نوید شاهد - شهید مرسده قره آغاجی، پرستاری که با فطرت ایثارگری، پای در میدانگاه خدمت برای کشورش نهاده بود، هنوز چند سالی از شروع به خدمتش نگذشته بود که بر اثر بمباران هوایی دشمن، به همراه دختر و همسرش، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
با تشکيل جهاد سازندگي از اولين کساني بود که وظيفه خود دانست در جهاد سازندگي شروع به خدمت کند و سپس با شروع جنگ تحميلي با گروهي ( از طرف جهاد سازندگي )عازم جبهه شد.
اميد به خداي بزرگ دارم که در اين برهه از زمان که يک طرف اسلام و يک طرف کفر شيطان بزرگ اين جنگ را به ما تحميل نموده است من هم قابليت آن را داشته باشم که قدمي گر همه ناچيز براي اسلام و نواميس اسلامي بردارم .
پدرومادرم براي من گريه نکنيد اگر مي خواهيد گريه کنيد براي حسين گريه نکنيد که در موقع شهيد شدن هيچ کس پشت سرش نبود وچند روز جسدش در زير آفتاب سوزان بود.
شهيد محمد بادرام در وصیت نامه خوود می نویسد: من پاسدارى از انقلابم را ، در سنگر مدرسه و مسئوليت تعليم را به انقلاب اسلامى اداء نمودم. و اينك پاسدارى از انقلابم را ، در بعدى ديگر آغاز مى كنم.
سال 48 عده ای از افراد سازمان از دوبی به فلسطین عازم بودند، که آنها را به عنوان قاچاقچی دستگیر کردند . و با هواپیما به ایران فرستادند. در همین حین رسول با چند نفر از دوستانش از فلسطین به دبی رفتند و با هواپیما دوستانشان را در آسمان ربودند و به عراق بردند...
علیرضا 17 ساله بود که به سوی جبهه ها شتافت و پس از مدتي کوتاه با پوشيدن لباس مقدس پاسداري خود را کاملا وقف اسلام و انقلاب اسلامي نمود و به طور کلي جنگ را در راس همه امور حتي مسائل خانوادگي قرار داد .