خاله شهید «عزیزالله رضاییبرمی» نقل میکند: «ماه رمضان بود. از سحر تا ساعت ده صبح کار سنگین بنایی و دهن روزه، گاهی سیاه میشد و صداش درنمیآمد. میگفتم: خالهجان! یا روزه نگیر یا کار نکن!» میگفت: خاله خوبم! روزه هم میگیرم و کار هم میکنم!» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۳۲۶۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
گوهرزاد قره گوزلو مادر شهید «مهدی کوچکعلی» میگوید: «پسرم در ماه مبارک رمضان میدیدم تعداد زیادی نان خریداری میکند با تعجب از او میپرسیدم، دلیل خرید این تعداد نان چیست؟ در جواب به من میگفت: میخواهم همسایگان با نان تازه افطار کنند.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۳۲۶۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
شهید «حسین کاظمی» از شهدای جنگ تحمیلی است که بهمن ماه 1359 در منطقه مرزی میمک به درجه رفیع شهادت نایل آمد. در دوران انقلاب در تظاهراتها و نشر اعلامیههای امام شرکتی فعال داشت و باتوجه به اینکه دارای خط بسیار زیبایی بود به همراه سایر دوستانش بر روی دیوارها شعار نویسی می کرد. در ادامه فیلم مصاحبه با خانواده و همرزمان شهید تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۲۶۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
«صورتم را بوسید و گفت من با اتکاء به تو و اینکه مراقب مادر و داداش هستی میروم و دلم به تو خوش است، حال اگر تو هم میدان را خالی کنی، چه کنم؟ من هم به او گفتم: من میدان را خالی نکردهام. فقط از لحظه خداحافظی بیزارم و تو را به خدا میسپارم و با تو خداحافظی نمیکنم تا برگردی!» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «ابوالفضل سالمکار» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۲۵۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
برگرفته از نامههای دفاع مقدس؛
«کار دنیا تمام شدنی نیست، ولی باید انسان هم کمی سعادت پیدا کند تا بتواند دین خود را به اسلام و انقلاب که با خون هزاران شهید آبیاری شده ادا کند ...» این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۵۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
پیرامون شهید «احمد عبدالهی»؛
همرزم شهید «احمد عبدالهی» به نقل از شهید می گوید: گلوله ها چنان می اومدن که رکعت اول رو با شتاب خوندم. یکدفعه یادم اومد در حال صحبت کردن با خدا هستم و از ترس تیر و ترکش، فقط به جان خودم فکر می کنم؛ استغفار کردم و رکعت دوم رو عادی خوندم؛ مثل همیشه.
کد خبر: ۵۳۲۵۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
خاطرات شفاهی پدر شهید «مرتضی عظیمی»؛
مهدی عظیمی پدر شهید "مرتضی عظیمی" در خاطرات شور و شوق فرزند 14 سالهاش برای رفتن به جبهه می گوید: «خیلی پُرجنب و جوش بود هیچ کس حریفش نمیشود. فرزندم می گفت اولین شهید روستای شهابیه باید من باشم.»
کد خبر: ۵۳۲۵۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
همسر شهید «قربانعلی سلطانی» در خاطرهای از این شهید گفت: روزهای اخری که کنار من بود، حال و هوای عجیبی داشت احساس میکردم خدا او را انتخاب کرده است.
کد خبر: ۵۳۲۵۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
خاطرات شفاهی خانوادههای شهدا؛
همسر شهید خوش لفظ درباره همسر خود گفت: دیدار با مقام معظم رهبری در سال ۹۵ دردهای وجودش را تسکین داد و از این اتفاق بسیار خوشحال بود.
کد خبر: ۵۳۲۵۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
دو روایت خواندنی از همرزمان شهید «عارف فتاحی»؛
سعدالله فتاحی، همرزم شهید نقل می کند: در شب 23 اسفند 1366 موقع عملیات دور هم جمع شدیم. او خودکار و کاغذی برداشت و جمله ای نوشت و از چهره و قیافه و حرکات او معلوم بود که شهید می شود.
