چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۸۶ ساعت ۱۴:۳۶
نوشتار حاضر در پي آن است تا با مقايسه جايگاه زن در دو مكتب اسلام و غرب نگرش اين دو مكتب را به حضور زن در عرصه هاي اجتماعي، سياسي و دفاعي بررسي كند. براي اين مهم نخست به بررسي جايگاه زن در قرآن و سنت نبوي به عنوان دو پايه اصلي مكتب اسلام و در مسيحيت و فلسفه غرب به عنوان دو مولفه مهم تشكيل دهند مكتب غرب مي پردازد و قضاوت آنها را در مورد جايگاه زن در عرصه هاي عمومي بررسي مي كند سپس چگونگي و چرايي حضور زنان غربي در عرصه هاي عمومي را بررسي مي كند و در پايان با مقايسه نگرش دو مكتب اسلام و غرب به حضور زن در عرصه هاي عمومي از مباحث مطروحه نتيجه گيري مي نمايد. فرضيه محوري كه اين پژوهش در پي آزمايش آن است: نگرش مثبت اسلام به حضور زنان در عرصه هاي سياسي، اجتماعي و دفاعي مبتني بر باورمندي اين دين به حق، توانايي و قابليت و حفظ كرامت زنان است به همين خاطر است كه اين حضور از همان آغاز ظهور اسلام به رسميت شناخته مي شود اما مسيحيت و فلسفه به عنوان دو مولفه مهم تشكيل دهنده مكتب غرب، زن را واجد قابليت، عقلانيت و حق حضور در اين عرصه ها نمي دانند و حضور زنان در عرصه هاي عمومي واكنشي انفعالي به شرايط خاص بوده است. كه در رهگذر اين حضور، شأن و كرامت انساني آنها خدشه دار شده است.

جايگاه زن در قرآن از آنجا كه قرآن كلام خداوند است براي درك تقريبي آن بايد تمام آيات و كلمات و شأن نزول آنها را خواند و فهميد چون يك رابطه عميق و سير منطقي ميان تك تك جملات آن وجود دارد و نمي توان با گزينش يك آيه و يا يك سوره از آن در مورد مسأله اي حكمي قطعي صادر نمود. بسياري از مراجعه كنندگان به اين كتاب كه از عهده فهم آن بر نمي آيند احكامي را از بطن قرآن استخراج مي كنند كه كاملاً در تضاد با مقصود صاحب شريعت است. بسان همان حكمي كه خوارج را در مقابل بزرگترين مفسر قرآن يعني امام علي(ع) قرار داد آنان با سلاح «ان الحكم الا لله» به جنگ امامي رفتند كه خود قرآن ناطق بود. به خاطر عدم فهم همين زبان است كه بسياري از كساني كه داعيه دفاع از حقوق برابر زن و مرد دارند، زبان قرآن را زباني مردانه مي دانند كه در آن نسبت به حق زنان اجحاف شده است. اشتباه اين گروه در قدم اول عدم فهم زبان قرآن و در قدم بعد، گزينش سليقه اي آيات قرآن بدون توجه به آيات ما قبل و ما بعد آن و همچنين كليت اين كتاب آسماني است و به همين خاطر از دل سير ناقص و غيرمنطقي اين گروه در قرآن، اين حكم ناصواب بيرون مي آيد كه روح نابرابري زن و مرد در كالبد آيات كالبد قرآن دميده شده است. زبان قرآن، زبان فرهنگ و محاوره است. فرهنگ محاوره اين است كه از انسان به عنوان مردم ياد شود نه به عنوان مرد در مقابل زن، مواردي هم در قرآن وجود دارد كه خداوند با صراحت نام زن و مرد را مي برد علتش آن است كه مي خواهد افكار جاهلي و قبل از اسلام را تخطئه كند آنها چون بين زن و مرد فرق قائل مي شدند و عبادت و فضائل را براي مرد منحصر مي دانستند لذا قرآن كريم با تحليل عقلي فرمود آنكه بايد كامل شود روح است و روح نه مذكر است و نه مونث.1 وقتي قرآن كريم در آيه 18 سوره نساء مي فرمايد: «يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحده» اي مردم بترسيد از پروردگارتان آنكه شما را از يك تن بيافريد. اين خود بزرگترين دليل براي خلقت يكسان زن و مرد است. در اينجا ديگر جنسيت مطرح نيست، چون مخاطب خدا در سراسر قرآن روح انسان است، روحي كه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد. اگر حقيقت هر كس را روح او تشكيل داد، جسم او ابزاري بيش نيست و اين ابزار هم گاهي مذكر است و گاهي مؤنث و روح انسان نه مذكر است و نه مونث.2 به واسطه همين خلقت يكسان است كه زن و مرد در انسانيت برابر مي شوند و وقتي روح ماواي كمالات و اصلي ترين محمل عروج انسان است و آن هم نه مذكر است و نه مونث بلكه مجرد كامل است، پس زن و مرد هر دو به يك اندازه توان روحي براي رسيدن به كمال دارند و اين گونه نيست كه ظرفيت وجودي روح مرد افزون تر از زن باشد. خداوند مي فرمايد كه ملائكه را مأمور سجده بر آدم كرديم (و اذ قلنا للملائكه اسجد و الآدم... بقره / 34) او را خليفه خود بر روي زمين قرار داديم (اني جاعل في الارض خليفه بقره /30) حال اگر زن را از مسجود فرشتگان خارج كنيم ملائكه نمي توانند در خدمت مريم قرار گيرند و يا با فاطمه سخن بگويند. بنابراين جز اين نمي توانيم بگوييم كه سجود ملائكه بر كل زن و مرد بوده و لذا در عالم تكويم از نقطه نظر ايجاد، زن و مرد با يكديگر تفاوتي ندارند و در عالم تكليف و مسئوليت هم تفاوتي با يكديگر ندارند و تفاوتها صرفاً در عالم ماده است و به عبارت ديگر قانونمندي نظام هستي ايجاب مي كند كه كسي مرد و ديگري زن و در حقيقت زوجيت و ذكر و انثي در كل جريانات طبيعت ملاحظه شود.3 در قرآن كريم هيچ ارزش يا ضد ارزشي مخصوص مرد يا زن به تنهايي تعريف نشده است زيرا ارزش ها و ضد ارزش ها داراي جنسيت نيستند و اين انسان ها هستند كه بسته به راهي كه انتخاب مي كنند آنها را اكتساب مي نمايند؛ اگر در راه حق و فضيلت قرار گيرند حامل فضائل و اگر در مسير اشتباه و انحراف قرار گيرند حامل رذائل اخلاقي خواهند بود. آيه 35 سوره احزاب خود مبين مطلب است كه زنان و مردان هر دو مي توانند واجد صفات نيك باشند. خداوند در اين آيه از هر دو با صفات اخلاقي نيك نام مي برد: ان المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المومنات و القنتين و القنتت و الصديقين و الصدقت و الصبرين و الصبرات و الخشعين و الخشعت و المتصدقين و المتصدقات و الصئمين و الصئمت و الحفظين فروجهم و الحفظت و الذاكرين الله كثيراً و الذاكرات اعدلله لهم مغفره و اجراً عظيماً. «مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ايمان و مردان و زنان عبادت پيشه و مردان و زنان راستگو شكيبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان پاكدامن و مردان و زنان كه خدا را فراوان ياد مي كنند خدا براي همه آنها آمرزش و پاداش بزرگ فراهم ساخته است». در قرآن كريم برخلاف ساير اديان و عقايد و باورهاي حاكم بر جامعه آن روز، زن در بسياري از مسائل و كارها، مساوي و هم طراز مرد ذكر شده است؛ گر چه در بعضي چيزها بين اين دو بر حسب ظاهري تفاوتهايي احساس مي شود مانند سهم ارث و يا واگذاري مسئوليت خانواده به مرد و امثال اينها، ولي اين گونه تفاوت ها با موقعيت اجتماعي و طبيعي آنها ارتباط دارد و هيچ گونه فرقي از نظر جنبه هاي انساني و مقامات معنوي ميان زن و مرد در برنامه هاي اسلام وجود ندارد و هر دو مساوي و برابر هستند و اين تساوي حداقل در سه زمينه مختلف قابل بحث و بررسي است: 1. تساوي در خلقت: الف- زن و مرد از يك پدر و مادر به وجود آمده اند: يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلنا شعوباً و قبائلاً لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقكم. هجرات /13. ب- زن و مرد از نفس واحد خلق شده اند. يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها نساء/1، هو الذي خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها اعراف /189 . ج- چنانچه در ذيل دو آيه مباركه آمده «و خلق منها زوجها» و جعل منها زوجها زن آدم از جنس آدم آفريده شده است. د- زن و مرد مكمل يكديگرند هن لباس لكم و انتم لباس لهن بقره /187. 