نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
روایتی خواندنی از یک رزمنده کرمانشاهی در دوران دفاع مقدس؛
نوید شاهد - "الله مراد محمدی نور" از رزمندگان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس در بخشی از خاطرات خود از جنگ تحمیلی می گوید:« در عملیات " تنگ کورک" مطلع الفجر، تعداد زیادی شهید و مجروح شدند نیروهای خودی نتوانستند مقاومت کنند ما در محاصره ماندیم تا اینکه از طرف احمدلو که بعدها شهید شد چند نفر از نیروهای اطلاعات ارتش به کمک آمدند و مخفیانه ما را از معرکه نجات دادند.»
کد خبر: ۴۸۹۹۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۰

نوید شاهد – شهید حسین خزائی پدرش را در خواب می بیند و بخاطر عیبت دو روزه اش به او متذکر می شود و در عالم خواب به او می گوید: امروز که لازم است تو در سنگر باشی چرا به خانه آمدی و به سپاه برنمی‌گردی؟ اصلا هیچ توجیهی قابل قبول نیست و فردا خیلی دیر است باید همین آلان برگردی پیش همرزمانت آنها منتظر تو هستند.
کد خبر: ۴۸۹۹۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۰

روایتی کوتاه از یک رزمنده کرمانشاهی در دوران دفاع مقدس؛
نوید شاهد - "فرامرز رحیمی" از رزمندگان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس در بخشی از خاطرات خود از جنگ تحمیلی می گوید: «با رد شدن ماشین ها، گرد و خاک دو طرف مسیر را پر کرد طوری که چیزی مشاهده نمی شد. ناگهان فریاد یکی از بچه ها، ما را از حرکت بازداشت. زیر پایمان را نگاه کردیم تازه متوجه شدیم مدتی است که مهمان میدان مین هستیم...»
کد خبر: ۴۸۹۹۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۰

نوید شاهد - برادر شهید "قدرت‌الله بافتی" نقل می‌کند: «پیرمرد و پیرزنی بودند از کارافتاده. من و قدرت به همراه پدر برای کشاورزی رفته‌بودیم دامغان. صبح می‌رفتیم سر کار و غروب خسته و مانده برمی‌گشتیم. از راه که می‌رسیدیم، قدرت می‌رفت خانه آن‌ها را تمیز می‌کرد و ...» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، در دوبخش خاطراتی از این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۹۹۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۰

درخواست یک شهید از مادرش؛
نوید شاهد - شهید "غلامرضا مسلمی" از شهدای بسیجی استان هرمزگان است که بیستم مهرماه 1349 در روستای پارت از توابع شهرستان کهنوج چشم به جهان گشود. به همین مناسبت، یک خاطره از زبان مادر این شهید والامقام برای علاقه مندان منتشر می‌گردد.
کد خبر: ۴۸۹۹۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۱

نوید شاهد - مادر شهید "یزدان انگارنویس" می‌گوید: «کنارم نشست و گفت: مادر! می‌خوام برم جبهه. نگاهش کردم و گفتم: بری جبهه؟ ولی من این جا تنهام. گفت: چرا تنها؟ داداش و زن داداش هستن. گفتم: پسرم! این زمین و باغ مال توئه. همین‌جا مشغول کار شو! گفت: از مال دنیا هیچی نمی‌خوام.» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۸۹۹۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۱

نوید شاهد - «وقتی به او می‌گفتم «روزی یک مرتبه کافی است؛ چرا چهار مرتبه در روز به مزار شهدا می‌روی؟» جواب می‌داد: من باید هر روز چهار مرتبه به مزار شهدا بروم، تا بتوانم کار کنم ...» ادامه این خاطره از زبان پدر شهید "مهدی وامق‌عصمت‌نژاد" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۹۸۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۹

نوید شاهد - «هر بار که پرده در اثر حرکت و تکان اتوبوس کمی کنار می‌رفت زیر چشمی بیرون را نگاه می‌کردم دیدن خیابان، مغازه، مردم عادی و کلا محیط آزاد خیلی لذت‌بخش بود. دو سال بود در پشت آن سیم خاردارها جز بیابان برهوت چیزی ندیده بودم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزاده و جانباز "صفرعلی عالی‌نژاد" از مهاجرت خود به اردوگاه موصل است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۹۸۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۹

نوید شاهد - حسین افتاد روي زمين و عراقي ها بلافاصله رسيدند بالاي سرش. مي خواست هر طور که هست با عراقي ها درگير شود تا شهيد شود، ولي اسير آنها نشود، دست آخر عراقي ها با سر نيزه به جانش افتادند.
کد خبر: ۴۸۹۸۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۷

نوید شاهد خراسان جنوبی مصاحبه باخانواده و همرزم شهید "محمدناصر خردمندی" را منتشر می کند. وی روز دوم خرداد ماه 1316 در روستای ساقی از توابع شهرستان بیرجند متولد شد و در دوازدهم مهرماه سال 1361 در منطقه سومار به فیض شهادت نایل شد.
کد خبر: ۴۸۹۷۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۶

