خاطرات پرستارکرمانشاهی در دوران هشت سال دفاع مقدس؛
نوید شاهد- "فاطمه سیاه" پرستاردوران هشت سال دفاع مقدس می گوید:«یکی از روحانیون مسئول برای بازدید و عیادت مجروحین به بیمارستان آمده بود او به بالین جوانی حدوداً ۲۰ ساله که از ناحیه شکم ترکش خورده بود رفت و پس از احوالپرسی از او بپرسیدچه احساسی داری که با این وضعیت روی تخت بیمارستان هستی؟ بدون معطلی گفت ما چه کشته شویم و چه بکشیم، پیروزیم.»
کد خبر: ۴۹۴۸۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
نوید شاهد - ویژه نامه روایت عشق، شامل خاطرات شهدای هشت سال دفاع مقدس است که نوید شاهد گلستان در اختیار علاقمندان قرار داده است.
کد خبر: ۴۹۴۸۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
خواهر شهید "عطاء الله برومند نقل میکند: «وقتی برای برای روز تولد برادرم هدیهای ارزان قیمت گرفتم تصورم بر این بود که مورد پسند او قرار نمیگیرد، ولی وقتی هدیه را دریافت نمود درحالی که اشک شوق از چشمانش جاری بود گفت: نفس کار در هدیه دادن مهم است نه ارزش مادی آن اینکه از صمیم قلب نشان دادید به یاد من هستید قابلتحسین است.» در ادامه متن کامل این خاطره را در نوید شاه گلستان بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۸۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
نوید شاهد - همرزم شهید "محمد اقتداری" در خاطره ای از ایشان اینطور می گوید: «جنگ هنوز تمام نشده بود.یک روز موقع غروب بود که به اتفاق بچه ها ها جلو سنگر نشسته بودیم و هرکدام مشغول تمیز کردن پتو ها و بعضی ها مشغول شستن لباس های خودشان بودند، شهید محمد اقتداری هم روی تخت جلو سنگر نشسته بود و رادیو گوش می کرد، ناگهان صدای غرش خمپاره به گوش رسید و دشمن شروع به شلیک گلوله به طرف سنگرها کرده بود. یکی از گلوله های خمپاره نزدیک سنگری که شهید محمد اقتداری جلو آن نشسته بود اصابت کرد و منجر به شهادت ایشان شد.»
کد خبر: ۴۹۴۷۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
نوید شاهد - آزاده سرافراز "یارعلی قلیزاده" میگوید: «بعثیها با پاهایشان ما را به زیر آب میفرستادند تا غرق شویم، در آن هنگام بیاختیار دستهایمان باز شد و از مرگ حتمی نجات پیدا کردیم که به عقیده من وقوع این عمل یکی از الطاف پروردگار و امدادهای غیبی بود.»
کد خبر: ۴۹۴۷۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۷
برادر شهید افرا؛
نوید شاهد -برادر شهید "علی افرا" در خاطره ای از برادرش اینطور می گوید: «گذشت و فداکاری علی مرا تحت تاثیر قرار می داد. در نامه هایش بسیار تاکید می کرد که اگربه مشکلی برخوردم حتما او را در جریان قرار بدهم . هنوز هم جوانمردی و مهربانی هایش برایم در زندگی درس است .»
کد خبر: ۴۹۴۷۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۳۰
همسر شهید فرامرزی نقل میکند: «من با اینکه میدانستم همسرم به دلیل مجروحیت چند سال بیشتر زنده نمیماند، ولی با اصرار خودم تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. زیرا معتقد بودم برای سعادت ابدی باید از دنیا و تعلقات آن گذر نمود.»
کد خبر: ۴۹۴۷۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۷
نوید شاهد - همرزم شهید "رضا آسیابی" نقل میکند: «در یکی از عملیات به محاصره عراقیها درآمده بودیم، بهنوبت به سمت دشمن شلیک میکردیم. چون نوبت به شهید آسیابی رسید، بهمحض بلند شدن، صدای برخورد گلوله با کلاه آهنیاش شنیده شد...» در ادامه متن کامل این خاطره را در نوید شاهد گلستان بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۷۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۶
معرفی کتاب؛
نوید شاهد - کتاب «راهی تا آفتاب» به قلم زینب ترابیفر، خاطرات رزمنده جانباز موسیالرضا ترابیفر از زمان دفاع مقدس است.