2. تساوي در كسب كمالات و فضائل انساني قرآن همان اوصاف ده گانه كه براي مرد ذكر مي كند براي زن هم ذكر مي كند و فرقي ميان آنها نمي گذارد: ان المسلمين و المسلمات ... وعده برخوردار شدن از حيات طيبه به هر دو جنس داده شده است. من عمل صالحاً من ذكر و انثي و هو مؤمن فلنحيينه حياه طيبه و لنجزينهم اجرهم با حسن ما كانوا يعلمون نحل /97 . وعده دخول در بهشت به هر دو صنف داده است: و من عمل صالحاً من ذكر و انثي و هو مؤمن فالئك يدخلون الجنه غافر /40 وعده برخوداري از نعم الهي در بهشت به هر دو طائفه داده است: وعده الله المومنين و المؤمنات حيات تجري من تحتها الانهار و خالدين فيها توبه/ 77 وعده رزق به حساب به هر دو طائفه داده است: و من عمل صالحاً من ذكر و انثي و هو مؤمن فاولئك بدخلون الجنه و يرزقون به غير حساب مومن/40. انجام عمل صالح را براي هر دو جنس ممكن مي داند «من عمل صالحاً من ذكر و انثي». 3. تساوي در كيفر و پاداش الف- دخول در بهشت را پاداش مي دهد: و من عمل صالحاً من ذكر و انثي و هو مؤمن فالئك يدخلون الجنه غافر/ 40. ب- رزق به حساب را پاداش مي دهد: و من عمل صالحاً من ذكر و انثي و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنه و يرزقون بغير حساب مومن /40 . ج- حيات طيبه را پاداش مي دهد: و من عمل صالحاً من ذكر و انثي و مؤمن فلنحيينه حياه طيبه و لنجزينهم اجرهم با حسن ما كانوا يعلمون نحل / 97. در نقطه مقابل اگر كسي سيئه انجام دهد و گناهي مرتكب شود كيفر و عقاب مي شود، مرد باشد يا زن: و السارق و السارقه فاقطعوا ايديهما جزاءً بما كسبا نكالاً من الله و الله عزيز حكيم مائده/ 38 الزانيه و الزاني فاجلدوا كل واحد منهما مائه جلده نور/ 2. بنابراين در مكتب اسلام كه قرآن اصلي ترين منبع تعاليمش است، جنسيت، مقام، قبيله، خون و ... هرگز واجد فضليت و كمال نخواهد بود و ملاك برتري انسان ها بر يكديگر فقط تقواي الهي ذكر شده است: «ان اكرمكم عندالله اتقكم» از نظر اين مكتب همه انسان ها با هم برابرند و زن و مرد به عنوان دو انسان از دايره اين قانون خارج نيستند. بنابر آنچه در فوق آمد مي توان گفت رويكرد قرآن به حقوق زن يك رويكرد مترقي و برابر خواه است. اسلام و حضور زنان در عرصه هاي عمومي زن و فعاليت هاي اجتماعي فعاليت اجتماعي زمينه حضور در عرصه هاي مختلف را فراهم مي سازد و اين سبب رشد ابعاد وجودي و شكوفايي استعدادها خواهد بود. در دين اسلام انزوا و رهبانيت نكوهش شده است. اگر شعار پيامبر اسلام و آيين برترش، ترك رهبانيت بود اين امر مختص مردان نيست و شامل همه پيروان اين دين چه زن و چه مرد مي شود و رهبانيت تنها به ترك جامعه و پناه گرفتن در غارها نيست، بلكه زندان كردن زنان در منزل و خارج ساختن آنها از صحنه اجتماع نيز نوعي رهبانيت است. در پرتو حضور اجتماعي زمينه خدمت به همنوعان كه نوعي كمال است فراهم مي گردد و در پرتو مشاركت اجتماعي فهم سياسي و آگاهي از زمان كه يكي از آگاهي هاي لازم براي هر انسان است محقق مي گردد. العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس: آن كه به زمانش آگاه باشد، فتنه ها بر او هجوم نياورد.4 حضرت علي(ع) در نقد تفكر اسكوپيسم يا فرار از شركت در امور اجتماعي و دولتي مي فرمايد: همواره با بزرگترين جمعيت ها باشيد كه دست خدا با جماعت است. از پراكندگي بپرهيزد كه انسان تنها بهره شيطان است آن گونه كه گوسفند تنها طمعه گرگ خواهد بود.5 امام علي(ع) زنان را از قاعده زندگي اجتماعي مستثني ننموده است و خطاب او به همه انسان هاست. زنان از يك طرف تشكيل دهندة نيمي از افراد جامعه هستند، از طرف ديگر آنها به عنوان مادر و همسر در سالم سازي فضاي خانواده و ايجاد سلامت و شادابي در آن مهم ترين نقش را دارند حال اگر آنها خود فاقد اين نشاط باشند و در كنج خانه بنشينيد چگونه مي توانند رسالت خود را انجام دهند؟ در اسلام منعي بر حضور آنها در اجتماع نيست مادامي كه اين حضور با فساد و فتنه همراه نباشد. در زمان رسول خدا زنان پرسش هاي خود را از پيامبر مي پرسيدند و اين كار را با واسطه يا از طريق مردان محرم انجام نمي دادند و پيامبر هيچ گاه آنها را از اين كار منع ننمود. شيخ طوسي در كتاب تهذيب از صفوان پسر مهران (كه شغل وي حمله داري بود) نقل مي كند كه گفت: به امام صادق عرض داشتم: زني مسلمان كه حرفه مرا مي شناسد و من هم مي دانم او مسلمان است به من مراجعه مي كند تا او را با كاروان ببرم و محرمي ندارد وظيفه ام چيست: امام صادق فرمودند: مرد مؤمن با زن مؤمن محرم است و اين آيه را تلاوت كرد: و المؤمنون و المؤمنات بعظهم اولياء بعض مردان و زنان مؤمن بر يگديگر ولايت دارند. اين نقل به خوبي طبيعي بودن روابط انساني مردان و زنان مسلمان را نشان مي دهد.6 از طرف ديگر حضرت خديجه همسر پيامبر يكي از بزرگ ترين تاجران عصر خود بود و هيچ تاجري بدون حضور در اجتماع و آشنايي با جامعه نمي تواند در امر تجارت موفق باشد و اتفاقاً ثروت حضرت خديجه يكي از پايه هاي اصلي شكل گيري حكومت اسلامي بود. قرآن كريم مؤمنين راستين را چنين معرفي مي كند كه: انما المؤمنون الذين امنوا با لله و رسوله و اذا كانوا معه علي امر جامع لم يذهبوا حتي يستاذنوه يعني مؤمنين راستين كساني هستند كه هم از نظر عقيده به خدا و پيامبرش معتقدند و هم از نظر درك مسائل جمعي همواره حضور دارند و منزوي نيستند و اذا كانوا معه علي امر جامع لم يذهبوا حتي يستاذنوه. امر جامع همان مسائل جمعي يك نظام است ؛ مثلاً نماز جمعه يك امر جامع است، تظاهرات عليه طغيان و استكبار حضور در انتخابات، تاييد رهبري و مسئولين اسلامي، تاييد خدمتگزاران راستين، امر به معروف و نهي از منكر جمعي و صدها نمونه از اين قبيل همه امور جامع هستند.7 سنت اسلامي و فعاليت سياسي زنان رويكرد مترقي اسلام به حقوق زن در سنت پيامبر و ائمه اطهار به وضوح پيداست زنان صدر اسلام در سه فعاليت عمومي و سياسي يعني بيعت، هجرت و مبارزه عليه حكام جابر وقت نقش بسزايي داشتند. 1. بيعت: منظور از بيعت عملي است كه بوسيله آن تعداد خاصي از اشخاص، فرد فرد يا به صورت جمعي، اقتدار شخص ديگري را به رسميت بشناسند.8 بعد از اسلام نيز بيعت، به عنوان نشان رسمي حمايت از تبعيت شونده باقي ماند، شيوه بيعت به همان شكل سابق آن ادامه يافت به اين معني كه مردان به نشان تبعيت دست خود را در دست بيعت شونده مي گذاشتند اما چون با ظهور اسلام زنان نيز در اين عمل سياسي حضور داشتند، شيوه هاي ديگري براي بيعت آنها ايجاد شد كه در اين ميان دو شيوه زير بيشتر معمول بود: 1. پيامبر در ظرف آبي كه قبلاً آماده شده بود دست خود را فرو مي برد و سپس زنان بيعت كننده نيز به نشانه بيعت دست خود را در همان ظرف فرو مي بردند.(9) 2. اين شيوه در صلح حديبيه اتفاق افتاد: امام علي(ع) كه مسئول گرفتن بيعت بود، لباسي را پهن نمود، زنان به عنوان بيعت بر آن لباس دست مي كشيدند و سپس پيامبر بر لباس دست مي كشيد و به اين ترتيب بيعت ميان پيامبر و زنان واقع مي شد.(10) در اولين بيعت پيامبر كه به بيعت عقبه اولي يا بيعت النساء معروف است زني به نام عفرا دختر عبيد بن شعبه نيز در كنار چند تن از اهالي يثرب شركت داشتند گروهي بر اين باورند چون در اين بيعت اين زن حضور داشت اين بيعت، بيعه النساء ناميده شد. در عقبه ثاني نيز كه سال بعد و با حضور 73 تن از مسلمانان يثرب واقع شد چند زن به نام هاي نسيبه دختر حارت انصاري و خواهرش، سيبه دختر كعب از بني خزرج، ام منيع و اسماء دختر عمر و بن عدي حضور داشتند.(11) اين زنان در شرايطي پس از آشنايي با تعاليم اسلام آمادگي خود را براي اطاعت از پيامبر اعلام نمودند و با او بيعت كردند كه كفار مكه هنوز در اوج قدرت بودند و هر آن امكان داشت كه با لو رفتن نامشان، در معرض تهاجم مشركان قرار گيرند، بنابراين علي رغم خطر جاني كه آنها را تهديد مي كرد با كمال شجاعت، حمايت خود را از دعوت پيامبر اسلام اعلام نمودند. اما نكته قابل تامل، فهم و درك بالاي آنها از مباني اسلام و آمادگي روحي آنها براي پذيرش حقيقت دين نويني بود كه بسياري از مردان هم روزگار آنها توان درك كوچكترين بخش آن را نيز نداشتند. نكته ديگر در اين بيعت كه يكي از سنگ بناهاي اصلي تشكيل حكومت اسلامي توسط پيامبر بود، استقبال پيامبر از بيعت و حضور زنان در اين امر سياسي بود كه بيانگر اهميت حضور زنان در امورات سياسي اسلام است. بيعت با پيامبر يك بار ديگر در جريان صلح حديبيه تكرار شد زماني كه مسلمانان هنگام سفر حج در ميانه راه متوجه شدند كه قريش قصد حمله به كاروان آنان را دارند، اين در شرايطي بود كه مسلمانان هيچ سلاحي همراه خود نداشتند. در اين شرايط سخت، مسلمانان زير درختي جمع شدند و براي اطاعت كامل و تا پاي مرگ از پيامبر، با او بيعت نمودند بيعتي كه مسلمه بن اكوع آن را بيعت مسلمانان با مرگ ناميد در اين بيعت نيز تعدادي از با نوان شركت داشتند از جمله آنها مي توان به ربيع بنت معوذ، ام هشام انصاريه و نسيبه دختر حارث اشاره نمود.