نوید شاهد قزوین -«وقتی نوبت به سینه‌زنی رسید از آنجایی که عراقی‌ها در محوطه حاضر بودند و نمی‌شد سینه زد بچه‌ها ناخودآگاه با زدن سنگ بر روی سنگ‌هایی که بر زمین بود ذکر حسین جان، حسین جان را سر دادند ...» ادامه این خاطره از آزاده سرافراز و جانباز "یوسف ‌ترابی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۹۷۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۶

نوید شاهد - «سیدحسین شمس» از آزادگان سرفراز دوران دفاع مقدس است که خاطرات شنیدنی بسیاری از دوران اسارت در زندان های رژیم بعث دارد. روایت ایشان با عنوان «آبگرمکن اسارت» که به روش های گرم کردن آب می پردازد را در این فیلم ببینید.
کد خبر: ۴۸۹۷۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۶

نوید شاهد - پسر عموی شهید "قربانعلی صائمی" نقل می‌کند: «روزی قربانعلی بهم گفت: می‌ری مدرسه؟ گفتم: آره. ادامه داد و گفت: خوب درس بخون! ما توی جبهه می‌جنگیم که شما بتونین درس بخونین.» نوید شاهدسمنان شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۸۹۷۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۵

نوید شاهد - «رزمنده‌ جوانی بلافاصله بعد از ورود به بیمارستان از من مفاتیح خواست. با دیدن حال و روزش گفتم:«شرایط شما طوری نیست که بخواهی دعا بخوانی. باید تا می‌توانی استراحت کنی. ولی گردن نگرفت و با اطمینان جواب داد: نه! باید الان بخوانم ...» ادامه این خاطره از زبان "شهربانو چگینی" از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۹۶۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۵

خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله:
نوید شاهد- فرمانده لشكر(حاج قاسم) از شكاف به وجود آمده در پل كانال زوجي راضي نبود. احتمال مي داد عراقي ها بتوانند از آن شكاف به مواضع ما نفوذ كنند. از ما خواست يك بار ديگر پل را منفجر كنيم.
کد خبر: ۴۸۹۶۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۴

نوید شاهد - همکاران شهید "ماشاالله جدیدی" نقل می‌کنند: «چند قدمی نرفته‌بود که صدای اذان به گوشش رسید. او هم با موذن هم صدا شد. پایان اذان به ایستگاه رسید. کارتن را از شکاف دیوار برداشت و نماز صبح را قامت بست. ایستگاه سرویس، آشنای صدای ماشاالله بود و کارتن لای شکاف دیوار، سجاده‌اش.» نوید شاهد سمنان توجه شما را به خاطراتی از این شهید گران‌قدر جلب می‌کند.
کد خبر: ۴۸۹۶۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۴

نوید شاهد - همسر شهید "سیدحسین سیدمومنی" می‌گوید: «سیدحسین می‌گفت: آرزویم این است که مانند مولایم حسین (ع) بدون سر به ملاقات پروردگارم بروم. روی تابوت را کنار زدم. ترکش خمپاره مامور استجابت دعایش شده‌بود ...» نوید شاهد سمنان در سه بخش خاطراتی از این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش سوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۹۵۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۴

نوید شاهد - هم‌رزم شهید "سیدحسین سیدمومنی" نقل می‌کند: «مشغول درست کردن خاکریز بودم که دیدم سیدحسین با لودر به سمت ما می‌آید؛ در حالی که چند اسیر گرفته‌است. گفتم: حالا با اینا چه کار کنیم؟ گفت: اون دو تا ضدهوایی بود که بچه‌ها غنیمت گرفتن، به این اسرا بگیم اگه تعمیرش رو یادمون بدن نمی‌کشیمشون.» نوید شاهد سمنان در سه بخش خاطراتی از این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۹۵۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۳

نوید شاهد - مادر شهید "علی الیاسی" نقل می‌کند: «زنی از اهالی روستای تویه، روزی نزد من آمد و خوابی را که درباره على دیده‌بود برای‌مان تعریف کرد: «علی گفته به مادرم سلام برسانید و بگویید هر زمان که می‌خواهد بر سر مزار من بیاید، اول بر سر خاک فلانی ... که مادر ندارد، برود ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش سوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۹۵۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۳

نوید شاهد - همسر شهید "سیدحسین سیدمومنی" نقل می‌کند: «شب آخر که قصد رفتن به جبهه را داشت صدایم زد و گفت: لعيا! بیا کمی با هم حرف بزنیم! کنارش نشستم. چشم‌هایش پر از اشک شده‌بود. گفت: از من راضی هستی؟ ...» نوید شاهد سمنان در سه بخش خاطراتی از این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۹۴۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۲