زندگینامه شهید والامقام علی اصغرآذری زاده
دوشنبه, ۰۲ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۱۵
بالاخره چندین تیر دیگر به او اصابت میکند و منجر به شهادتش میگردد اما بعثیون به این کار اکتفا نکردند و برای اطمینان سر او را از بدنش جدا میسازند

نام ونام خانوادگی شهید: علی اصغر آذری زاده
محل تولد: تهران
تاریخ تولد: 10/5/1343
تاریخ شهادت: 10/2/61
شهید فردی بسیار کم حرف و آرام و متین بود و درهنگام صحبت با دیگران همیشه سرش پائین بود و مستقیم توی روی کسی نگاه نمیکرد او به مطالعه علاقه زیادی داشت وخودش در کتابخانه فعالیت میکرد در برابر مشکلات زندگی بسیار صبور بود و هیچوقت از کمبودهای مادی زندگی شکایت نمیکرد و اصلاً به مادیات اهمیت نمی داد ساده میپوشید ساده غذا میخورد. شهید بدون امضاء مادرش به جبهه نرفت با اینکه میدانست اجازه ولی شرط نیست و بعد از دوماه اصرار و التماس موفق به اخذ اجازه شد. شهید علی اصغر در مرداد ماه سال چهل و سه در تهران بدنیا آمد بعداز سپری کردن دوران کودکی وارد محیط مدرسه شد ولی متاسفانه بعلت مشکلات مادی تا کلاس نهم بیشتر نتوانست درس بخواند شهید از سن چهارده سالگی برای کمک به پدرش و بعلت مشکلات مادی خانواده روزها به کارمکانیکی میپرداخت و شبها تحصیل میکرد وبعداز گرفتن سیلک ترک تحصیل میکرد در دوران انقلاب همیشه دوش به دوش امت مسلمان و قهرمان ایران در تظاهرات و راهپیمائیها شرکت میکرد و میگفت در حال حاضر قدم در این راه نهادن و مبارزه با این رژیم خائن واجبتر از درس خواندن و کارکردن وهرکار دیگری است او همچنین در امر پخش اعلامیه های امام و راجع دیگر کوتاهی نمیکرد. شهید همراه با دوستان دیگرش ومردم مسلمان و انقلابی ایران در تصرف کلانتریها و پادگانها سهم خود شرکت داشت و پس از پیروزی انقلاب شبها در خیابان به پاسداری از دست آوردها میپرداخت در مسجد جامع نارمک فعالیت میکرد و پس از تشکیل بسیج به عضویت بسیج درآمد و پس از آن کار خود را رها کرد پس از شروع جنگ تحمیلی علاقه بسیار زیادی برای اعزام به جبهه داشت شهید به علت فعالیتش وبه علت برخوردی که با منافقین داشت چندین بار از از طرف آنها تهدید به ترور شد بالاخره در اواخر سال 60 برای اعزام به جبهه ثبتنام کرد اما موفق نشد از مادرش امضاء بگیرد. اما با اصرار زیاد در دوم فروردین ماه سال 61 عازم جبهه اهواز شد و پس از دو ماه نبرد سرسختانه علیه متجاوزین درحین انجام عملیات مورد اصابت گلوله مزدوران بعثی قرار گرفت و از ناحیه دست مجروح شد اما با تلاش و سینه خیز خود را به جلو میبرد و دوباره از ناحیه پا تیری میخورد و بالاخره چندین تیر دیگر به او اصابت میکند و منجر به شهادتش میگردد اما بعثیون به این کار اکتفا نکردند و برای اطمینان سر او را از بدنش جدا میسازند
منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
نظر شما