(12) به جهت اهميت اين بيعت آياتي نازل شد كه خداوند در آن آيات رضايت خود را از بيعت كنندگان اعلام نمود: لقد رضي الله عن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجره فعلم ما في قلوبهم فانزل السكينه عليهم و اثبهم فتحا قريباً (فتح /18) «به راستي خدا هنگامي كه مومنان زير آن درخت با تو بيعت مي كردند از آنان خشنود شد و آنچه در دلهايشان بود باز شناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزي نزديكي به آنها پاداش داد.» در رابطه با حضور زنان در اين بيعت نيز خداوند مي فرمايد: اي پيامبر چون زنان با ايمان نزد تو آيند كه با تو بيعت كنند كه چيزي را شريك خدا نسازند و دزدي نكنند و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بچه هاي فراواني را كه پس انداختند با بهتان به شوهر نبندند و در كار نيك از تو نا فرماني نكنند با آنان بيعت كن و از خدا براي آنان آمرزش بخواه، زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است.» (ممتحنه/12) در اين بيعت زنان با شعور كامل در رد تمام معاصي و اشتباهات عصر جاهليت با پيامبر بيعت و آمادگي خود را براي پيروي از حقيقت دين اسلام اعلام نمودند. در شرايط حساسي كه دشمن در كمين آرمان هاي اسلام و خدشه دار كردن آنها قرار گرفته بود اين بيعت نشان از درك و شعور بالاي سياسي زنان بيعت كننده داشت. حضور زنان در اين بيعت سپاه پيامبر را در فتح مكه مصمم تر ساخت از طرف ديگر حضور آگاهانه و آزادانه زنان در اين بيعت نشانگر پيروزي منطق اسلام بر شمشير جاهليت بود. طبق گفته امام صادق(ع) در عيد غدير خم نيز زنان با امام علي(ع) بيعت نمودند.(13) امام علي(ع) در يكي از خطبه هاي نهج البلاغه كه ويژگي بيعت مردم با خود را براي خلافت شرح مي دهند به حضور زنان در اين بيعت نيز اشاره مي كند: «... آن چنان مردم در بيعت با من خشنود بودند كه خردسالان شادمان و پيران براي بيعت كردن لرزان به راه افتادند و بيماران بر دوش خويشان سوار و دختران جوان بي نقاب به صحنه آمدند»(14) نكته بسيار اساسي در رابطه با حضور زنان در نخستين بيعت در صدر اسلام و ساير بيعت ها رسميت حضور زنان در مسائل سياسي از همان آغاز رسالت پيامبر است و اين خود بيانگر آن است كه برخلاف نظر بسياري كه معتقدند سياست به عنوان يك امر عام مربوط به حوزه تعلقي است و زنان را از اين دايره خارج مي دانند اسلام نه تنها اين تقسيم بندي را قبول نكرد بلكه با پذيرش حضور زنان در اولين بيعت به عنوان نخستين سنگ بناي حكومت اسلامي آن را از حقوق اوليه آنها مي داند. در شرايطي كه اسلام در اولين روزهاي ظهور خود بدون هيچ ملاحظه اي حضور زنان را در امورات سياسي - اجتماعي به رسميت مي شناسد اما مي بينيم كه در جوامع اروپايي تا مدت ها اين حضور نه تنها به رسميت شناخته نشد بلكه زنان را به عنوان شهروندان درجه دوم در كنار بردگان از حق رأي محروم ساختند و قرن ها طول كشيد تا حتي موجوديت انساني زن به رسميت شناخته شود تا چه رسد به اينكه براي آنها همان حقوق سياسي كه مردان داشتند قائل شوند و اين خود پاسخي است به اين ادعاي غيرمنطقي كه اسلام زن را در حصار و محدوديت قرار داد. 2. هجرت: هجرت يكي ديگر از عملكردهاي سياسي و اجتماعي بود كه مسلمانان در صدر اسلام براي بقا و صيانت اسلام انجام دادند. مسلمانان در يك حركت سياسي اجتماعي دو بار دست به هجرت زدند كه در هر دو بار نيز زنان حضور داشتند. در هجرت به حبشه كه كاملاً مخفيانه صورت گرفت حدود 83 مرد و 18 زن حضور داشتند كه مي توان به اسماء بنت عميس، دختران صفوان بن بني اميه، امينه دختر خلف به سعد، ام حبيبه دختر ابوسفيان، بركه دختر يسار، حسنه همسر سفيان بن معمر، رمله دختر ابوعوف، فاطمه دختر حارث بن خالد، فاطمه دختر محلل، مكيهه دختر سيار، حفصه دختر عمر، ليلي دختر ابوحشمه بن غانم، عمره دختر سعد بن وقدان را نام برد كه از ميان اين زنان فاطمه دختر صفوان بن بني اميه و ام حرمله و رمطيه دختر حارث بن حبيله به سر فرزندش موسي، عايشه و زينب در ديار غربت از دنيا رفتند، از جمله زناني كه در مهاجرت به مدينه حضور داشتند مي توان به فاطمه بنت اسد، ام رمام، زينب دختر پيامبر، حضرت فاطمه، ام هشام انصاريه، سبيعه، ام كلثوم بنت عقبه كه آيه اذا جاءكم المومنات المهاجرات درباره هجرت او نازل شده است.(15) اين مهاجرت ها داراي ابعاد سياسي بسيار بود از جمله طرد و نفي نظام حاكم بر جامعه، ابلاغ پيام آييني جديد و تدبير سياسي بود براي ماندگاري و پايداري مكتب نوظهور، بدين معنا كه اگر مشركان مسلمانان را در مكه نابود مي ساختند. پيروان آيين نو در مكاني ديگر به حمايت و حراست از آن بپردازند.(16) با نگاهي به شرايط سخت جغرافيايي حجاز و مشكلاتي كه كفار مكه براي مسلمانان ايجاد مي نمودند تصميم مسلمانان براي هجرت خصوصاً زنان مهاجر، نشان از آگاهي عميق به مباني اسلام و ايمان به آن مباني دارد چون حاضر شدند براي بقاي اسلام تمام خطرات ناشي از مهاجرت را تحمل نمايند. زن و دفاع از جامعه اسلامي مقوله دفاع از نظر اسلام داراي ابعاد گسترده اي است و مي تواند به اشكال مختلف انجام گيرد. و از دفاع كلامي و معنوي تا دفاع جاني و مالي را شامل مي شود. دفاع از جامعه و كيان اسلامي صرفا با حضور فيزيكي و حمل سلاح در جبهه ها انجام نمي گيرد. به همين خاطر مادامي كه مردان جامعه اسلامي مي توانند در جبهه ها حضور داشته باشند، تكليف حضور مستقيم از زنان ساقط مي شود و آنها مي توانند در پشت جبهه ها به دفاع بپردازند. اسلام با توجه به ظرافت جسم و لطافت طبع و روان زنان نمي خواهد با حضور مستقيم آنان در صحنه هاي جنگ احساسات و روح آنان دچار خدشه شود و تبعات روحي و رواني جنگ دامن گير آنها گردد. اين به معناي نفي حق زنان در دفاع مستقيم از خود و جامعه اسلامي نمي باشد. گرچه اسلام مجوز جهاد و دفاع را براي زنان صادر نموده است ولي نوع حضور آنان در ميدان محدود به حفظ حجاب در هر شرايطي، رعايت كامل مسايل شرعي در مراوده با مردان، تفكيك محل استراحت و نظافت و ... نموده است.(17) ما هم در صدر اسلام و هم در جنگ تحميلي عراق عليه ايران شاهد حضور زنان با رعايت كامل شرايط دين مبين اسلام براي دفاع هستيم. در جنگ سي و چهار روزه خرمشهر زنان هم فعاليت هاي خدماتي، امدادي و پشتيباني رزمي از قبيل ساختن سنگر، ارسال مهمات به خط مقدم، نگهباني از انبار مهمات و تخليه ماشين هاي حاوي تسليحات داشتند و هم در رزم عليه دشمن حضور مستقيم داشتند. مريم امجدي از دختراني است كه بارها و بارها در نبردهاي نزديك با مزدوران عراقي شركت داشته است.