار عازم جبهه های حق علیه باطل شد و با سمت فرمانده گردان کمیل و میثم در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت ترکش، و در سن 29 سالگی به شهادت رسید. تاکنون پیکر این شهید والامقام مفقود‌الاثر مانده است. در ادامه تصاویری این شهید گرانقدر را می‌بینید.

نوید شاهد - سردار باقرزاده فرمانده کمیته جست‌وجوی مفقودین در روایتی از سردار شهید «محمدرضا رسولی» می‌گوید: «در مهران مستقر بودیم، بنا بود صبح برای کار به قلاویزان برویم. صبح در حال حرکت بودیم که شهید رسولی آمد و گفت: «من یک جایی را سراغ دارم.» گویا همان شب آن محل را در خواب دیده بود؛ گفتم: «کجاست؟» به اتفاقِ هم به جایی که در نظر گرفته بود رفتیم.»