کد خبر: ۴۹۴۶۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۷
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (12)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از طی مسافت کوتاهی ديگر نفهمیديم چه شد. گوش هايم از شنيدن باز ماند. احساس سبکی به من دست داد. فکر می کردم دارم پرواز می کنم. هيچ خبری را احساس نمی کردم...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۶۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۵
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (11)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «راه کانال را پيش گرفتم در ميان راه يک زير شلواری کوچک افتاده بود آن را برداشتم و به داخل کانال آمدم. از بس هوا تاريک بود قبله هم اشتباه گرفتم و مقداری از نماز را رو به اهواز خواندم و بعد متوجه شدم و...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۶۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۵
نوید شاهد - همسر شهید مدافع حرم "علی جوکار" در خاطره ای روایت می کند: «از اوایل ازدواجم با "علی" هر پنج شنبه با هم به زیارت قبور شهدا می رفتیم. یک روز صبح که از خواب بیدار شد و گفت...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۶۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۵
نوید شاهد - همسر شهید مدافع حرم "علی جوکار" در خاطره ای روایت می کند: «"علی" مهر سال 94 به سوریه اعزام شد. پس از 40 روز به مرخصی آمد. او اکثر روزها گریه می کرد و می گفت...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۶۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۷
نوید شاهد - همسر شهید مدافع حرم "علی جوکار" در خاطره ای روایت می کند: «علی علاقه خاصی به فرزندانمون داشت. همیشه شادی رو نفس و عشق بابا صدا می کرد و شایان هم استامینوفن باباش بود...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۶۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۵
نوید شاهد - همسر شهید مدافع حرم "علی جوکار" در خاطره ای روایت می کند: «در محله چند خانواده یتیم زندگی می کردند. علی همیشه به آنها سر می زد و جویای احوالشان بود و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۶۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۸
نوید شاهد - فرزند شهید "صابر حسن پور نقل می کند: « توجه به دشمن و شناخت او از دغدغههای اصلی شهیدان ازجمله شهید برارقلی حسنپور، بوده است. او در این مهم با معمار انقلاب، حضرت امام خمینی «ره» که فرمودند: «آمریکا شیطان بزرگ است» هم دل و همزبان بودند.»
کد خبر: ۴۹۴۶۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۵
نوید شاهد - شهید "مرادعلی میرجوان کهن" در بخشی از خاطرات خود می نویسد: «یکی از رزمندگان تبریزی قبل از عملیات مورد هدف ترکش خمپاره قرار می گیرد، در حالی که سرش از تن مبارکش جدا شده بود سه بار یا مهدی ادرکنی را بر لب جاری می کند.» در ادامه متن کامل این خاطره را می خوانید.
کد خبر: ۴۹۴۶۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۵
نوید شاهد - همسر شهید مدافع حرم "علی جوکار" در خاطره ای روایت می کند: «"علی" ارادت خاصی به امام حسین (علیه السلام) داشت. ماه محرم که می آمد حال و هوای او نیز تغییر می کرد...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۶۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۵
نوید شاهد - همرزم شهید "محمد شهاب" نقل میکند: «یکی از پرچمهای یا حسین همراه محمد بود؛ چون پلاستیکی بود، نپوسیده بود. پس از شهادت، زمانی که استخوانهای محمد را پیدا کردند، پرچم هم با او بود. هنگام دفن، پدرش خواست برای تبرک، پرچم را بردارد. گفتم ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گرانقدر دعوت میکند.
کد خبر: ۴۹۴۵۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۷
نويد شاهد - همرزم شهید "صامت جعفرزاده" در بیان خاطره ای از این شهید گرانقدر می گوید: وی تیربارچی بود و در منطقه کامیاران که در محدوده نیروهای کومله و دموکرات قرار داشت خدمت می کرد، بارها گفتم آخرش دموکرات تیر بارت را می گیرند و خودت دست خالی به مقر نظامی بر می گردی! او می گفت: «تا زمانی که زنده هستم دموکرات هیچ غلطی نمی کند و تا لحظه شهادت از تیر بار و خاکم محافظت می کنم. باید شهید شویم تا اسلام نجات پیدا کند و پیروز شویم.» نوید شاهد ایلام این خاطره برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۴۹۴۵۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۴