(18) اما در ساير مقاطع و مناطق ديگر جنگ، چون نيازي به حضور مستقيم زنان نبود آنها به فعاليت هاي امدادي، خدماتي و تبليغاتي در پشت جبهه ها مي پرداختند. حضور زنان در جنگ و نبرد عليه دشمن نمي تواند به بهاي ناديده گرفتن نقش هاي ديگر زنان به عنوان مادر و همسر تمام شود. حضور زنان در بسيار از غزوات پيامبر و جنگ هاي امام علي(ع) و ساير جنگ هاي صدر اسلام، دليلي ديگر بر اين مدعاست كه اسلام علاوه بر تاكيد بر نقش زنان در تحكيم اساس خانواده، براي حضور آنها در فعاليت هاي دفاعي نيز جايگاه ويژه اي قائل است. به روايت تاريخ در جنگ هاي پيامبر و امام علي(ع) زنان زيادي به آب رساني، پرستاري از مجروحان و مداواي آنها، تهيه غذا براي رزمندگان و انتقال اجساد شهدا به نزد خانواده هاي شان شركت داشتند. بانواني چون ام سنان، ام سليط، نسيبه دختر كعب، ام كعب انصاريه، ربيع بنت معوذ، لبابه، ليلي غفاريه، ام سلمه، هند دختر اثاثه، صيفه، ام ميغ، كعبيه بنت سعد، ام متاع، ام سليم دختر ملحان، هند دختر عمرو بن حزام، ام علا، ام الفضل، ام الخير و رقيه، سوده همداني، زرقاء، دختر عدي بن غالب، ام البراء، دختر صفوان، عكرشه دختر عطش و بكاره هلاليه و زنان ديگر از جمله زناني هستند كه در جنگ هاي پيامبر و امام علي(ع) حضور داشتند.(19) ام سلمه، ام الفضل و ليلا غفاريه از جمله زناني هستند كه هم در جنگ هاي پيامبر(ص) و هم در جنگ جمل و صفين و ديگر جنگ هاي امام علي(ع) حضور داشتند. داستان شجاعت نسيبه دختر كعب در جنگ احد بهترين شاهد بر حضور درخشان زنان در جنگ هاي صدر اسلام است. نسيبه داستان رزم خود در دفاع از پيامبر را اين گونه براي ام سعد بنت ربيع مي گويد: هنگامي كه رسول خدا براي حرب احد بيرون رفت، من هم با او بيرون رفتم و مشك آبي بر كتف خود انداخته بودم و اصحاب رسول خدا را سقايت مي كردم تا هنگامي كه اصحاب آن حضرت همه فرار كردند و من خود را به رسول خدا رسانيدم و مشك را بدور انداختم و مشغول جنگ گرديدم و گاهي با شمشير و گاهي با تبر دشمن را از آن حضرت دفع مي كردم تا اينكه بدن من جراحات بسيار پيدا كرد. ام سعيد مي گويد بگردن نسيبه زخمي ديدم كه وسط او گود بود گفتم اين جراحت را كي بر بدن تو وارد آورد گفت ام قميه.(20) ام الحارث نيز در غزوه حنين، هنگامي كه لشكر پيامبر فرار كردند، فرار نكرد و در پيش رسول خدا خود را وقف دفاع از آن حضرت نمود. ام سنان الاسليمه نيز هنگامي كه حضرت رسول خدا به جانب قلاع خيبر رهسپار شد براي معالجه و مداواي مجروحان و نصرت مجاهدين و سقايت تشنگان با آن حضرت رهسپار شد، ام كثير هم در جنگ قادسيه آب مي داد و مجروحان را تيمار مي نمود.(21) حضور اين زنان از اين جهت بسيار مهم جلوه مي كند كه آنها در حالي حقانيت اسلام را با تمام وجود خود احساس مي كردند و در راه اين حقانيت حاضر به اهداء جان خود نيز بودند كه بسياري از مردان هم روزگارشان از رويت اين حقيقت ناتوان بودند. در قيام تاريخي عاشورا نيز نمي توان براحتي از كنار نقش زنان بزرگي چون طوعه، ماريه بنت سعيد، ام وهب، ديلم زوجه بن القين و ... گذشت؛ مثلاً طوعه در شرايطي كه مسلم بن عقيل تنها و بي پناه در كوچه پس كوچه هاي كوفه سرگردان بود او را پناه داد و ماريه بنت سعيد نيز منزل خود را به محل اجلاس ياران امام حسين(ع) تبديل نموده بود به طوري كه بسياري از مردان بصره از دل همين اجلاس ها بيرون آمدند و به لشكر امام پيوستند. ديلم زوجه زهير بن القين نيز در برطرف كردن ترديد زهير براي پيوستن به امام حسين(ع) نقش بسيار مؤثري ايفاء نمود: وقتي از جانب حسين(ع) رسولي آمد و گفت: زهير بن القين! ابوعبدالله تو را مي طلبد و زهير مردد بود همسرش گفت: سبحان الله پسر رسول خدا كسي بسوي تو مي فرستد و ترا طلب مي فرمايد و تو او را اجابت نمي كني برخيز و بشتاب. وقتي زهير رهسپار شد به روايت اعثم كوفي، ديلم به زهير گفت؛ تو همي خواهي در ركاب پسر مرتضي جان بازي كني من چرا نخواهم در خدمت دختر مصطفي سرافزاري كنم، پس همراه زهير روانه شد.(22) حضور اين زنان در قيام تاريخي امام حسين(ع) بسيار مهم و تحسين برانگيز است، زيرا آنها در روزگاري به سپاه امام پيوستند كه معاويه در يك استراتژي حساب شده در صدد دفن ياد و نام اسلام واقعي برآمده بود و مردم حكومت معاويه اي را از سر گذرانده بودند كه به گفته امام حسين(ع) «سهمگين ترين فتنه و فاحش ترين رجعت به جاهليت و شرايط سهمناك براي گرايش از دينداري به كفر بود.»(23) اين زنان در روزگاري به مرام حسين بن علي(ع) مومن شدند كه از انبوه مردم سرزمين حجاز فقط 72 تن ياراي رويت نور حقيقت امام را يافته بودند و بقيه را به سپاه يزيد پيوسته بودند و بر روي امام شمشير مي كشيدند و يا در گوشه مدرسه و حوزه هاي علميه به تدريس تز «رجاء» و «جبر» مشغول بودند. «رجا» و «جبر» دو سرطان هولناكي بودند كه رژيم اموي آنها را به نام دين و خدا به جان مردم افكند تز مرجئه اين بود كه هر كس – پليد يا پاك- با هر جنايت و خيانتي كه نمود بايد به رحمت و بخشايش الهي اميد و رجاء داشته باشد و كسي حق ندارد به چنين آدم هايي دشنام دهد و يا با آنها مبارزه كند زيرا خدا احكم الحاكمين است و كسي جز او حق ندارد در اين دنيا ترازوي عدل برقرار كند. مكتب جبر نيز اولين مكتب فلسفي بود كه در زمان بني اميه به عنوان فلسفه الهي بيرون آمد جبر الهي به اين معني بود كه در قرآن گفته شده است كه خدا حاكم مطلق است و هر چه رخ مي دهد مشيت بالغه اش اقتضا كرده و هر كس هر عملي انجام دهد عملي است كه با اراده خداوند انجام داده است.(24) جبريون با اين تز به اين نتيجه رسيدند اگر امروز آل اميه حاكم است تقدير الهي چنين مقدر نموده است و بر ما بندگان گناهكار جايز نيست كه در كار خدا دخالت كنيم در روزگاري كه اين امراض جانفرسا به جان مسلمين افتاده بود و مردان عرب به ضرب اين دو بيماري در بستر مرگ افتاده بودند زناني كه شعور ديني و سياسي شان در مكتب حسين(ع) به تكامل رسيده بود از چنگال اين امراض گريخته و پاي در ركاب حسين(ع) نهاده بودند و براستي چه سندي بالاتر از اين حضور مي تواند مدعي درك، فهم و قدرت بالاي ايمان و شعور زنان مسلمان صدر اسلام گردد و چه سندي بالاتر از اين حضور مي تواند پرده از اين خرافه كهنه بردارد كه اسلام زنان را در حصار چادر و برقع اسير نمود و دروازه فعاليت هاي سياسي- اجتماعي را به روي آنها بست؟ تبليغ و مبارزه سياسي عليه حكام وقت تبليغ همواره يكي از ابزار موفقيت دين اسلام بوده است، زيرا اسلام دين منطق است و احكام و مباني آن در سايه تبليغ بيشتر به ميان مردم راه مي يابد. يك مبلغ در كنار اعتقاد راسخ به مباني مورد دفاع، به فن بيان قدرتمند و قدرت سخنوري نياز وافر دارد كه در صدر اسلام و خصوصاً در زمان خلافت امام علي(ع) زنان نقش مؤثري را در راه تبليغ مباني اصيل اسلامي ايفا نمودند. نقش زنان در اين عرصه نشانگر حضور پر رنگ در صحنه هاي سياسي جامعه است. مثلا در زمان خلافت معاويه وحكومت حجاج بن يوسف كه ترور و ارعاب حاكم بر جامعه اسلامي گشته بود، زناني چون اميه، افراء دختر سميركوفي، حرّه و ... به دفاع از كيان اسلام و حقانيت امام علي(ع) پرداختند.(25) براي فهم عنايت اسلام به حضور زنان در عرصه مبارزات سياسي و ظلم ستيزي و اينكه در اين عرصه همه انسان ها فارغ از جنسيت خود بايد ايفاگر نقش باشند مي توان به زندگي زنان صدر اسلام خصوصاً دو اسطوره انقلابي و مبارزاتي اسلام يعني حضرت فاطمه(س) و حضرت زينب رجوع كرد اين دو در سايه تبليغ مباني اصيل دين اسلام يك مبارزه سياسي سخت و جان فرسا را با حكام وقت آغاز نمودند كه به شهادت تاريخ بقاي دين اسلام به شعور، جسارت و شجاعت سياسي آنها وابستگي كامل دارد. بنابراين اگر در جوامع اسلامي كنوني، حضور زنان را در عرصه هاي عمومي كمرنگ مي بينيم، نبايد انگشت اتهام را به سوي مباني اصيل اسلامي نشانه گرفت بلكه بايد اسلام تاريخي و تهي شده از هويت واقعي اش و فرهنگ خود مسلمانان را در كنار عوامل بيروني به عنوان مهم ترين علل حاشيه نشيني زنان ذكر نمود. در واقع هر چه مسلمانان از قرآن و سنت نبوي و علوي فاصله گرفته اند به همان نسبت زنان نيز در عرصه هاي عمومي محجور مانده اند به عبارت ديگر نويسنده اين سطور فرهنگ اصيل اسلامي را از فرهنگ مسلماناني كه بر سر راه حضور زنان در عرصه هاي عمومي مانع ايجاد مي كنند جدا مي سازد. اين در حالي است كه در جوامع مسيحي و غربي هر چه مسيحيان از مسيحيت كليسايي دور شدند به همان اندازه دروازه فعاليت هاي، عمومي به روي آنها باز شد، كه در سطور ذيل به چگونگي نگاه مسحيت و فلسفه غرب به زن و و چرايي و چگونگي حضورشان در عرصه هاي عمومي پرداخته شود . جايگاه زن در مسيحيت بر خلاف قرآن ،انجيل مجموعه اي از قواعد اخلاقي است و كمتر به مباحث سياسي و اجتماعي پرداخته است و در رابطه با حضور زنان در اين عرصه ها نيز كلام خاصي ندارد و آنچه در اناجيلي كه بعد از حضرت عيسي نوشته شدند به چشم مي خورد بيشتر احكامي است كه توسط خود بزرگان مسيحيت نوشته شده است و حتي در سيره حضرت عيسي نيز عنايتي به حضور زنان در اين عرصه ها نشده است. اما به طور كلي نگرش مسيحيت به زن را مي توان از داستان خلقت و چگونگي هبوط آدم به كويرستان زمين درك كرد. در مسيحيت نيز مانند يهوديان زن را مسئول گناهكاري آدم دانسته اند در سفر پيدايش جمله 11 و 12 چنين مي خوانيم: «زني را كه تو به من دادي تا همراه من باشد، از ميوه آن درخت به من داد و من آن را خوردم.» بنابراين حوا باعث سقوط آدم گرديد و در حقيقت او مسئول گناهان بشر است و خدا ناگزير است تا تنها پسرش را به نام عيسي مسيح بفرستد تا به دار آويخته شود با خون خودش گناهان بشر را كه زن مسئول آن است، بشويد.(26)!! كاتوليك ها معتقدند كه جز مريم مقدس ساير زنان فاقد روح هستند و زنان و برزخ ميان انسان و حيوانند. در سال 586 ميلادي انجمني در همين مورد كه آيا زن داراي روح است يا نه تشكيل شد و سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه زن انساني است كه براي مرد آفريده شده است و همچون اطفال قيم لازم دارد و شهادت نيز نمي تواند بدهد، معذالك مسيح را براي زن حقوقي قائل شده و هم چنان كه زن را موظف ساخته كه حق شوهر را ادا نمايد به مرد نيز تكليف نموده كه حقوق زن را محترم شمارد اما در اين دين كراراً به اطاعت زنان از شوهران تاكيد و تصريح شده است.(27) يكي از پايه هاي مرد سالاري در مسيحيت تثليث است، خداي پدر و خداي پسر هر دو ذكورند و همين امر موجب پيدايش نوعي تفكر مرد سالارانه در انديشه مسيحي شده است.(28) هويت زن مسيحي را مي توان با خوانش عهد عتيق و عهد جديد فهميد. در عهد جديد، هويت زنان با آرزوي باكره بودن كه بنياد رهبانيت است گره خورده است. عيسي آشكار نمود كه ثمره بكارت ايمان است، زن از مرد آفريده شده است و موافق و معاون مرد است.(29) در مسيحيت رابطه زن با مرد رابطه مسيح با كليساست، مسيح مي گويد: «اي زن ها از شوهران تان اطاعت كنيد چنان كه كليسا مطيع مسيح است.» (30) در مسيحيت زنان موجوداتي مستقل نيستند و حق حضور در عرصه هاي عمومي را ندارند و صرفاً مي توانند در اجتماعات عبادي حضور يابند البته اين حضور به شرط رعايت سكوت است و اگر سئوالي هم داشته باشند بايد از شوهران شان بپرسند نه از كليسا. در مسيحيت زن بايد سكوت كند مبادا بر مرد مسلط شود و نيز مرد به جهت زن آفريده نشده بلكه زن براي مرد آفريده شده است.(31) در مسيحيت زن نمي تواند تعميد دهد و كشيشي زن ممكن نيست، زنان نمي توانند به مردان چيزي (مطالب مذهبي) ياد دهند زيرا باعث تسلط زنان بر مردان مي شود. در انجيل مطالب زيادي درباره حقوق زنان وجود ندارد، اين پروتستانيسم بود كه به عبارتي فقه مسيحي را بر اساس عرف بنياد نهاد و هويت زن دچار تحول شود و زن و مرد برابر شدند.(32) زن در كلمات بزرگان و آباء مسيحيت حريص و عصيانگر، راه ورود شيطان كه احتمالاً به صورت الهي خلق نشده ذاتاً ناقص و حقير و مانند كودكان وابسته به مردان است. (33) زن در فلسفه غرب فلسفه غرب واجد يك نگرش ايدئولوژيك به هستي است. منظور نظر ما از ايدئولوژي همان مفهومي است كه ژاك دريدا فيلسوف فرانسوي از اين واژه استعمال مي كند يعني يك نوع گرايش به مركز و مدار كه ما را مجبور به تقابل هاي پايگاني مي كند. در حقيقت اين تقابل هاي دوگانه، هستي را به دو نيمه سپيد و سياه تقسيم مي كنند و رديف اول اين طيف ها – فرهنگ – عقل، معقول، مرد ... در نيمه سپيد و رديف دوم اين طيف ها – طبيعت، احساس، غيرمعقول، زن و ... در نيمه سياه هستي قرار مي گيرد. دريدا در نقد فلسفه غرب كه آن را بر پايه متافيزيك حضور استوار مي داند معتقد است اهميت اين حضور به محوري بودن لوگوس بر مي گردد. «لوگوس» در زبان يوناني، داراي معاني گوناگوني چون خرد، منطق، قوه عقلي، تناسب، تقارن و كلام است. دريدا اين واژه را با سانترم centrum به معني محور، مركز و مدار درهم آميخت و واژه لوگوسانتريسم را به عنوان نماد گرايش متافيزيك غرب به عقل، كلام، منطق و تقارن به كار گرفت وي تلاش كرد با استفاده ها از ابزار بنيان فكني (ساختار شكني) لوگوسانتريسم (كلام محوري) فلسفه غرب را در هم ريزد. (34) در اين راستا، دريدا فلسفه غرب را از يونان تا عصر روشنگري كه نماد اصلي مدرنيته است به چالش كشيد. ردپاي متافيزيك حضور و تبعات ناشي از آن را از غرب باستان تاكنون مي بينيم در فلسفه غرب ، عقل مقوله اي كاملاً جنسي است و هرگز بر بستر زنانه جاري نشده است بلكه اين عقل، عقلي كاملاً مذكر است و چون حضور در عرصه هاي عمومي فقط مختص انسان هاي عاقل بوده است و زن نيز از اين مقوله بهره اي نبرده است پس با مقدمات زير زن را از حضور در عرصه هاي عمومي محروم نمودند: مقدمه اول: عرصه عمومي، عرصه اي عقلاني است مقدمه دوم: زنان فاقد عقل هستند نتيجه: زنان نبايد در عرصه هاي عمومي مشاركت داشته باشند. در يونان باستان، مردانگي كه نشان طرز فكر روشن و متعين بود و زنانگي نشان مبهم و نامتعين بودن. در جدول امتداد فيثاغورس كه در سده ششم پيش از ميلاد ترسيم كرد، ده قسم اضداد وجود داشت: محدود/نامحدود، فرد/زوج، واحد/كثير، راست/چپ، مرد/زن، سكوت/حركت، مستقيم/ منحني، روشن/تاريك، خوب/بد، مربع/مستطيل به اين ترتيب «مرد»، «زن» نيز نظير ساير واژه هاي متضاد در اين جدول رده هايي نبودند كه مستقيماً به كار توصيف بيايند، «مرد» هم نظير ساير واژه هاي هم رديف خود در اين جدول، برتر از واژه مقابل خود به شمار مي آمد، علت برتري آن رابطه اي بود كه با تضاد بين صورت و بي صورتي داشت و از اصول اوليه فيثاغوريان بود. (35) در بيان اساطيري افلاطون به روايت تيمائوس، اشاراتي به تمايز دو جنس از حيث عقل كيهاني هست كه تصوري والا نزد اوست. به زعم افلاطون، بازتاب نظم و عقل عالم در نفس زن صراحت كمتري دارد تا در نفس مرد، نفس زن از نفس درمانده مرداني مايه مي گيرد كه نصيبي از عقل نبرده اند. (36) افلاطون در كتاب قوانين زنان را موجوداتي مي داند كه استعداد و قابليت كمتري در كسب فضايل نسبت به مردان دارند و به خاطر طبيعت فاسدشان مي بايست تحت تعليم هاي ويژه قرار گيرند. (37) افلاطون از يك طرف از برابري زن و مرد حمايت مي كرد اما از طرف ديگر خدايگان را سپاس مي گفت كه مرد آفريده شدن نه زن! (38) در ديدگاه سلسله مراتبي و پدر سالارانه ارسطو به جامعه نيز، زن موجودي درجه دوم است و همان نقش و وظايفي دارد كه در جامعه يونان عهده دار بود. جامعه يوناني آن زمان جامعه اي بود كه زنان هيچ امتيازي نداشتند و بدون هيچ ملاحظه اي سركوب مي شدند. در مقابل اين مردان بودند كه سرنوشت زنان را رقم مي زند و بر آن مسلط بودند. در هرم تدريج صعودي و سلسله مراتبي ارسطو، زنان در قاعده دوم و همرديف كودكان، بردگان، حيوانات و كالاها قرار گرفته اند.