کد خبر: ۵۳۲۵۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
خاطره خودنوشت شهید اسماعیل تقوا «4»
شهید «اسماعیل تقوا» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «برادران پاسدار ما را به پشت خاکریز بردند و تفنگ هایمان را امتحان کردیم و کلاه و لباس و تفنگ و بعد پشت خاکریز چند نفر از بچه ها و...» متن کامل قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۵۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
خاطره خودنوشت شهید اسماعیل تقوا «3»
شهید «اسماعیل تقوا» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در این هفت روز ما حدود 14 مزدور بعثی را که کشته شده بودند زیر خاک کردیم و...» متن کامل قسمت سوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۵۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«یکی داد میزد آمبولانس آمبولانس بلافاصله دست از کار کشیدم. به طرف قایق دویدم، آه که چه منظرهای، کاش صد پاره میشدم و این منظره را نمیدیدم. یکی از رزمندگان خردسال در حدود ۱۴ ساله غرق در خون بود ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحیلوشانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۵۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
خاطرات شفاهی خانواده و همرزمان شهید؛
شهید «صفر سلیمانی» از شهدای بسیجی استان ایلام است که اسفندماه 1369 در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. فرزند شهید میگوید: نام شهید و مکتب شهید در ذهنمان فراموش نشود و مخصوصاً ما جوانان و خانوادههای شهدا باید ادامه دهنده راه شهدا باشیم. در ادامه فیلم این مصاحبه که با خانواده و همرزمان شهید انجام شده است تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۲۵۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
خاطره خودنوشت شهید اسماعیل تقوا «2»
شهید «اسماعیل تقوا» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «با خودرو IFA ما را به نخلستان ها و بالاتر از آن ها بردند ولی ما نمی دانستیم کجاست ولی در راه جنازه های بعثی ها و خودروهای سوخته و...» متن کامل قسمت دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۵۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
شهید «اسماعیل تقوا» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «روزی که ما ثبت نام کردیم و میخواستیم به جبهه برویم، با نارضایتی مادرم روبرو بودم ولی خودم یک کاغذ برداشتم و...» متن کامل قسمت اول خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۴۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
علی کاظمی پدر شهید «مصطفی کاظمی» میگوید: «زمانی که میخواستم به جبهه بروم، پسرم گفت: ما باید به جبهه برویم و در جبهه جوانان باید حضور داشته باشند.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۳۲۴۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۰
گروهکهای ضد انقلاب بعد از شهید کردن سید محمد توفیق، باز دست از سرما بر نمیداشتند و مدام اذیتمان میکردند و هنگام افطار منزل ما را محاصره کردند.
کد خبر: ۵۳۲۴۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۰
آسمان ، آبی تر / قسمت دوم
کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز "محسن زارع زاده" است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 10 مرداد 1346 در شهر خرمشهر به دنیا آمد و تا مقطع دکتری ادبیات عرب تحصیل کرد. در عملیات والفجر مقدماتی در 21 بهمن 1361 به اسارت درآمد و به اردوگاه عنبر منقل شد. وی بیش از 7 سال و شش ماه در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 2 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
کد خبر: ۵۳۲۴۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۰
روایتی خواندنی از همسر شهید «علی اکبر قربانی»؛
همسر شهید «علی اکبر قربانی» می گوید: در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان که در منزل پدرم دعوت بودیم، ناگهان صدای انفجاری شنیدیم گمان کردیم که در سپاه اتفاقی افتاده، اما متوجه شدیم که منافقین نارنجک به داخل منزل ما انداخته بودند، به گمان این که شهید در منزل است جالب اینکه عکس شهید و امام که داخل اتاق به دیوار بود دور تا دور عکس ها ترکش نارنجک اصابت کرده بود اما کوچکترین صدمه ای به عکس ها وارد نشده بود.
کد خبر: ۵۳۲۴۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۰