نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
ویژه نامه شهیدان رجایی و باهنر " مردان آسمانی"
در دوران نخست وزيري آقاي رجايي يك روز صبح زود كه از كوچه اي كه منزلشان در آن قرار دارد رد مي شدم ديدم منتظر ماشيني است كه بيايد و او را ببرد و از فرصت استفاده كرده و جلوي منزلش را آب و جارو مي كند . بعد از سلام و احوالپرسي ديدم كه ايشان حتي جلوي منزل همسايه ها را هم جارو مي كند
کد خبر: ۳۹۰۱۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۳

خاطره ای از شهید گرانقدر از زبان مادرش
گفت: من می خواهم بروم اگر من نروم ،برادرانم هم نمی روند ،آنها هم اگر نروند همسایه ها هم نمی روند و آنوقت هیچ کس نمی رود و دیگر هیچ! اما اگر من رفتم دیگران هم می روند .
کد خبر: ۳۹۰۱۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۲

راه اسلام، راه رهبر و راه امام هست. ،ممکنه برگشت توش نباشه .هر کی میترسه نیاد. اگه اینجا خجالت میکشه گوشه ای بهم بگه،اگه از گفتن خجالت می کشه برام بنویسه..دین،جون فدا می خواد، اسلام خون می خواد.
کد خبر: ۳۹۰۰۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۲

ویژه نامه شهید لطیف رنجبری
نوید شاهد: آمر به معروف و ناهي از منكر و در مراسم ماه محرم از عشاق و عزاداران واقعي سالار شهيدان بود
کد خبر: ۳۸۹۹۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۱

ویژه نامه شهید لطیف رنجبری
نوید شاهد: شهید لطيف عامل به انجام فرائض دینی بود و هميشه نمازش را در اول وقت ميخواند و...
کد خبر: ۳۸۹۹۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۱

یادمان شهید غلامحسین افشردی
نوید شاهد: تمام دنيا مال من بود ، آن را براي رسيدن به نماز جماعت مي‌دادم . با ترمز اولين تاکسي ، خود را توي آن مي‌اندازد . توي کوچة ‌مسجد رسيده است که باران با دانه‌هاي درشت شروع به باريدن مي‌کند. صداي مکبر بلند شده است . پا بند مي‌کند. توي حياط مسجد ، مردي چمباتمه زده و لرزان زير بالکن نشسته است .
کد خبر: ۳۸۹۹۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۱

یادمان شهید غلامحسین افشردی
نوید شاهد: غلامحسين جلو مي‌دود و مچ دست گروهبان را توي هوا مي‌قاپد. کاسة چشمان گروهبان از خون پر مي‌شود...
کد خبر: ۳۸۹۹۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۱

یادمان شهید غلامحسین افشردی
نوید شاهد: آقاي افشردي ، شما اينجا چه کار مي‌کنيد ؟ آمده‌ايد درس بخوانيد يا منبر برويد؟ اين کارها عاقبت خوشي ندارد. سرتان را بيندازيد پايين تا درستان تمام بشود. بعد از آن همه تذکر،‌اين ديگر دفعة آخر است که به شما مي‌گويم. در غيراين صورت ، پاي سازمان امنيت به ميان کشيده مي‌شود. غلامحسين در نيم ساعتي که پيش رئيس دانشکده بود، فقط نگاه کرد. تصميم نداشت يک قدم هم عقب نشيني کند.
کد خبر: ۳۸۹۹۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۱

یادمان شهید غلامحسین افشردی
نوید شاهد: اصغر هيچي نشده ،خود را از رفتن به بالاي دکل معاف ميکند . رسول ، کوله پشتي اش را يه ديوار سنگر تنگ و ترش تکيه ميدهد و دستش را روي شکمش مي گذارد . ديگر معلوم است که چه کسي بايد بالاي دکل درختي برود . با خودم دودو تا چهار تا ميکنم و بي حرف به طرف دکل راه مي افتم .
کد خبر: ۳۸۹۹۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۱

یادمان شهید غلامحسین افشردی
نوید شاهد: سربازها در حالي که پا به زمين مي‌کوبند، با فرمان گروهبان به خود تکاني مي‌دهند. غلامحسين به لب و دهن گندة‌گروهبان نگاه مي کند. سلاحش را دوش فنگ مي‌کند و به طرف اسلحه‌خانه راه مي‌افتد. عليرضا چند قدم به دنبالش مي‌دود و صدايش مي‌کند: افشردي!
کد خبر: ۳۸۹۹۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۱