(39) ارسطو متاثر از تعصبات زمان خويش معتقد بود زن و بنده بر اساس طبيعت خود محكوم به اسارت بوده و سزاوار شركت در كارهاي عمومي نيستند. (40) نقش زنان در جامعه يونان را هومر به درستي بيان مي كند. وي مي گويد: زنان به طور طبيعي جنس دوم محسوب مي شوند و وظايف آنان محدود به باروري و خانه داري است و مردان ايفاگر نقش مديريت اجتماعي و سلطه هستند. (41) آگوستين قديس اگر چه سعي در پذيرش برابري روحي و معنوي انسان ها مي نمايد و با هر گونه تفسيري درباره خلقت جداگانه زن كه اسباب فرومايه نشان دادن هدف عظيم خداوندي در آفرينش تفاوت هاي جنسي مي شود مخالف بود اما سخت به دنبال توجيهي براي تفسير انقياد زن نسبت به مرد از منظر كتاب پيدايش بود. (42) آكوئيناس نيز علي رغم اينكه زن را نماد صورت پست يا حضور كمتر عقلانيت نمي داند اما در «جامع اللهيات» بر اين گفته ارسطو صحه مي گذارد كه زن را به درستي نمي توان پارسا دانست زيرا زنان به علت بي ثباتي عقلي و چون به آساني عنان از دست مي دهند و فوراً به دنبال خواهش هاي نفساني مي روند افرادي متزلزل اند. (43) هگل نيز معتقد به پيوند ميان مرد بودن و كسب يا دستاورد است. البته در تفكر غربي نفس مرد بودن نوعي دستاورد به شمار مي آيد كه با گستن از وضعيت «طبيعي تر» زنان حاصل مي شود.(44) در نظرديويد هيوم فيلسوف طبيعت گراي انگليسي نيز زنان وابسته به انفعال خصوصي اند زيرا رئيس خانواده كه مرد است از طرف آنها فزونخواهي خصوصي را دنبال مي كند. تعبير هيوم از عقل تلازم هايي با مرد بودن پيدا مي كند. (45) روسوهم مانند اسلاف زن ستيز خود، زنان را منبع بالقوه بي نظمي مي داند كه به دست عقل بايد رام شوند در نامه به دالامبر به گلايه مي گويد كه «هيچ قومي از بد مستي نابود نشده، مايه هلاك همه اقوام بي نظمي زنان است. (46) روسو معتقد است قوه تعقل زنان براي درك انديشه هاي تحريري كاملاً ضعيف و ناقص است. (47) وضعيت اجتماعي زن در گفتار روسو مشخص است، چرا كه جايگاه مناسب آنها انزوا در محدوده خانه است و بديهي است در اين شرايط آنان از هيچ گونه امكاناتي براي شركت در اجتماعات و حق زندگي مدني برخوردار نيستند، بنابراين عقلاني نيست تا از زنان كه از ديد روسو توانايي شان از شوهرانشان سرچشمه مي گيرد انتظار داشته باشيم كه بتوانند به صورت شهروندي واقعي درآيند. (48) توماس هابز و جان لاك نيز علي رغم اينكه سعي در پذيرفتن حق براي همه انسان ها دارند اما با پذيرش سلطه مطلق مرد بر زن در خانواده، دچار تناقض در مباحث خود مي شوند. (49) فرويد هم، رشد اخلاقي زنان را كمتر از مردان مي داند و تمام ويژگي هايي كه در طول تاريخ به زنان نسبت داده شده است از قبيل اينكه آنها كمتر از مردان، عدالتخواه هستند، كمتر آماده اند به شرايط سخت تن دهند و در قضاوت هاي خود بيشتر از مردان تحت تأثير عطوفت و يا خصومت خويشند را ناشي از نحوه خاص شكل گيري اَبَر خود زنان مي داند. (50) زن در فلسفه نيچه هم مظهر فريب و دروغ است و اصلي ترين هنر زنان فريب و دروغ است. نيچه براي زن وجودي مستقل قائل نيست و معتقد است كه مرد است كه تصوير زن را براي خود مي آفريند و زن تنها خود را با اين تصوير منطبق مي سازد. (51) از آنجا كه زن در اين فلسفه فاقد قوه تعقل و شعور اجتماعي است پس ديگر نمي توان به جايگاه زن در عرصه هاي عمومي از ديدگاه اين فلسفه پرداخت. زنان غربي و حضور در عرصه هاي عمومي هيچ كس نمي تواند حضور چشم گير و قابل توجه زنان غربي در عرصه هاي عمومي را انكار كند . مثلا آنها در مقايسه با زنان جوامع توسعه نيافته ، خصوصا جوامع اسلامي در قواي سه گانه (مجريه، مقننه، قضائيه) و در پست هاي مهم و حساسي حضور دارند و يا در فعاليت هاي اجتماعي و اقتصادي در رده هاي مختلف مديريتي فعالند و در عرصه هاي نظامي نيز سربازان زن، خلبانان زن، فرماندهان زن و يا در شكل انتظامي آن پليس و كارآگاهان زن را نيز مي بينيم . اما اين حضور و قابليت را نه تنها مسيحيت و فلسفه غرب تائيد نمي كنند بلكه در واكنش به الهيات زن ستيز مسيحيت و ادبيات مرد سالار حاكم بر فلسفه كه منجر به حاشيه نشيني زنان شده بود بسترهاي لازم براي حضور زن در فعاليت هاي عمومي فراهم شد. مثلا جنبش زنان در غرب قرنها با نگرش هاي كليسايي و فلاسفه زن ستيز غرب مبارزه نمود تا توانست حق راي برابر با مردان را براي زنان كسب كند . بنابراين اگر امروز زنان در جامعه غربي حضوري فعال در عرصه هاي عمومي دارند تحت تاثير شرايط خاص حاكم بر جامعه غربي بوده است. مثلا دو حادثه مهم انقلاب صنعتي و جنگ هاي جهاني اول و دوم در كشاندن اجباري زنان به صحنه هاي عمومي نقش بسيار مهمي ايفا نمودند كه در ذيل به آنها اشاره مي كنيم . انقلاب صنعتي آغاز حضور اجتماعي زنان در غرب انقلاب صنعتي مهم ترين تحول را در شكل سنتي خانواده ايجاد نمود و آن را به طور جدي به چالش كشيده كاركردهاي آن را به سطح جامعه انتقال داد و از قبل اين انتقال بزرگترين تغيير را در نگرش زنان ايجاد نمود. سرمايه داران و كارخانه داران به دليل دستمزد كمتر زنان از آنها دعوت كردند تا مشغول كار شوند و براي جلب نظر آنها سر و صداي زيادي پيرامون حقوق زنان به راه انداختند و خواستار حق مالكيت زن نسبت به در آمد و اموال خود شدند و براي اينكه مادران به خاطر تنها ماندن فرزندان كوچك خود از كار در بيرون خانه صرف نظر نكنند مهد كودك، شيرخوارگاه و ... تاسيس كردند تا مردان با خيالي آسوده در محيط كار حاضر شوند. بر اثر اين تبليغات زنان زيادي وارد بازار كار شدند و اين روند تا به امروز نيز ادامه يافته است. به طوري كه در حال حاضر در كل دنيا دو سوم تا سه چهارم كار توسط زنان انجام مي شود. اما فقط 10% در آمد جهان به زنها تعلق دارد .(52) زنان براي نخستين بار از خانه هايشان بيرون آمدند و به انجام كار در بيرون از خانه مبادرت نمودند، با آن كه صاحبان سرمايه، مشاغل طاقت فرسا و سختي را به زنان واگذار نمودند و در قبال آن دستمزد اندكي را به زنان مي دادند اما زمينه فعاليت اجتماعي زنان مهيا شد و به تبع آن عرصه رقابت با مردان نيز برايشان هموار گشت. (53) اما اين حضور ناگهاني و نابرابر باعث قرار گرفتن نيروي ارزان زنان در مشاغل سخت و طاقت فرسا شد به اين ترتيب اگر تمدن غرب باب عرصه هاي عمومي را به روي زنان گشود به علت نياز سرمايه داري به نيروي ارزان زنان بود. ويل دورانت آزادي زنان را از عوارض انقلاب صنعتي مي داند و سپس به سخن خود چنين ادامه مي دهد: زنان، كارگران ارزانتري بودند و كارفرمايان آنان را بر مردان سركش سنگين قيمت ترجيح مي دادند.يك قرن پيش در انگلستان كار پيدا كردن براي مردان دشوار گشت اما اعلان ها از آنها مي خواست كه زنان و كودكان خود را به كارخانه ها بفرستند. نخستين قدم براي آزادي مادران بزرگ ما قانون 1882م بود. به موجب اين قانون زنان بريتانياي كبير از امتيازيي سابقه اي برخوردار مي شدند و آن اين كه پولي را كه به دست مي آوردند حق داشتند براي خود نگه دارند اين قانون اخلاقي عالي مسيحي را كارخانه داران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان انگلستان را به كارخانه ها بكشانند. از آن سال تا به امسال سودجويي مقاومت ناپذيري آنان را از بندگي و جان كندن در خانه رهانيده، گرفتار جان كندن در مغازه ها و كارخانه ها كرده است... (54) سرمايه داري و قواعد حاكم بر آن نيز در تهي نمودن زنان از هويت و ماهيت خود نقش بسيار مهمي ايفا نموده است. به واسطه نگاه مردانه اي كه در بافت جوامع تنيده شده اكثريت زنان بيشتر از آن كه در خيل انبوه مصرف كنندگان قرار گيرند در گروه مصرف شوندگان جاي مي گيرند و در مسير سبقت جويي بر نرينگان به چنان ذلتي تن مي دهند كه كمال مطلوب نرينه سالاري سرمايه داري است اين به آن معنانيست كه زنان قابليت پذيرش و جذب دستاوردهاي علمي و فرهنگي عصر جديد را نداشته اند بلكه به اين معناست كه حاكميت نرينه سالاري سرمايه داري با نگاهي نرينه به ارزيابي همه چيز از جمله فعاليت هاي انساني و در نهايت توانايي هاي زنانه مي پردازد.