نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم سعید انصاری، درباره همسرش می‌گوید: "«من و سعید ۲۴ سال با هم و در کنار هم زندگی کردیم. آخرین تولدش را که می‌خواستیم، بگیریم دخترمان زینب شمع روشن کرد و از پدرش خواست آرزویی کند ..." ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «سعید انصاری » را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.

خاطره|جشن تولد

به گزارش خبرنگار  نوید شاهد تهران بزرگ، شهید "سعید انصاری" چهارم دی ماه سال ۱۳۴۹ در تهران دیده به جهان گشود. او که متاهل و دارای دو فرزند به نام های علی و زینب بود. شهید انصاری از همان کودکی در مسجد و پایگاه بسیج محله‌ فعالیت می‌کرد، و در سن ۱۶ سالگی به جبهه می‌رود. دو سال در گردان‌های مقداد و کمیل بود. در مدت حضورش بار‌ها شیمیایی می‌شود و به خاطر عوارض شیمیایی همیشه معده‌درد شدید داشت. پس از گذشت چند سال از حضورش در جبهه با شروع جنگ در سوریه بی تاب رفتن بود.

روایت خاطره از زبان همسر شهید انصاری:

من و سعید ۲۴ سال با هم و در کنار هم زندگی کردیم. آخرین تولدش را که می‌خواستیم بگیریم دخترمان زینب شمع روشن کرد و از پدرش خواست آرزویی کند.

سعید گفت: «شهادت.» زینب گفت: «بابا یک آرزوی قشنگ کنید.» گفت: «برای من شهادت قشنگ‌ترین آرزو‌ها است.» بعد ادامه داد: «زینب جان یک قولی به من بده.» زینب گفت: «چه قولی؟» گفت: «سال بعد کیک تولدم را بیاوری سر مزارم.»

زینب گفت: «بابا حالا که شاد هستیم این حرف‌ها را نزن.» سعید رو به بچه‌ها کرد و گفت: «زینب چادر عربی که برایت از عراق سوغات آورده‌ام را بپوش. حسین هم پیراهن سفیدی را که برایش آورده‌ام بپوشد. بیایید با هم عکس بگیریم.» حسین لباسش را پوشید، زینب هم چادرش را سرش کرد.

آقاسعید حسین را طرف چپش نشاند و زینب را طرف راستش. بچه‌ها را در آغوشش فشرد و زینب و حسین پدرشان را بوسیدند و من هم عکس یادگاری را انداختم. آقاسعید فلشی از عراق آورده بود، داخلش عکس‌هایی بود که در عراق انداخته بود.

به زینب گفت: «عکس‌ها را در رایانه ذخیره کن تا داشته باشید.» هر شب می‌نشستیم عکس‌ها را با هم مرور می‌کردیم و سعید خاطرات عراق را برایمان تعریف می‌کرد. وقتی از رفقای شهیدش صحبت می‌کرد، آهی از ته دل می‌کشید و می‌گفت: یعنی می‌شود من هم روزی شهید بشوم.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده