قسمت سوم خاطرات شهید «احمد صالحینژاد»
همسر شهید «احمد صالحینژاد» نقل میکند: «وقتی نماز میخواند، حتی فرشتگان به معنای آرامش میرسیدند و دلت میخواست در حوالی نمازش، در لحظههای آرامشش نزدیک شوی.»
کد خبر: ۵۶۰۴۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۹
قسمت دوم خاطرات شهید «احمد صالحینژاد»
همسر شهید «احمد صالحینژاد» نقل میکند: «فرزند دوم هم به دنیا آمد؛ بدون حضور احمد. دو ماه گذشت. احمد آمد و دو روز بعد دوباره خداحافظی کرد و رفت و من میدانستم تنها پاسخ من در این آزمونهای زندگی، زیستن است. باور داشت نوبت عاشقی کوتاه است و میگذرد. پس شتاب کرد.»
کد خبر: ۵۶۰۳۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
قسمت نخست خاطرات شهید «احمد صالحینژاد»
همسر شهید «احمد صالحینژاد» نقل میکند: «دوباره قاب عکس داخل اتاق و لبخند قشنگت، صدام میزنه. همیشه یاد آن افتادم که آمده بودی خانهمان؛ همراه پدر و مادر و خواهرت. چه مهربان و صمیمی!»
کد خبر: ۵۶۰۳۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۲
قسمت دوم خاطرات شهید «سید علی شعنی»
شهید «سید علی شعنی» نقل میکند: «پیرزن آهی کشید و گفت: خدا را شاکرم که پیش جدم حضرت فاطمه (س) و حضرت زینب (س) شرمنده نیستم. فرزندم ذریه حضرت فاطمه (س) را تنها نگذاشت. پای رکابش با دشمن اسلام جنگید. روسفیدم کردی مادرجان! روسفید شدم!»
کد خبر: ۵۵۹۸۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۱
به مناسبت سالروز شهادت شهید «اسماعیل جمال»، ویژهنامه این شهید گرانقدر شامل کلیپ، تصاویر، زندگی، خاطرات، وصیتنامه و دستنوشته برای علاقهمندان منتشر میشود.
کد خبر: ۵۵۹۸۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۱
قسمت دوم خاطرات شهید «سعید شامانی»
همرزم شهید «سعید شامانی» نقل میکند: «گفت: نمیشه، باید باشم! اینجا واجبتره. یکی از بچهها صدایش زد و گفت: آقا سعید! مثل این که قصد پرواز داری! آره؟ به پشتش نگاه کرد و گفت: پس کو بال پروازم؟ من که چیزی نمیبینم و خندید. بچهها هم خندیدند و گفتند: نامه باشه اگه سعید توی عملیات شهید نشد بعد برات میبره.»
کد خبر: ۵۵۹۸۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۳۰
نوید شاهد سمنان، به مناسبت روز پرستار خاطرات امدادگر شهید «ذبیحالله عامری» از زبان همسر این شهید گرانقدر در قالب کلیپ برای علاقهمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۵۹۷۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۹
قسمت نخست خاطرات شهید «سعید شامانی»
مادر شهید «سعید شامانی» نقل میکند: «چهارستون بدنم میلرزید. با هم در را از روی بچه برداشتیم. دَمر افتاده بود. با دستهای بیرمقم بچه را بغل کردم و به سر و رویش نگاه کردم و دنبال شکستگی میگشتم. فقط پیشانیاش کمی خراش برداشته بود. سر به آسمان گرفتم و خدا را شکر کردم.»
کد خبر: ۵۵۹۷۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۹
مادر شهید «سید محمد ترابی» نقل میکند: «تمام بدنش تاول داشت و سیاه بود. گفتم: سید محمد! چرا این جوری شدی؟ بیاختیار اشک میریختم. گفت: مامان! چرا گریه میکنی؟ الآن که حالم خوبه، اگه چند روز پیش منو میدیدی چی میگفتی؟»
کد خبر: ۵۵۹۶۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۸
خواهر شهید «علی جزءحدادیمطلق» نقل میکند: «دوباره به سمت مادر رفت و کنارش نشست. قدری به صورت مادر نگاه کرد. دستهایش را در دست گرفت و بوسید. گفت: «مادرجان! حلالم کن و با همه وابستگیاش به سختی از مادر جدا شد. تو دلم گفتم: مگه تاحالا نمیرفته؟ چرا آرام نیست؟!»
کد خبر: ۵۵۹۶۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۷
قسمت نخست خاطرات شهید «ابراهیم رجببیکی»
دوست شهید «ابراهیم رجببیکی» نقل میکند: «ابراهیم جوانی متدین، عاطفی، بسیار پرتحرک و خوش اخلاق بود. همیشه هنگام ورود به کلاس درس، ذکر «لاحولولاقوهالابالله» بر لبانش جاری بود؛ همکلاسیهایش موقع ورود او به کلاس میگفتند: لاحولولاقوهالابالله.»
کد خبر: ۵۵۹۵۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۳
قسمت دوم خاطرات شهید «محمدحسین تیتی»
همرزم شهید «محمدحسین تیتی» نقل میکند: «قرار بود برویم خواستگاری. عروس آینده هم معلوم بود. زیر چشمی به آقا داماد نگاهی انداختم. یک دفعه انگار زمین با تمام قدرت لرزید. صدای مهیبی بود. ماشین در دم منفجر شد. در میان سرخی آتش، حجلهاش بسته شد.»
کد خبر: ۵۵۹۴۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۳
قسمت نخست خاطرات شهید «محمدحسین تیتی»
خواهر شهید «محمدحسین تیتی» نقل میکند: «مادرم گفت: یا فاطمه زهرا، پسرم رو از تو میخوام. حسینجان! چی شده مادر چرا به این روز افتادی؟ ک دفعه دیدم پرستار تندتند علایم حیاتی محمدحسین را گرفت. گفت: مادرجان! بالاخره مهر مادر و بوی مادری کار خودش رو کرد.»
کد خبر: ۵۵۹۴۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۲
برادر شهید «علی راهدار» نقل میکند: «بعد از یک سال چشم انتظاری، خبر میرسد جنازه علی پیدا شده. پدر به سرعت خودش را به اهواز میرساند. عجیب است که بعد از یک سال صحیح و سالم است. پیر مرد میگوید و میگوید، اما نمیگذارد اشکهایش را کسی ببیند.»
کد خبر: ۵۵۹۴۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۱
خاطره شهيد منوچهر الهياری «2»
شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «پس از آن موج ترور منافقين شروع و برنامه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت بهشتی و 72 تن شهيد...» قسمت دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۹۲۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۶
قسمت دوم خاطرات شهید «سید محمدعلی ترابی»
همرزم شهید «سید محمدعلی ترابی» نقل میکند: «با لحن مهربان و آرامش گفت: عباس آقا! برام چاووشی میکنی؟! گفتم: به روی چشم. بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا. آرام اشک میریخت و با خود زمزمه میکرد. صدای دلنشین یا حسینش دلم را لرزاند.»
کد خبر: ۵۵۹۰۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۹
قسمت نخست خاطرات شهید «سید محمدعلی ترابی»
مادر شهید «سید محمدعلی ترابی» نقل میکند: «گفت: دستی را در پشتم احساس کردم. صدایی دلنشین گفت: برو فرزندم! برو که از فرزندان و از سربازان، جا نمانید! من آن چهره نورانی، مواج و مهربان رو دیدم مادر! ایشان خودش پرونده من رو امضا کردند.»
کد خبر: ۵۵۸۹۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۸
برادر شهید «محمدتقی افضلی» نقل میکند: «مهربان، سخاوتمند و دستگیر نیازمندان بود. در برقکشی منازل مردم، اگر احساس میکرد که کسانی وضعیت مالی خوبی ندارند، خیلی مراعات میکرد و از آنانی که تهیدست بودند، دستمزد بسیار کمی میگرفت»
کد خبر: ۵۵۸۹۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۷
مادر شهید «رجبعلی احمدیانچاشمی» نقل میکند: «با تمام این احوال انگار به خوابی عمیق فرو رفته. با این همه زخم، نه دردی و نه آه و نالهای. دستش را بوسیدم و او را به خدا سپردم.»
کد خبر: ۵۵۸۸۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۲
خواهر شهید «محمدرضا حمزه» نقل میکند: «گفتم: خوش به حال مامان که پسر به این خوبی داره! گفت: چه خوبیای؟ دلم میسوزه وقتی میبینم مادر با چشم خسته و پای خواب رفته از جلوی دار قالی بلند میشه. کاشکی بلد بودم به جاش ببافم!»
کد خبر: ۵۵۸۷۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۳۰