در قسمتی از کتاب «به قول پروانه» که روایت خاطرات مریم قزوینی از زنان امدادگر استان قزوین است، میخوانید: «ما برای انجام کارها در محوطه بیمارستان با خود چراغ قوه میبردیم و مدام تذکر میشنیدیم «نورش را بالا نگیرید». چراغ قوه را روشن میکردیم و بخشی از مسیر را میدیدیم و دوباره خاموش میکردیم. سپس با گامهای کوتاه چند قدمی میپیمودیم و کمی جلوتر دوباره چراغ را لحظهای روشن مینمودیم ...»
کد خبر: ۵۳۶۴۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۰
برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین در کردستان؛
«در طول خدمت کردستان بین همکاران کسی را ندیدم که منافق و جاسوس دشمن باشد. البته من در اتاق عمل بودم و موقعیتم این شرایط را ایجاب میکرد. چون فقط افراد متخصص حق ورود به اتاق عمل داشتند. از سوی دیگر بیمارانی که وارد اتاق عمل میشدند در وضعیت بغرنج و حیاتی بودند؛ مثلا خونریزی شدید داشتند بنابراین مریضی که تمارض میکرد به سادگی قابل تشخیص بود ...» ادامه این خاطره از زبان «کبری چگینی» از نقش زنان امدادگر استان قزوین در کردستان را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۶۳۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۹
نوید شاهد کردستان، به مناسبت هفته جهاد کتاب «آخرین سجده» با روایتی از زندگی و خاطرات جهادگر شهید «حاج ابراهیم اللهمرادی» را که به قلم «رضا رستمی» به رشته تحریر درآمده است، معرفی مینماید.
کد خبر: ۵۳۶۳۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۱
معرفی کتاب:
کتاب «در حوالی بهشت»، روایتی عاشقانه از ارادت سردار دلها به محضر مادران شهدا است که در اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان کرمان تهیه شده است.
کد خبر: ۵۳۶۳۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۷
یادداشت؛
یادداشت/ کتاب «از قلم تا قناسه» نقش فرهنگیان قزوین در دفاع مقدس، توسط ابوالحسن کبیری و زهرا عبداللهی به رشته تحریر درآمده است.
کد خبر: ۵۳۶۲۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۶
«مادر بزرگوار شهید گفتند حاجآقا من مدتهاست که آرزو داشتم شما منزل ما تشریف بیاورید و چشم براه بودم. حاجآقا بسیار ناراحت شدند و گفتند مادر، من را در کوتاهی که کردم ببخشید و عذرخواهی میکنم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات «آیتالله هادی باریکبین پدر شهید مرتضی باریکبین» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۶۲۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۶
معرفی کتاب؛
«رنج نامه» مجموعه خاطرات زنان استان ایلام در دفاع مقدس است که توسط بتول میرزایی گردآوری و تدوین شده است و نشر قلاویزان از بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان در سال ۱۴۰۰ آن را به چاپ رسانده است.
کد خبر: ۵۳۶۲۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۵
کتاب «در امتداد زخم» خاطراتی از زبان همرزمان و خانواده سردار شهید عبدالرضا اسماعیلی اولین فرمانده گردان استان ایلام است که به زندگی آن شهید در دوران کودکی، جوانی، بزرگسالی و همچنین دوران دفاع مقدس و بعد از آن اشاره دارد که توسط «یاسر بابایی» نویسنده ایلامی گردآوری و تهیه شده و سورههای عشق، سپاه پاسداران ایلام آذر ۱۳۹۶ آن را به چاپ رسانده است.
کد خبر: ۵۳۶۲۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۴
مسئول کتابخانه موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس عنوان کرد:
خالقی گفت: در راستای تجهیز و به روز رسانی محتوای این مجموعه 570 عنوان کتاب از تازه های نشر در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران خریداری و به کتاب خانه اضافه شده است.
کد خبر: ۵۳۶۱۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۴
کتاب «پرواز تا بی نهایت»، مجموعه یکصد و ۴۷ خاطره کوتاه و جذاب به همراه وصیتنامه و عکس از سرلشگر خلبان شهید «عباس بابایی» است که در ۲۸۰ صفحه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۵۳۶۱۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۳
«تابستان ۱۳۶۹» تازهترین اثر مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری است که در 40 خاطره به روایت دوران اسارت میپردازد و به تازگی راهی بازار نشر شده است.
کد خبر: ۵۳۶۱۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۳
انتشارات «سوره سبز» منتشر کرده است:
کتاب «در سایه جنگ» به قلم سرتیپ ستاد «فرضالله شاهینراد» نوشته شده و انتشارات «سوره سبز» آن را منتشر کرده است.
کد خبر: ۵۳۶۱۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۵
کتاب داستانی «پلاک» با موضوع دفاع مقدس، توسط «نوشین نوری» برای گروههای سنی «ب»و«ج» به نگارش درآمده است.
کد خبر: ۵۳۶۰۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت نخستین فراخوان دریافت آثار نویسندگان نوقلم آذربایجانشرقی برگزار میشود.
کد خبر: ۵۳۶۰۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
«شهید قنبری که هنوز مشغول جابهجایی پیم نارنجک خود بود نارنجک در حال انفجار مرا با یک دست برداشت و از پنجره رو به سمت محوطه و ایوان پایگاه (منطقه بیخطر) پرتاب کرد، اما نارنجک به آهنی پنجره برخورد کرد و به وسط اتاق برگشت! ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۹۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۵
برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین؛
«راه و رسم معمول رزمندهها این بود که بعد از هر عملیاتی ما را میبردند و سطح عملیات و مناطق آزاد شده را نشانمان میدادند. انگار به ما انعام داده باشند. نمیتوانستیم به خود بقبولانیم که این مناطق دست دشمن بوده و اکنون آزاد شده است و خون بهای این موفقیت چه بوده است؟ بعضی اوقات هنوز جنازه و مهمات عراقیها روی زمین بود ...» ادامه این خاطره از زبان «شهربانو چگینی» از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۹۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
«تصمیم گرفتند ساعت ده و نیم هر روز برای ایشان ساندویچ بخرند. روز اول که ساندویچ را خریدند و به اتاق ایشان بردند، وقتی موضوع را مطرح کردند، آقای رجایی لبخندی زد و گفت: متشکرم بگذارید روی میز و بروید ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «محمدعلی رجایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۵۹۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
«من قرار بود بعد از انجام کارهایم برگردم خدمت حاجآقا، به محمود ماهی گفتم: اگر دوست دارید بیایید با هم برویم نزد حاجآقا و ایشان را ببینید که قبول نکرد و در گوشی به من گفت من اگر با شما بیایم پول برگشت ندارم! ...» ادامه این خاطره از «سید آزادگان، شهید حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۹۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۴
برگرفته از کتاب روزهای بیآینه؛
«وقتی میآمد سر وقت علی. او را میبوسید و پایین و بالا میانداخت. هر چه میگفتم: حسین غذا سرد میشه. میگفت: هیچ چی نگو منیژه. بذار یه ساعت با بچه بازی کنم دلم آروم بشه ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء (منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۵۹۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۱
«هر جا که بوی اخلاص میآمد پیدایش میشد. تشکیلات خاصی نبود که برای ما برنامهریزی کند. همینطور ناخودآگاه به هم میرسیدیم ...» ادامه این خاطره از شهید «سید علیاکبر حاج سیدجوادی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۹۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۲