(55) به اين ترتيب زن غربي اگر چه مانند آغاز انقلاب صنعتي در مضيقه و فشار نيست اما براي حضور در عرصه هاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي هزينه اي گزاف به نام هويت و زنانگي خود مي پردازد. مع الاسف نحله هاي راديكال جنبش زنان يكي از مهلك ترين ضربات را بر پيكر هويت زن غربي وارد نمودند. جنبش آزادي زنان (فمنيسم) اگرچه در به چالش كشيدن الهيات مسيحي و متافيزيك حضور حاكم بر فلسفه غرب موفق عمل نمود و توانست زن را به عنوان جنسي در حاشيه و مادون مرد وارد متن اجتماع نمايد اما در اين رهگذر خود خالق مشكلات مضاعفي براي زنان شد كه در ذيل به چند نمونه از آن اشاره مي كنيم. 1ـ اين نهضت در مراحل آغازين به جاي تاكيد بر هويت انساني زنان، تمام تلاش خود را صرف اثبات برابري زن و مرد در تمام ابعاد نمود و سعي ننمود متناسب با توانايي ها و ويژگي هاي زنانه مطالبات سياسي و اجتماعي آنان را مطرح نمايد. 2ـ خانواده به اشتباه به عنوان ابزار اصلي ستم بر زنان از طريق بردگي جنسي و مادري مطرح و راي به انهدام آن داده شد. 3ـ تأكيد افراطي بر جدايي زنان از جامعه مردان و تبليغ يك نوع فرهنگ زنانه كه مبتني بر واقعيات زندگي زنان نبود. 4ـ آماده كردن بسترهاي لازم براي كالايي شدن زن با تأكيد بر قيد گريزي جنسي و مالكيت زنان بر جسم خود. به طوري كه امروز در جامعه سرمايه داري در سايه آزادي زنان، بازار مبادله سكس رونق يافته و ما شاهد توسعه پر حجم روسپي گري هستيم. 5ـ فمينيسم، شرايط حضور زنان در عرصه هاي عمومي را به قيمت گزاف پذيرش همجنس گرايي، روسپي گري و انحرافات جنسي مهيا نموده است. اگر زنان در گذشته در حصار فرهنگ ايدئولوژيك و پدر سالار حاكم بر خانواده بودند امروز در حصار فرهنگ قيد گريزي هستند كه هويت مادري و همسري آنها در عوض حضور آزادانه در اجتماع از آنها گرفته است و آنها به كالاهايي پولساز براي سرمايه داران بزرگ تبديل شده اند. نهضت آزادي زنان تاكنون نتوانسته است زنان را با رعايت شئون انساني آنها به عرصه هاي اجتماعي و سياسي وارد نمايد و مانع استفاده ابزاري از آنها شود. زن غربي و جنگ حضور زنان غربي در جبهه هاي جنگ و در دفاع از جامعه خود نه به پشتوانه تعاليم مسيحيت است و نه در بطن فلسفه غرب مورد تائيد قرار گرفته است بلكه همان طور كه اشاره شد زن در مسيحت و فلسفه غرب فاقد عقلانيت، توانايي و قابليت حضور در عرصه هاي عمومي فرض شده است اما حضور چشم گير وي در جبهه هاي جنگ به زمان وقوع جنگ جهاني اول بر مي گردد. طي جنگ هاي جهاني اول و دوم نقش زنان در امور مربوط به جنگ و صنعت بيشتر بود و به علت كمبود مردان در هر دو جبهه، زنان به ايفاي نقش پرداختند. با وقوع جنگ دوم جهاني، دو واقعه مهم رخ داد: اولا به دليل حضور مردان در عرصه هاي نبرد زنان فرصت بيشتري را براي ورود به مشاغل اقتصادي و اجتماعي به عنوان سرپرستان جديد خانواده پيدا كردند و ورود آنها در بازار كار بافت اقتصادي جامعه را دگرگون نمود و بعد از جنگ تلاش براي باز گرداندن آنها به محيط خانواده به شكست انجاميد، ثانيا بعد از جنگ مسئله برابري زن و مرد به طور جدي تري دنبال شد. بعد از اين ديگر حضور زنان در ارتش فقط به زمان جنگ محدود نشد و در زمان صلح نيز در رده هاي مختلف نظامي مشغول به خدمت شدند. اگر چه بسياري اين حضور را سندي بر اهميت جوامع غربي به زن و حقوق او قلمداد مي كنند اما به شهادت خود غربي ها اين حضور همراه با خشونت هاي جنسي، روسپي گري تحميلي و مشكلات روحي و رواني فراوان براي زنان بوده است و بدون لحاظ كردن تفاوت هاي جسمي و روحي زنان با مردان آنها را وادار به انجام فعاليت هاي سخت نظامي و همپاي مردان مي نمايند. از طرف ديگر امروز ديگر نمي توان حضور زنان نظامي آمريكايي و اروپايي را در قالب دفاع از كشورهاي شان در مقابل تجاوز توجيه نمود بلكه آنها در قالب ارتش هاي متجاوز كشورهايشان در جهان سوم از جمله عراق و افغانستان حضور دارند اين در حالي است كه در اسلام نه مردان و نه زنان نمي توانند در جنگ هاي تجاوز كارانه شركت كنند. نظاميان زن در كشورهاي غربي از جمله نظاميان زن آمريكايي با مشكلات عديده اي مواجه هستند كه ناشي از عدم توجه به شأن و هويت زنانگي آنهاست. بر اساس آمار پنتاگون بيش از صد و هشتاد هزار زن در عراق و افغانستان و ديگر مناطق خدمت مي كنند كه حدود يازده درصد نيروي اعزامي آمريكا را تشكيل مي دهند اين تعداد در جنگ ويتنام هفت هزار و پانصد نفر بودند كه اكثراً بعنوان پرستار به منطقه اعزام مي شدند . تعداد اين افراد در جنگ خليج فارس به چهل و يك هزار نفر رسيد اما تعداد كمي از زنان اعزام شده به جنگ در سال هاي گذشته شاهد صحنه هاي واقعي نبرد و يا استرس هاي جانبي مانند اعزام هاي متناوب به جنگ بودند اما حضور آنها در عراق حد و مرزي ندارد. (56) سربازان زن آمريكايي هم اخيراً به جمع افرادي پيوسته اند كه به علت تروماها و مشكلات روحي و رواني بعد از جنگ براي درمان به مراكز بهداشتي مراجعه مي كنند و عده زيادي از آنها از جنگ و در موارد متعددي از سوء استفاده هاي جنسي مافوقان و يا حتي زير دستان خود آسيب ديده اند. در سال 2006، دويست ويك مورد تجاوز در عراق و افغانستان ثبت شد، اين آمار در سال 2005 ، صدو شصت و هفت مورد ثبت شده كه آمار واقعي بسيار بيشتر از آن است.(57) بر اساس آمار پنتاگون تا كنون صد زن آمريكايي در عراق و افغانستان كشته و پانصد و هفتاد نفر نيز زخمي شدند ، اما عواقب رواني اين جنگ ها بسيار گسترده تر از عواقب جاني آن بودند. 14 درصد كل سربازاني كه سال گذشته به علت اختلال ها و ضربات روحي و رواني ناشي از جنگ مورد درمان قرار گرفته اند زن بودند. اين در حالي است كه روانشناسان به علت احساسات قوي تر زنان به توانايي روحي كم تر آنها در تحمل مسايل جانبي جنگ نسبت به مردان معتقدند و اعلام مي كنند كه زنان نسبت به مردان آسيب بيشتري را پذيرا هستند.(58) در واقع در غرب با زنان به عنوان اسلحه و هدف جنگ برخورد مي شود. زن و سياست در غرب زنان در غرب، قرن هاي متمادي واجد حقوق برابر با مردان نبودند، به عبارت ديگر آن ها از جرگه شهروندان حذف شده بودند. الهيات زن ستيز مسيحيت و فلسفه مرد سالار غرب نقش موثري در حاشيه نشيني زنان ايفا نمودند. موج اول فمنيسم كه از اوايل قرن 19 تا اندك زماني بعد از جنگ جهاني اول ادامه يافت هدف اصلي خود را بدست آوردن حق راي براي زنان اعلام نمود ، زيرا اين باور وجود داشت كه اگر زنان بتوانند راي بدهند تمامي شكل هاي تبعيض يا تعصب جنسيتي به سرعت محو خواهد شد.(59) در دهه 1920 مفهوم ((زن جديد)) به عنوان برداشتي از زن كه ناظر بر الگوي نوين از زن بود مطرح شد. زن جديد حق راي داشت و آن را اعمال مي كرد به دنبال يافتن كار در خارج خانه بود و نيز خود را مانند مردان از لحاظ جنسي آزاد مي دانست. به نظر مي رسد كه اين برداشت نمايندگان برابري خواه بود كه مي خواست زنان در همه شئون مانند مردان باشند و تفكيك سپهرهاي خاص زنان و مردان و نيز اخلاقيات خاص زنان و مردان از ميان برداشته شود. (60) جنگ جهاني اول نفرت از خشونت و ميل به انعطاف و نرمي را در افكار عمومي ملل جنگ زده تشديد كرد و چون روحيات مردانه را در بروز خشونت موثر مي دانستند زمينه طرح حضور زنان در عرصه سياست و برخورداري آنان از برابري قانوني شدت يافت اما تا شروع جنگ جهاني دوم هنوز برابري سياسي زن و مرد مقبوليت عام نداشت.(61) امروز زنان غربي از مرحله «سياست آرا» كه بر اساس آن زنان صرفاً راي دهنده هستند عبور نموده اند و به مرحله «سياست حضور» كه در آن زنان حضور فعال در عرصه قدرت دارند قدم نهاده اند در اين مرحله زنان به پست هاي بالاي سياسي نيز مي رسند. اما در اين رهگذر نبايد چند نكته اساسي را فراموش كرد اولاً اين حضور به لحاظ كمي در مقايسه با مردان بسيار كم و حتي انگشت شمار است، ثانياً در غرب زنان هنوز نتوانسته اند به لحاظ فكر سياسي مستقل كنند و به شدت تحت تاثير احزاب سياسي مرد محور هستند و راي عظيم آنها در خدمت به قدرت رسيدن مردان سياست است و از اين لحاظ نسبت به جهان سوم پيشرفتي نداشته اند، ثالثاً حتي بسياري از زنان سياستمدار غربي نيز به جاي آن كه مولد فكر و انديشه خاص و انساني و مبتني بر شان زنانه خود باشند خود به ابزار تبليغاتي حزبشان تبديل شده اند و بحران اخلاقي غرب دامن اين سياستمداران زن را نيز به شدت آلوده است و آنها در جريان رقابت سرمايه داران بزرگ به حراج گذاشته شده اند. خانم تانيا كانديداي حزب NEF بلژيك يكي از اين سياستمداران است . وي براي جلب آراء مردم اين كشور ضمن وعده ايجاد اشتغال براي چهارصد هزار بلژيكي قول داده است با اولين چهل هزار نفري كه به او راي دهند نوع خاصي از سكس داشته باشد وي تمام پوسترها و عكس هاي تبليغاتي خود را برهنه عرضه نموده است.