حسین، عاشق امام بود. بعد از خوردن غذا همیشه می گفت: جانم فدای روح الله.
کد خبر: ۳۸۹۸۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۰

بعثی ها یک سید روحانی به نام موسویان را گرفته اند و داد می زنند که بیائید یک خمینی بزرگ را گرفته ایم.
کد خبر: ۳۸۹۸۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۰

در حالی که عرق از سروصورتش جاری بود نمی خواست نارنجک را از زیر سینه خود جدا کند ....
کد خبر: ۳۸۹۸۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۰

خاطراتی از سردار شهید مشهدی عبادی
عملیاتى در پیش بود. عملیات مسلم‏بن عقیل. شب آخر بود. وصیت‏نامه‏ها نوشته مى‏شد. هر كس وصیت‏نامه خود را به كسى مى‏سپرد. گردان شهید مدنى آماده عملیات بود و مشدى‏عباد فرمانده یكى از گروه‏هان‏هاى این گردان بود. اصغر قصاب بود و مشدى عباد و یكى دیگر از برادران. مشدى عباد در خودش نمى‏گنجید.
کد خبر: ۳۸۹۸۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۸

عراقی ها بعد از اسارت ما در یک بیابان گرم و خشک جمع کردند،هنگام اذان بود و ما از آن ترس داشتیم که عراقی ها مانع از برپایی نمازمان شوند؛با ترس تیمم کردیم و مشغول اقامه نماز شدیم اما عراقی ها به اذن خداوند قادر، مانع نماز خواندن ما نشدند و این گونه بود که ما در سخت ترین شرایط هم نمازمان را ترک نکردیم .
کد خبر: ۳۸۹۷۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

26 مرداد سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی
گفتگوی اختصاصی نوید شاهد از کرج : چون ما همه دو سه ماه در جبهه بوديم موها بلند بود و تيغ فقط سر و صورت نفر اول را مي زد و بقيه بچه ها اشكشان در مي آمد و نصفي از بچه ها كه اصلاح نكردند فردا يك كتك مفصلي خورديم.
کد خبر: ۳۸۹۷۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

سخت ترين خبر براي ما، خبر رحلت امام بود، مي خواستيم مراسم عزاداري بگيريم ولی اجازه نمي دادند و به ما مي گفتند بگوئيد مرگ بر خميني ولي ما مي گفتيم مرد خميني ...
کد خبر: ۳۸۹۷۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

محمدرضا بازگشا: قرار بود عملیاتی انجام شود و نیروهای ما و ارتش ، ادغام شده بودند . ما یک گروهان داده بودیم به گردان 124 لشکر 21 حمزه و آنها یک گروهان به ما داده بودند . قرار شد علیرضا که مربی رزمی - تاکتیک بود و در کارش مهارت خاصی داشت ، منطقه را برای نیروهای ارتش توجیه کند و این کار را چنان کامل انجام داد که نیروهای ارتش توجیه شده ، بدون استثنا می گفتند که ما بر خلاف دفعات قبل که کورکورانه عمل می کردیم ، این بار می دانیم که چگونه باید عمل کنیم ، منطقه را می شناسیم و آگاهی کافی داریم و یاد گرفتیم چگونه از کانالهای حفر شده خارج شده و آر.پی.جی. بزنیم .
کد خبر: ۳۸۹۶۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۵

آقای جعفر ذوالفقاری معاون فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خراسان شمالی:با عنایت یه توصیه و تاکیدات مقام معظم رهبری در مورد ثبت و ضبط خاطرات ایثارگران به ویژه والدین معزز شهدا، طرح خاطره نگاری در اداره هنری، اسناد و انتشارات این اداره کل آغاز شده است.
کد خبر: ۳۸۹۶۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۵

مصطفی ,برادرشهید: در كنار تحصیل در راهپیمایی ها شركت فعال داشت و حتی به یاد دارم روزی در تظاهرات ایشان را دستگیر كردند و به شدت كتك خود تا اینكه از دست گاردیها فرار كرد .
کد خبر: ۳۸۹۶۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۴