(62) در واقع زنان در عرصه قدرت و سياست به ابزاري براي به قدرت رسيدن احزاب و گروه ها تبديل شده اند. نتيجه گيري بر اساس آنچه در متن پژوهش آمد مي توان در مقايسه نگرش اسلام و غرب درباره حضور زن در عرصه هاي عمومي (اجتماعي، سياسي و دفاعي) نكات زير را مطرح نمود. 1ـ زن در متن كتاب و سنت پيامبر واجد سرشتي يگانه و واحد با مرد است اما در مسيحيت سرشتي مادون مرد دارد. 2ـ بر اساس كتاب و سنت رسول الله، زن در جامعه اسلامي به لحاظ حق حضور در عرصه هاي عمومي همان جايگاهي را دارد كه مردان جامعه اسلامي دارند در حالي كه در مسيحيت و فلسفه غرب زن موجودي فاقد تعقل و قابليت حضور در عرصه هاي عمومي است. 3ـ در جوامع اسلامي، زماني در حق زن اجحاف شده و او را از حضور در عرصه هاي عمومي محروم كرده اند، كه از تعاليم كتاب خدا و سنت رسول الله غفلت شده است، در صورتي كه در جوامع غربي، با دوري از تعاليم مندرج در اناجيل و كلام بزرگان مسيحي فرصت حضور زنان در عرصه هاي عمومي فراهم شده است. 4ـ اسلام با پذيرش حضور زنان در عرصه هاي عمومي، بر حفظ شأن و كرامت انساني آنان تأكيد بسيار نموده است در حالي كه حضور زنان در غرب كه در سايه نهضت آزادي زنان (فمينيسم) شكل گرفت همراه با هتك حرمت زنان و ناديده گرفتن شأن انساني آنها بوده است. 5- در اسلام، خانواده و هويت مادري و همسري زنان مانعي بر سر راه حضور موفق و تأثيرگذار آنان در عرصه هاي عمومي قلمداد نمي شود. اما در غرب و خصوصاً در باورهاي فميسنيم راديكال خانواده اصلي ترين مانع اين حضور قلمداد شده است. 6- اسلام با پذيرش تفاوت هاي فيزيولوژيكي و رواني زن و مرد و تأكيد بر اهميت و ارزشمندي اين تفاوت ها، حضور در عرصه هاي عمومي را مبتني بر ميزان توانايي آنها مطرح مي كند اما در غرب خصوصاً در ميان نحله هاي راديكال فمينيسم ، تأكيد ناشيانه اي بر برابري كامل زن و مرد و انتظارات يكسان از هر دو مي شود كه اين به تحميل شرايط طاقت فرسا و سخت بر زنان منجر مي گردد. 7- از نظر اسلام حضور زنان در عرصه هاي عمومي، حضوري مبتني بر حق و قابليت زنان است، اما در غرب، اين حضور مبتني بر شايستگي زنان نيست بلكه محصول نيازهايي است كه تحولات اجتماعي و اقتصادي از رنسانس تاكنون پديد آورده است. مثلاً اگر زماني از خود مداري، برابري، آزادي، حق مالكيت و تساهل سخن گفته مي شود به علت اين است كه طبقات متوسط شهري چنين خواسته هايي دارند و اگر در عصر روشنگري به حقوق زنان بي اعتنايي مي شود عمدتاً به دليل عدم نياز بورژوازي به نيروي زنان در عرصه اجتماع و اقتصاد است.(63) 8- از نظر اسلام حضور زنان در عرصه هاي عمومي نبايد به شان و كرامت زن خدشه اي وارد كند در حالي كه در غرب زنان به عنوان وسيله اي تبليغاتي در خدمت به قدرت رسيدن احزاب و گروه هاي مختلف مورد بهره برداري قرار مي گيرند . منابع: 1)جوادي آملي، عبدالله، زن در آئينه جلال و جمال، مركز نشر فرهنگي رجاء، 1371 چاپ دوم، صص 85 و 87 . 2)پيشين، ص 68. 3)جمعيت زنان جمهوري اسلامي، نگرشي گذرا به زن در مقام زن در جهان آفرينش، انتشارات هاد، اسفند 1368، چاپ اول، ص 19-20 4)مهريزي، مهدي، زن در انديشه اسلامي، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1385، چاپ دوم، ص 80-81. 5)دشتي، محمد، ترجمه نهج البلاغه، انتشارات مشرقين، تابستان 1379، چاپ سوم؛ 229 6)پيشين، مهريزي، مهدي، ص 82-83. 7) همان. 8)لمبتن، ان كي اس، دولت و حكومت در دوره ميانه اسلام، ترجمه علي مرشدي، تهران: انتشارات تبيان، 1379، چاپ اول، ص 28 9)آيت اللهي، زهرا، زن، دين و سياست، سفير صبح، 1380، چاپ اول، ص 26. 10)پيشين، ص 25. 11)پيشين، ص 23. 12)پيشين، ص 24- 25. 13)پيشين، ص 27. 14)پيشين، نهج البلاغه، خطبه 127. 15)پيشين، آيت اللهي، زهرا. 16)مهريزي، مهدي، زن، نشر خرم، 1377، چاپ اول، ص 101. 17)www.tebyan.net 18)www.tebyan.net 19)پيشين، آيت اللهي، ص 46، 55، 56، 57. 20)محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، انتشارات الكتب الاسلاميه، بهار 1364 جلد 3، چاپ چهارم، ص 360، 410، 432، 433 . 21)محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، انتشارات الكتب الاسلاميه، بهار 1364، جلد 5 – چاپ چهارم، ص 80-81 22)پيشين، صص 306-307 23)محمدي، جلال، حسين رهبر نهضت كربلا، انتشارات ساحل، 2536 ، ص14 24)شريعتي، علي، شهادت، انتشارات حسينيه ارشاد، اسفند 1350، صص28-30. 25)مراجعه شود به: بهشتي، احمد، زنان قهرمان، انتشارات مفيد، جلد دوم. 26)دوست محمدي، هادي، شخصيت زن از ديدگاه قرآن، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، زمستان 1368، چاپ اول، ص 41-42 . 27)www.tebyan.net 10/9/86 28)صادقي، هادي، «ملاحظات» در دانش هاي، فمينيستي، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، 1382، چاپ اول، ص 193. 29)http://keyhoo.wadpress.com/ 10/9/86. 30)همان. 31)http://rahemasih.blogfa.com/ 8/9/86. 32)http://keyhoo.wadpress.com/ 9/9/86. 33)http://rahemasih.blogfa.com/ 9/9/86. 34)ضيمران، محمد، ژاك دريدا و متافيزيك حضور، انتشارات هرمس، 1379، چاپ اول، ص 186. 35)لويد، ژنويو، عقل مذكر، ترجمه محبوبه مهاجر، نشرني، 1381، چاپ اول، صص 27-28. 36)پيشين، ص30 37) مولير آكين، سوزان، زن از ديدگاه فلسفه سياسي غرب، ترجمه ن، نوري زاده، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ اول، ص 102 . 38)www. Porsojoo.com 13/9/86 39)پيشين، موليرآكين، سوزان، ص 136. 40)www. Porsojoo.com 13/9/86 41)پيشين، لويد، ژنويو، ص 19. 42)پيشين، موليرآكين، سوزان، ص 60. 43)پيشين، موليرآكين، سوزان، ص 69 . 44)پيشين، لويد، ژنويو، ص 71. 45)پيشين، ص 91 . 46)پيشين، ص 101 . 47)پيشين، ص 142. 48)پيشين، ص 101. 49)پيشين، مولير آكين، سوزان، صص 278-282. 50)freud, s. (1925) some psychical cones quences of the anatomical distinction between the seues, in stra chey, j .(ed.) (1966. 74) the standard Edition of the complete psychological works of Sigmund freud, volxIx, London, hogarth pree, pp. 257.g 51)شاهنده. نوشين، «نيچه و فمنيسم معاصر» فصلنامه فرهنگ، سال 11، شماره 42، زمستان 1380، ص95. 52)www.tebyan.net 53)احمدي خراساني، نوشين، «نفت، تجارت و اسارات زن» در زنان زير سايه پدر خوانده ها، نشر توسعه، 1380، چاپ دوم، ص 68 . 54)مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام ، انتشارات صدرا، پاييز 1365، چاپ پنجم، صص 20- 19. 55)احمدي ، مسعود ، چكيده انديشه ها ، شماره 5 ، 16/12/71 ، ص 63 56)www.irandefence.net86/11/2 57)همان 58)همان 59)هي وود، اندرو، در آمدي بر ايدئولوژي هاي سياسي، ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي» تهران: انتشارات وزارت خارجه، 1379، ص 411. 60)مشيرزاده، حميرا، از جنبش تا نظريه اجتماعي، تاريخ دو قرن فمنيسم، نشر شيرازه، 1382، چاپ اول، صص 155-156. 61)نگاهي به فمنيسم «2»، موسسه فرهنگي طه، انتشارات موسسه فرهنگي طه، آذر 1377، چاپ اول، ص 9. 62)www.esriran.com 2/11/86 63)براي اطلاعات بيشتر مراجعه شود به: زيبايي نژاد، محمدرضا و سبحاني، محمدتقي، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، مركز نشر هاجر، پاييز 1358، چاپ سوم، صص 34-32.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده